امیرحسین خداپرست؛ غزاله حجتی
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 37-52
چکیده
گشودگی ذهنی غالباً در صدر فهرست فضایل عقلانی جای دارد که معرفتشناسان فضیلتگرا عرضه میکنند. این فضیلت دستکم در سه سطح ارزش اخلاقی- عقلانی خود را آشکار میکند؛ در سطح نخست، میتواند برای رفع تعارضها و اختلافهای عقلانی مؤثر باشد. در سطح دوم، ارزیابی و سنجش دعاوی عقلانی را صورتی بهتر میبخشد و در سطح سوم، برای فهم دعاوی عقلانی ...
بیشتر
گشودگی ذهنی غالباً در صدر فهرست فضایل عقلانی جای دارد که معرفتشناسان فضیلتگرا عرضه میکنند. این فضیلت دستکم در سه سطح ارزش اخلاقی- عقلانی خود را آشکار میکند؛ در سطح نخست، میتواند برای رفع تعارضها و اختلافهای عقلانی مؤثر باشد. در سطح دوم، ارزیابی و سنجش دعاوی عقلانی را صورتی بهتر میبخشد و در سطح سوم، برای فهم دعاوی عقلانی ضروری است. باورندهای که به این فضیلت عقلانی آراسته باشد، میتواند امیدوار باشد که شرایطی بهتر برای آراستگی به دیگر فضایل عقلانی همچون انصاف، صداقت، بیطرفی، بردباری، همدلی، خلاقیت، و خودآیینی عقلانی و دستیابی به غایت آنها، یعنی باور وجدانمدارانه و فضیلتمندانه، دارد. آراستگی به فضیلت گشودگی ذهنی برای متدینان تعیینکننده است. گرچه ممکن است باورها و تعهدهای دینی به سبب ارتباط اساسی خود با هویت باورنده مانع اتصاف به گشودهذهنی بهنظر آیند، اتصاف به این فضیلت است که میتواند شخصیت و باورهای باورندة متدین را وجدانمدار و فضیلتمندانه سازد. افزون بر این، روایتهای دینی برآمده از کتب مقدس و زندگی الگوهای عقلی و اخلاقی در ادیان ابراهیمی شخصیت باورندهای را تحسین میکنند که در برگرفت و نگهداشتِ باورهای دینی و دیگر باورهای خود گشودهذهن باشد. نتیجه آن است که بهنظر میرسد مطابق تلقی فضیلتگرایانه از توجیه باور دینی، گشودگی ذهنی و دیگر فضایل عقلانی مرتبط با آن نقشی اساسی در موجهبودن باور دینی دارند.
روزبه زارع
دوره 2، شماره 3 ، آبان 1392، ، صفحه 37-57
چکیده
ویلیام لین کریگ نوع جدیدی از براهین کیهانشناسی را احیا کرده که به برهان کیهانشناسی کلامی مشهور شده است؛ در این برهان، آغاز زمانی (حدوث) جهان، نشانة معلولیت و در نتیجه، اثباتکنندة وجود علتی فراطبیعی برای جهان قلمداد میشود. کریگ برای اثبات مقدمة اصلی برهان خویش (حدوث عالم)، به دو دلیل فلسفی و دو تأیید علمی تمسک جسته است. از سوی ...
بیشتر
ویلیام لین کریگ نوع جدیدی از براهین کیهانشناسی را احیا کرده که به برهان کیهانشناسی کلامی مشهور شده است؛ در این برهان، آغاز زمانی (حدوث) جهان، نشانة معلولیت و در نتیجه، اثباتکنندة وجود علتی فراطبیعی برای جهان قلمداد میشود. کریگ برای اثبات مقدمة اصلی برهان خویش (حدوث عالم)، به دو دلیل فلسفی و دو تأیید علمی تمسک جسته است. از سوی دیگر، اثبات حرکت جوهری عالم طبیعت در حکمت متعالیه، حرکت عمومی و لاینقطع هر موجود طبیعی را نشان میدهد؛ بهنظر میرسد همین مطلب، نشاندهندة معلولیت طبیعت بوده و میتوان با استناد به آن، وجود علتی فراطبیعی را برای طبیعت اثبات کرد. در این مقاله، از یک طرف، برهان کریگ و ادلة فلسفی آن تقریر خواهد شد. سپس از منظر حکمت متعالیه تحلیل و ارزیابی میشود؛ و از طرف دیگر، با استفاده از حرکت جوهری، دلیلی در جهت تقویت این برهان اقامه میشود.
عباس یزدانی؛ مهدی پاک نهاد
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 39-56
چکیده
مسئلة پژوهش حاضر، پیگیری موضع هایدگر در قبال نسبت دین و اخلاق است. هایدگر در مواضع گوناگون، و البته نه چندان منسجم و نظاممند، در باب اخلاق و دین، به معنای مرسوم و شناختهشدة آن سخن گفته است و در اغلب موارد نیز آنها را مورد نقد قرار داده است. در این تحقیق تلاش شده است مسئلة هایدگر با دین و اخلاق و مواضع او در مورد نسبت میان آنها ...
بیشتر
مسئلة پژوهش حاضر، پیگیری موضع هایدگر در قبال نسبت دین و اخلاق است. هایدگر در مواضع گوناگون، و البته نه چندان منسجم و نظاممند، در باب اخلاق و دین، به معنای مرسوم و شناختهشدة آن سخن گفته است و در اغلب موارد نیز آنها را مورد نقد قرار داده است. در این تحقیق تلاش شده است مسئلة هایدگر با دین و اخلاق و مواضع او در مورد نسبت میان آنها مورد بررسی قرار گیرد. همچنین تلاش شده است ضمن طرح انتقادات هایدگر به الهیات مرسوم و سنتی، موضع متأخر وی که در آن بر رویداد حاصل از سکوت منتظرانه و شاعرانه برای ظهور مجدد امر قدسی تأکید میشود، و نیز ارتباط این بحث با شکلی از اخلاق فردمحور، که بر فردیتمحوری و اصالت عمل و انتخاب مسئولانه و آرمانخواهانه بر اساس ندای وجدان، تأکید دارد، مورد بحث و بررسی قرار گیرد. یافتههای تحقیق حاضر نشان داد که هایدگر دین و اخلاق را در یک بستر بزرگتر (سنت متافیزیکی) قرار میدهد و آن دو را به منزلة پیامدهای موجوداندیشی متافیزیک غربی رد میکند. تلقی هایدگر از دین، در بستر نقد او از الهیات ارسطویی-مسیحی (انتو-تئولوژی؛ onto-theologie) قابل بررسی است و نقد او بر مبانی دینی-الاهیاتی نیز، اغلب معطوف به فهم و دریافت ادیان (مشخصاً مسیحیت) از خدا به مثابة «موجود برتر» است، که این نیز ریشه در تسلط مفهوم «علتالعلل» ارسطو بر تاریخ مسیحی دارد. همچنین در بحث اخلاق نیز این نتایج حاصل شد که اگر منظور از اخلاق، طرح یک «فلسفة نظاممند و ارزشمدار اخلاقی» و ارائة معیاری برای تعیین خیر و شر باشد، هایدگر را به هیچ معنا نمیتوان فیلسوف اخلاق دانست، اما چنانچه تعبیر از اخلاق، اتخاذ نوعی موضع عملی در قبال انتخابهای بشری و شیوهای از رفتار و کنش انسانی مبتنی بر حقیقت و صدق و اصالت باشد، آنگاه هایدگر بیشک، دارای مواضع اخلاقی است که در چهارچوب حیات اصیل دازاین و هستی-به سوی-مرگ او نمود پیدا میکند.
محمد حیدری فرد؛ محمد کاظم فرقانی
دوره 2، شماره 4 ، دی 1392، ، صفحه 39-59
چکیده
مسئلة جاودانگی نفس در جهنم و بقا در عذاب الهی ازجمله مسائل مهم کلامی و اعتقادی است که از همان آغاز، توجه بسیاری از متفکرین مسلمان را به خود جلب کرده است. در این میان ملاصدرا به اشکالاتی که در باب خلود در عذاب وجود دارد اشاره میکند و سعی کرده است با پاسخدادن به آنها و اثبات خلود برخی از کفار در جهنم، هرگونه اندیشة مبنی بر عدم خلود ...
بیشتر
مسئلة جاودانگی نفس در جهنم و بقا در عذاب الهی ازجمله مسائل مهم کلامی و اعتقادی است که از همان آغاز، توجه بسیاری از متفکرین مسلمان را به خود جلب کرده است. در این میان ملاصدرا به اشکالاتی که در باب خلود در عذاب وجود دارد اشاره میکند و سعی کرده است با پاسخدادن به آنها و اثبات خلود برخی از کفار در جهنم، هرگونه اندیشة مبنی بر عدم خلود را رد کند. اما به نظر نگارنده پاسخ وی ناکافی بوده و نمیتواند عقیده به خلود را ثابت کند. بنابراین با ردشدن استدلالاتی که ملاصدرا بر خلود در عذاب کرده، این مسئله توجیهی عقلی نخواهد یافت و صحت آن منوط به پذیرش نصوص دینی خواهد بود. اما ابن عربی بر خلاف ملاصدرا سعی کرده با تأویل آیاتی که به مسئلة خلود جهنمیان در عذاب اشاره کردهاند، راهی برای رهایی از مسئلة خلود بیابد
قربان علمی
چکیده
این مقاله با مطالعۀ تاریخی، واژگانی و الهیاتی رسالههای پولس و آنچه در اعمال رسولان دربارۀ وی آمده است، به بررسی مفهوم خدا در اندیشۀ او میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که اعتقاد به خدای حقیقی، یگانه شالودۀ اندیشۀ پولس است. اما این خدای یکتا، خدای پدر نیز هست. یگانگی خدا بیانگر قدرت، بزرگی و بیهمتاییِ و پدر بودنش، نشانۀ خیرخواهی، ...
بیشتر
این مقاله با مطالعۀ تاریخی، واژگانی و الهیاتی رسالههای پولس و آنچه در اعمال رسولان دربارۀ وی آمده است، به بررسی مفهوم خدا در اندیشۀ او میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که اعتقاد به خدای حقیقی، یگانه شالودۀ اندیشۀ پولس است. اما این خدای یکتا، خدای پدر نیز هست. یگانگی خدا بیانگر قدرت، بزرگی و بیهمتاییِ و پدر بودنش، نشانۀ خیرخواهی، محبت و حسننیت اوست. بهگفته پولس «برای ما یک خدا وجود دارد، خدای پدر». این خدا، ضمن برخورداری از همۀ صفات کمالی بیانشده در ادیان توحیدی، خالق و نجاتبخش نیز هست؛ زیرا «همهچیز از او، توسط او و برای او بهوجود آمدهاند». بااینحال، مسیح وسیله و عامل او در آفرینش و نجات است؛ البته این بهمعنی غیر فعال بودن خدا نیست، مسیح همهچیز خود را از خدا دارد. خلقت و مشیت بهدست خدا است. پولس جز در یک مورد (بند 5/ فصل 9/ نامه به رومیان) که به قرائت و تفسیر جانبدارانه و بهیقین سست برمیگردد، میان خدا و عیسیمسیح تفاوت اساسی قائل شده و از مسیح هرگز تعبیر به خدا نمیکند.
امیرحسین زادیوسفی؛ محمد سعیدی مهر
دوره 4، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 43-66
چکیده
یکی از استدلالهایی که برای دفاع از معقولیت باور به گزارة «خدا وجود دارد» بهکار میرود استدلال شرطبندی پاسکال است. یکی از مهمترین اشکالات به این استدلال، «اشکال خدایان متعدد» نام دارد. در این مقاله ابتدا یکی از رایجترین تقریرهای شرطبندی پاسکال به نام «سود مورد انتظار برتر» را ارائه میکنیم و سپس به شرح ...
بیشتر
یکی از استدلالهایی که برای دفاع از معقولیت باور به گزارة «خدا وجود دارد» بهکار میرود استدلال شرطبندی پاسکال است. یکی از مهمترین اشکالات به این استدلال، «اشکال خدایان متعدد» نام دارد. در این مقاله ابتدا یکی از رایجترین تقریرهای شرطبندی پاسکال به نام «سود مورد انتظار برتر» را ارائه میکنیم و سپس به شرح دو نسخه از اشکال خدایان متعدد میپردازیم. نسخة اول نسخة امکانی و نسخة دوم نسخة واقعی نام دارد. از نسخة واقعی سه تقریر ارائه میدهیم که این سه تقریر به دنبال هم شکل میگیرند؛ بهاینترتیب که تقریر دوم در پی اشکالی به تقریر اول و تقریر سوم در پی اشکالی به تقریر دوم پدید میآیند. به عنوان پاسخی برای نسخة امکانی راهحل جف جوردن ارائه خواهد شد. ایدة اصلی این راهحل این است که از امکان منطقی گزارهای نمیتوان احتمال بزرگتر از صفر آن را نتیجه گرفت. سپس برای تقریر دوم و سوم از نسخة واقعی اشکال خدایان متعدد راهحلهایی ارائه میکنیم. درنهایت بر اساس این ایدة جف جوردن که هدف اصلی شرطبندی پاسکال صرفاً ترجیح خداباوری بر خداناباوری است نه ترجیح یک الگوی خاص از خداباوری، استدلالی به نام «استدلال شرطبندی آزاد» را صورتبندی میکنیم که بر اساس آن برای هر شخص معقولی مانند S خداناباوری به کناری گذاشته میشود. به نظر نگارندگان اشکال خدایان متعدد نمیتواند نقدی جدی بر استدلال شرطبندی پاسکال باشد.
علی افضلی؛ مریم شادی
دوره 3، شماره 1 ، اردیبهشت 1393، ، صفحه 43-65
چکیده
موضوع امکان اعادة معدوم و هویت انسان در قیامت، یکی از مهمترین و در عین حال چالشبرانگیزترین مباحث فلسفی و کلامی در تفکر اسلامی است. این موضوع با همة انضمامها و بایستههای آن در تقریرات فلاسفة مسلمان به شکلها و صورتهای متنوعی آورده شده و مورد بحث قرار گرفته است. آرای علامه حلی به عنوان یکی از دانشمندان مسلمان به سبب غنای مطالب ...
بیشتر
موضوع امکان اعادة معدوم و هویت انسان در قیامت، یکی از مهمترین و در عین حال چالشبرانگیزترین مباحث فلسفی و کلامی در تفکر اسلامی است. این موضوع با همة انضمامها و بایستههای آن در تقریرات فلاسفة مسلمان به شکلها و صورتهای متنوعی آورده شده و مورد بحث قرار گرفته است. آرای علامه حلی به عنوان یکی از دانشمندان مسلمان به سبب غنای مطالب و شرح پیوستة آنها با سایر موضوعات، بسیار مورد توجه است. وی نوع دیدگاهی که یک متفکر دربارة ماهیت انسان دارد را در نگاه به هویت او در قیامت بسیار مؤثر دانسته است. علامه حلی درنهایت با انتخاب رویکردی جسمانیمحور به حقیقت انسان، بدن معادی وی را متشکل از اجزای اصلی غیر فانی محسوب و امکان اعادة معدوم را باطل میشمارد
هژیر مهری؛ علیرضا منصفی؛ علی اصغر مصلح
دوره 7، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، ، صفحه 45-65
چکیده
ملاصدرا با تکیه بر چشماندازی وجودی به عالم و اصول و مبانی خاص حکمت متعالیه، مرگ را استکمال نفس و استقلال وجودیاش از بدن میداند. در نظر صدرالمتألهین مرگ پایان زندگی نیست، بلکه تولدی است دوباره برای تکامل و تعالی و فراتررفتن از آنچه انسان تاکنون در دنیای مادی بدان مشغول بوده است. طرف دیگر مارتین هیدگر به عنوان یکی از برجستهترین ...
بیشتر
ملاصدرا با تکیه بر چشماندازی وجودی به عالم و اصول و مبانی خاص حکمت متعالیه، مرگ را استکمال نفس و استقلال وجودیاش از بدن میداند. در نظر صدرالمتألهین مرگ پایان زندگی نیست، بلکه تولدی است دوباره برای تکامل و تعالی و فراتررفتن از آنچه انسان تاکنون در دنیای مادی بدان مشغول بوده است. طرف دیگر مارتین هیدگر به عنوان یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین فیلسوفان اگزیستانس، با تکیه بر روش پدیدارشناسی هرمنوتیکی، به پدیدة مرگ نه به منزلة نقطة پایان زندگی، بلکه به مثابة پدیدهای وجودی و اگزیستانسیال نگریسته که در مواجهه با حقایق زندگی انسان مد نظر قرار میگیرد. بر اساس چنین نگرشی، مرگ شیوهای از زیستن محسوب میشود؛ به این معنا که مرگ به منزلة آخرین امکان دازاین از بدو تولد در وجود او لانه کرده و به همین دلیل در نگرش او هر وجود انسانی را میتوان «هستی- رو- به- مرگ» محسوب میشود، وجودی که در مواجهه با پایان است، اما وقوف به این واقعیت و نه گریز از آن روی آوردن به «وجود اصیل» است. بنابراین بر اساس چنین رویکردی، انسان در مواجهه با مرگ، به «هستی» میاندیشد و حضور رمزگونهاش را با تمام وجود احساس میکند. برای تطبیق و ارائة مدل بایستی گفت ملاصدرا و هیدگر نهتنها تأمل در مسأله مرگ و نحوة مواجهه درست انسان با حقیقت مرگ را باعث شکوفاشدن استعدادهای بالقوه انسان میدانند، بلکه بر اساس دیدگاه آنها در پرتو مرگاندیشی، میتوان به وجود اصیل و شناخت ارزشهای اصیل زندگی نائل شد. در این مقاله دیدگاههای صدرالدین شیرازی و مارتین هیدگر در مسأله مرگ با توجه به نظرات هانری کربن تبیین خواهد شد.
فروغ السادات رحیم پور؛ محمد جواد ذریه؛ زهرا آبیار
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1396، ، صفحه 45-64
چکیده
پرسش از معنای زندگی و جاودانگی انسان، از جملة دغدغههای بنیادینی است که از دیرباز ذهن اندیشهوران را به خود مشغول ساخته است. باور به حیات پس از مرگ و جاودانگی در نوع تفسیر انسان از زندگی و در معناداری یا بیمعنایی آن نقش مهمی دارد. ملاصدرا بر اساس عناصری از نظام فلسفی خویش همچون تجرد نفس، حرکت جوهری، حدوث جسمانی و بقای روحانی نفس ...
بیشتر
پرسش از معنای زندگی و جاودانگی انسان، از جملة دغدغههای بنیادینی است که از دیرباز ذهن اندیشهوران را به خود مشغول ساخته است. باور به حیات پس از مرگ و جاودانگی در نوع تفسیر انسان از زندگی و در معناداری یا بیمعنایی آن نقش مهمی دارد. ملاصدرا بر اساس عناصری از نظام فلسفی خویش همچون تجرد نفس، حرکت جوهری، حدوث جسمانی و بقای روحانی نفس و با ارائة تبیینی متفاوت از پدیدة مرگ، ایدهای را مطرح کرد که فهم دقیق آن بر پیوند میان اعتقاد به جاودانگی نفس و معناداری زندگی صحه میگذارد. رویکردی که ملاصدرا برای اثبات جاودانگی نفس انسان برگزیده، فلسفی است و نمودهای آن در مسئلة معناداری قابل توجه است. با توجه به ابعاد جاودانگی انسان و معناداری زندگی در نظر ملاصدرا، انسان ایمانی، انسان عقلانی و انسان اخلاقی ملازم یکدیگرند. در این مقاله با روشی توصیفی-تحلیلی در ابتدا مؤلفههای مهم در جاودانگی و معناداری زندگی را بررسی خواهیم کرد، سپس نقش اعتقاد به جاودانگی نفس در معنای زندگی را با توجه به مبانی حکمت صدرایی تبیین میکنیم.
اکرم عسکرزاده؛ جلال پی کانی
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1395، ، صفحه 45-66
چکیده
از نظر برخی از منتقدان اعتمادگرایی، نظریههای معرفتشناختی اعتمادگرایانه دچار معضل ارزش هستند. زاگزبسکی اعتقاد دارد برای حل این معضل باید رابطة میان بستر و زمینه و فرایند شکلگیری باور با باور را درونی کرد تا دچار معضل ارزش نباشد. این پژوهش درصدد بررسی این مسئله که آیا نظریة معرفتشناختی ملاصدرا قابلیت حل معضل ارزش را دارد؟ با ...
بیشتر
از نظر برخی از منتقدان اعتمادگرایی، نظریههای معرفتشناختی اعتمادگرایانه دچار معضل ارزش هستند. زاگزبسکی اعتقاد دارد برای حل این معضل باید رابطة میان بستر و زمینه و فرایند شکلگیری باور با باور را درونی کرد تا دچار معضل ارزش نباشد. این پژوهش درصدد بررسی این مسئله که آیا نظریة معرفتشناختی ملاصدرا قابلیت حل معضل ارزش را دارد؟ با آنکه فلاسفة اسلامی معرفت را مانند معرفتشناسان غربی به عنوان باور صادق موجه مورد توجه قرار ندادهاند ولی خصایصی در نظریة اتحاد عالم و معلوم ملاصدرا وجود دارد که به نظر میرسد توانایی حل معضل ارزش را دارد؛ ازجمله اتحاد وجودی دانستن رابطة میان فاعل شناسا با باور، که موجب درونی بودن رابطة میان آنها میشود. همچنین ملاصدرا برای تبیین درونی بودن رابطة میان فاعل شناسا با باور، فرایندهای شناخت را از نوع علّی و معلولی و ماده و صورت میداند و معتقد است ارزشمندی فاعل شناسا بر حصول باور صادق مؤثر است.
هاله عبدالهی راد؛ محسن جاهد
دوره 2، شماره 1 ، فروردین 1392، ، صفحه 47-65
چکیده
پس از انقلاب علمی قرن هفدهم و قدرتگرفتن علوم تجربی، رقیبی قدرتمند برای ادیان در حل مشکلات بشر، و ارائة تبیینی روشنتر از جهان پا به عرصة وجود نهاد. رابطة علم و دین در کانون مباحث فلسفی قرار گرفت و آرای گوناگونی در این خصوص ارائه شد. نوشتار حاضر به نقد و بررسی دیدگاه فرانسیسکو آیالا[i]کشیش و ژنتیکدان برجستة معاصر میپردازد. وی بر ...
بیشتر
پس از انقلاب علمی قرن هفدهم و قدرتگرفتن علوم تجربی، رقیبی قدرتمند برای ادیان در حل مشکلات بشر، و ارائة تبیینی روشنتر از جهان پا به عرصة وجود نهاد. رابطة علم و دین در کانون مباحث فلسفی قرار گرفت و آرای گوناگونی در این خصوص ارائه شد. نوشتار حاضر به نقد و بررسی دیدگاه فرانسیسکو آیالا[i]کشیش و ژنتیکدان برجستة معاصر میپردازد. وی بر این باور است که کتاب مقدس فقط در خصوص نجات و سعادت آدمی مصون از خطاست و اساساً هدف آن تبیین پدیدههای طبیعی نیست. آیالا با پذیرش موضع طبیعتگرایی روششناختی، و رد طبیعتگرایی متافیزیکی، برای تبیین وقایع طبیعی صرفاً پدیدههای طبیعی را به میدان میآورد و دخالت هرگونه موجود ماوراءطبیعی از جمله خداوند را در امور جهان نفی میکند. او معتقد است برای تبیین پیدایش گونههای زیستی بر روی زمین فقط باید به نظریة تکامل و انتخاب طبیعی اکتفا کرد و آنها را به خداوند منتسب نکرد، این نوع نگرش میتواند مشکل شر را بهخوبی حل کند؛ زیرا شرور به تکامل و انتخاب طبیعی منتسب میشود و خداوند از ارتکاب شرور مبرا میشود. بهنظر میآید راهحل آیالا برای حل مشکل شر از توانایی کافی برخوردار نیست؛ آیالا علم و دین را مربوط به دو حوزة متمایز میداند که هریک بر قلمرویی مجزا پرتو میافکند، از همین روی این دو در ارائة تصویری درست از عالم مکمل یکدیگرند
رستم شامحمدی
دوره 6، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 49-69
چکیده
در این مقاله تلاش میشود رابطۀ علم و دین از منظر اندیشۀ پویشی وایتهد بررسی و تحلیل شود. برای این امر ابتدا الگوهای چهارگانۀ رابطه علم و دین (تضاد، تمایز، گفتوگو و تلفیق) توضیح داده میشود. سپس، دربارۀ نظام مابعدالطبیعی پویشی بحث میشود تا نشان داده شود که علم و دین چگونه در چهارچوب این نظام فراگیر هماهنگی یا تلفیق پیدا میکنند. ...
بیشتر
در این مقاله تلاش میشود رابطۀ علم و دین از منظر اندیشۀ پویشی وایتهد بررسی و تحلیل شود. برای این امر ابتدا الگوهای چهارگانۀ رابطه علم و دین (تضاد، تمایز، گفتوگو و تلفیق) توضیح داده میشود. سپس، دربارۀ نظام مابعدالطبیعی پویشی بحث میشود تا نشان داده شود که علم و دین چگونه در چهارچوب این نظام فراگیر هماهنگی یا تلفیق پیدا میکنند. و در آخر، اصول حاکم بر رابطۀ این دو قلمرو استخراج میشود که تحلیل آنها از پویایی و تحول علم و دین، ناظربودن هر دو بر واقعیتی واحد و سروکار داشتن با وجوهی از واقعیت، طبیعیبودن تضاد بین این دو، بهرغم اغراق در آن، و تحول معرفت دینی در پرتو معرفت علمی حکایت میکند.
مهدی ساعتچی؛ محمد سعیدی مهر؛ رسول رسولی پور
چکیده
در باور ادیان ابراهیمی خدا مبدأ همۀ اشیاء و حاکم بر کل ماسوا است. پذیرش ضرورت متافیزیکی ما را با حقایقی روبرو میسازد که مطلقا ضروری اند و به ظاهر مطلبی دربارۀ خدا بیان نمیکنند، مانند «آب = H2O». در اینجا با دوراهۀ دشوارِ اثیفرون مواجهیم، اما نه در عرصۀ اخلاق که در عرصۀ متافیزیک؛ آیا حقایق ضروری صادقند چون خدا آنها را تصدیق ...
بیشتر
در باور ادیان ابراهیمی خدا مبدأ همۀ اشیاء و حاکم بر کل ماسوا است. پذیرش ضرورت متافیزیکی ما را با حقایقی روبرو میسازد که مطلقا ضروری اند و به ظاهر مطلبی دربارۀ خدا بیان نمیکنند، مانند «آب = H2O». در اینجا با دوراهۀ دشوارِ اثیفرون مواجهیم، اما نه در عرصۀ اخلاق که در عرصۀ متافیزیک؛ آیا حقایق ضروری صادقند چون خدا آنها را تصدیق کرده یا خدا آنها را تصدیق کرده چون آنها خود صادق اند؟ در صورت نخست ضرورتِ مطلقِ حقایق ضروری و در صورت دوم سلطه و غائیتِ مطلقِ الهی به چالش کشیده میشود. پاسخ عمدۀ خداباوران برای حل این تعارض، ابتنای حقایق ضروری بر ذات خداست، از نظر ایشان ذات خدا منشأ صدق همۀ حقایق ضروری است، مثلاً با این بیان که همۀ حقایقِ ضروری از ازل در علم ذاتی خدا بوده است. برایان لفتو به نقد این رویکرد ـ که آن را «نظریۀ الوهی» میخواند ـ پرداخته و معتقد است پذیرش این نظریات در مورد همۀ حقایق ضروری مستلزم وابستگیِ ذات الهی به حقایقی است که جنبۀ الوهی نداشته و صرفاً دربارۀ مخلوقات است. این مقاله به تبیین و تحلیل انتقادی دیدگاه لفتو میپردازد.
شیما شهرستانی؛ حمیدرضا آیت اللهی
دوره 5، شماره 1 ، اردیبهشت 1395، ، صفحه 51-76
چکیده
ویلیام جیمز در مقابل دیدگاه قرینهگرایان و بهخصوص کلیفورد دیدگاه خود را دربارة تأثیر اراده بر باور مطرح کرده است. بر اساس دیدگاه کلیفورد برای همه، همیشه و همهجا خطاست که باوری را بدون شواهد کافی بپذیرند. ویلیام جیمز درمقابل، معتقد است که به جای ترسیدن از خطا، که شیوة مورد نظر کلیفورد برای اعمال اخلاق بر باور است، بهتر است به رسیدن ...
بیشتر
ویلیام جیمز در مقابل دیدگاه قرینهگرایان و بهخصوص کلیفورد دیدگاه خود را دربارة تأثیر اراده بر باور مطرح کرده است. بر اساس دیدگاه کلیفورد برای همه، همیشه و همهجا خطاست که باوری را بدون شواهد کافی بپذیرند. ویلیام جیمز درمقابل، معتقد است که به جای ترسیدن از خطا، که شیوة مورد نظر کلیفورد برای اعمال اخلاق بر باور است، بهتر است به رسیدن به حقیقت بیندیشیم. او میکوشد تا همین دیدگاه را توجیهکنندة باور بداند، بهنحویکه افراد در داشتن باور دینی بتوانند فارغ از قرینهگرایی خود را محق بدانند. دیدگاه جیمز در مقالة «ارادة باور» بر سه دیدگاه پراگماتیستی، اخلاقی و روانشناسی او بنا شده است. او تأثیر اراده بر باور را هم از جهت ایجاد باور بررسی میکند، و هم از جهت کنترل باور. دیدگاه روانشناختی جیمز به ایجاد باور میپردازد و دیدگاه اخلاقی او به کنترل باور. البته نقدهایی به دیدگاه جیمز وارد میشود. یکی از نقدهایی که دیدگاه جیمز باید به آن پاسخ گوید، نسبیشدن ارزش ایمان است. بیشاپ تلاش میکند تا با افزودن دو شرط به دیدگاه جیمز و تبدیل دیدگاه جیمز به توجیه برونگرایانة باور دینی، این مشکل را حل کند. این مقاله درصدد است ضمن ارزیابی دیدگاه جیمز، راهحل بیشاپ برای برونرفت از مشکلات دیدگاه جیمز را بررسی کند و کفایت آن را بکاود.
مهدی خادمی
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 51-77
چکیده
تبیین رابطة عقل و ایمان یکی از مهمترین دغدغههای کرکگور و ملاصدراست. مهمترین ویژگی ایمان نزد کرکگور ماهیت ضد عقلی یا پارادوکسیکالبودن آن است. در این تفکر، فرد هرگز نمیتواند با تفکر عقلانی و توسل به شواهد تاریخی به ایمان دست یابد. حیات ایمانی نزد کرکگور، اساساً، همان حیات در درون مسیحیت است و همین ایمان مسیحی است که آن را در برابر ...
بیشتر
تبیین رابطة عقل و ایمان یکی از مهمترین دغدغههای کرکگور و ملاصدراست. مهمترین ویژگی ایمان نزد کرکگور ماهیت ضد عقلی یا پارادوکسیکالبودن آن است. در این تفکر، فرد هرگز نمیتواند با تفکر عقلانی و توسل به شواهد تاریخی به ایمان دست یابد. حیات ایمانی نزد کرکگور، اساساً، همان حیات در درون مسیحیت است و همین ایمان مسیحی است که آن را در برابر تمام منازعات نظری حفظ میکند.از طرف دیگر ملاصدرا معتقد است که ایمان گرچه امری مربوط به قلب است، منحصر به معرفت کشفی نیست؛ بلکه معرفت خدا با دلیل و برهان، یعنی اعتقادی که از طریق عقل نظری حاصل شود، میتواند ایمان قلبی محسوب شود. بهعبارت دیگر، تمامی کوشش وی بر این متمرکز است که میان عقل و ایمان یا عرفان و برهان آشتی برقرار کند.
روحاله رمضانی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 51-97
چکیده
بخش عمدهای از معرفتشناسیِ دینیِ معاصر را بحثهای پیرامون اعتبار یا عدم اعتبار دلیلگرایی تشکیل میدهد. بهطور کلی، در معرفتشناسیِ معاصر گرایشی به رد دلیلگرایی دیده میشود از این جهت که گفته میشود این دیدگاه معیاری بیش از حد سختگیرانه برای توجیه وضع میکند. در معرفتشناسیِ دینی مهمترین واکنش نسبت به دلیلگرایی ...
بیشتر
بخش عمدهای از معرفتشناسیِ دینیِ معاصر را بحثهای پیرامون اعتبار یا عدم اعتبار دلیلگرایی تشکیل میدهد. بهطور کلی، در معرفتشناسیِ معاصر گرایشی به رد دلیلگرایی دیده میشود از این جهت که گفته میشود این دیدگاه معیاری بیش از حد سختگیرانه برای توجیه وضع میکند. در معرفتشناسیِ دینی مهمترین واکنش نسبت به دلیلگرایی را میتوان در معرفتشناسیِ بهساخته دید که با مبنایی شمردن برخی باورهای دینی داشتن دلیل کافی را برای آنها ضروری نمیداند و بدینسان دلیلگرایی را در زمینهی باورهای دینی رد میکند.در این نوشتار استدلال خواهد شد که: 1. دیدگاهی که باورهای دینی را مبنایی میشمارد نمیتواند به شیوة خردپذیری ایراد خودسرانگی را پاسخ گوید؛ درنتیجه، 2. مبنایی دانستن یک باور دینی به این معنا که یک باور مبنایی در کنار باورهای مبناییِ دیگر است قابلدفاع نیست؛ و 3. باورهای دینی را میتوان در معنایی دیگر مبنایی دانست: در معنای مبنایی برای کل دعویِ شناخت و نزدیک شدن به حقیقت (رد شکاکیّت بنیادین).
امیرعباس علیزمانی؛ بتول زرکنده
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 53-72
چکیده
فیلسوف دین معاصر، ویلیام لئونارد رو، با تلفیق سه قرائت ممکن از شرور قرینهای، برهانی الحادی را بر اساس شر طرح کرده است. ادعای او این است که شرور بسیاری در جهان واقع رخ میدهند که اگر خدای ادیان ابراهیمی وجود میداشت میتوانست بی آنکه خیر برتری از دست برود یا ضرورت تجویز شری بهمراتب فاجعهبارتر پیش آید از آن جلوگیری کند. او در ...
بیشتر
فیلسوف دین معاصر، ویلیام لئونارد رو، با تلفیق سه قرائت ممکن از شرور قرینهای، برهانی الحادی را بر اساس شر طرح کرده است. ادعای او این است که شرور بسیاری در جهان واقع رخ میدهند که اگر خدای ادیان ابراهیمی وجود میداشت میتوانست بی آنکه خیر برتری از دست برود یا ضرورت تجویز شری بهمراتب فاجعهبارتر پیش آید از آن جلوگیری کند. او در تقریرهای متأخر خود اینگونه شرور را که ما نمیتوانیم خداوند را به فرض وجود، برای تجویز آن توجیه کنیم شرور بیوجه مینامد. در دهههای اخیر، بسیاری از فیلسوفان دین کوشیدهاند مصادیقی ارائه دهند تا برهان فوق را به اثبات برسانند؛ یکی از این مصادیق مسئلة اختفای الهی است که نخستینبار جان ال. شلنبرگ آن را به صورت برهانی الحادی علیه خداباوری اقامه کرد. ادعای شلنبرگ آن بود که دستکم برخی از انسانها هستند که برای سرسپردگیشان به خداوند در طول زندگی خود صادقانه، صمیمانه و مجدانه میکوشند تا قرینه یا نشانهای از وجود او را بیابند؛ اما خداوند با آشکارنساختن خود و اختفای نشانههای وجود و حضورش، این امکان را از ایشان سلب میکند. اگر او وجود دارد و رستگاری فقط به واسطة ایمان به او میسر باشد، خداوند با اختفای خویش این رستگاری و خیر جاودان را از بندهاش سلب کرده است. به باور شلنبرگ، اگر خداوند وجود داشته باشد هیچ توجیهی برای سلب سعادت و رستگاری بندهاش نداشته است. اما پرسش این است که آیا اختفای الهی میتواند به مثابة مصداقی از شرور تلقی شود؟ و آیا بهراستی برای اختفای خداوند توجیهی متصور نیست؟ اگرچه میتوان اختفای خداوند را در صورت برهان شر بیوجه رو گنجاند و برهانی بهظاهر معتبر فراهم آورد، بهنظر میرسد که این استدلال به عنوان یک برهانِ به لحاظ صوری شبهقیاسی، و نه حتی صورتاً قیاسی، بسیار شکننده است. آزادی اختیار و فاصلۀ معرفتی میتواند پاسخی در برابر برهان اختفای الهی به مثابة مصداقی از شر بیوجه فراهم سازد.
امیدرضا جانباز؛ علیرضا فاضلی
چکیده
نسبت عقل و ایمان، پرسش حیاتی که حوزه اندیشه را همواره به خود مشغول داشته است، بعدی اجتماعی دارد. توماس آکوئینی، از جمله شاخصترین طرفهای این بحث، ضمن تأثیرگذاری گسترده در سیر تاریخ اندیشه، میتواند الهامبخشِ جامعهی مدرنی دانسته شود که متولیان آن قصد داشتند، در مراتبِ سکولارسازی، پای دخیل بودن آموزۀ قدسی را از عرصۀ عمومی بزدایند. ...
بیشتر
نسبت عقل و ایمان، پرسش حیاتی که حوزه اندیشه را همواره به خود مشغول داشته است، بعدی اجتماعی دارد. توماس آکوئینی، از جمله شاخصترین طرفهای این بحث، ضمن تأثیرگذاری گسترده در سیر تاریخ اندیشه، میتواند الهامبخشِ جامعهی مدرنی دانسته شود که متولیان آن قصد داشتند، در مراتبِ سکولارسازی، پای دخیل بودن آموزۀ قدسی را از عرصۀ عمومی بزدایند. با این حال، نظرگاههای جامعه امروز نه مقتضی حذف دین از بستر اجتماع، بلکه جذب و دریافت روشن آن در عرصهی عمومی و تلاش بر حفظِ مشارکتِ باورمندانِ اعضاء خویش، به شرطِ تعاملِ عقلانی است. در همین راستا، الهیات سیاسی متأخر، در نظر به نواقص عقل مدرنِ سکولار، با انکار «وضع طبیعی محض» چندوچون نوع همارزی امرِ طبیعی و فراطبیعی را جستجو میکند. از اینرو، اندیشه توماس، که بهزعم برخی، محرکی در شکلگیری جامعۀ به ظاهر سکولار بود، ادعایی که در مقابل خود مستنداتِ دعویِ خوانشِ درون دینی شدیدا مسیحی را دارد، از نظرگاهی دیگر، میتواند نقش ویژهای در شکلگیری اندیشۀ جامعۀ پساسکولار داشته باشد. در این مقاله ضمن بررسی دستمایههای اندیشۀ توماس در شکلگیری جامعهی سکولار، با مرور چند خوانش و مناقشه، در سایه اشارات متفکرینی نظیر میلبنک و هابرماس، تأملاتی بر ظرفیتهای موضع او برای جامعهی پساسکولار خواهیم داشت.
حسین اجتهادیان؛ رسول رسولی پور
دوره 7، شماره 2 ، آبان 1397، ، صفحه 55-80
چکیده
تبیین فعل الهی یا نحوة تعامل خداوند با جهان و درک آن در بستر فلسفه و علم مدرن یکی از مسائل مهم و پرمناقشة فلسفة دین معاصر بوده است. بعد از نوآوریهای فیزیک جدید در قرن بیستم بعضی از متفکران مدعی شدند بر خلاف فیزیک کلاسیک که در آن قوانین فیزیکی محدودکنندة فعل خداوند تلقی میشدند، در فیزیک جدید، مفاهیمی چون عدم قطعیت میتواند فعل ...
بیشتر
تبیین فعل الهی یا نحوة تعامل خداوند با جهان و درک آن در بستر فلسفه و علم مدرن یکی از مسائل مهم و پرمناقشة فلسفة دین معاصر بوده است. بعد از نوآوریهای فیزیک جدید در قرن بیستم بعضی از متفکران مدعی شدند بر خلاف فیزیک کلاسیک که در آن قوانین فیزیکی محدودکنندة فعل خداوند تلقی میشدند، در فیزیک جدید، مفاهیمی چون عدم قطعیت میتواند فعل مداخلهآمیز خداوند در جهان طبیعت را توجیه و تبیین کنند. اما از آنجا که مکانیک کوانتم رایج دارای متافیزیک روشنی نبود، منجر به پارهای معضلات هستیشناسانه شد و بنابراین تفسیرهای متفاوتی از آن ارائه شد که هر یک برای الهیدانان راهحل متفاوتی را برای تبیین فعل الهی در جهان پیشنهاد میکرد. در این مقاله نشان میدهیم تفسیر دیوید بوم با ارائۀ ایدههایی مانند نظم مستتر، جنبش همگانی، کلنگری و عنصر اطلاعات در ماده، ظرفیت متافیزیکی مناسبی برای تبیین فعل الهی فراهم میکند.
معصومه سالاری راد؛ رضا اکبری؛ محمدحسین مهدوی نژاد؛ علیرضا اژدر
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 57-76
چکیده
از میان سه طریق سنتی مورد ادعای استیور در باب زبان دینی، رویکرد فخر رازی به زبان دینی را میتوان در حیطة طریق سلبی جای داد؛ زیرا دیدگاه وی در زمینة اثبات و شناخت ذات خداوند و معناشناسی برخی از اسما، اوصاف و افعال الهی بر روش سلبی متکی است. از آنجا که یکی از لوازم رویکرد سلبی به زبان دینی، بیانناپذیری آن است این مسئله در رویکرد رازی ...
بیشتر
از میان سه طریق سنتی مورد ادعای استیور در باب زبان دینی، رویکرد فخر رازی به زبان دینی را میتوان در حیطة طریق سلبی جای داد؛ زیرا دیدگاه وی در زمینة اثبات و شناخت ذات خداوند و معناشناسی برخی از اسما، اوصاف و افعال الهی بر روش سلبی متکی است. از آنجا که یکی از لوازم رویکرد سلبی به زبان دینی، بیانناپذیری آن است این مسئله در رویکرد رازی آنجا نمایان میشود که در حیطة خداشناسی و معناشناسی برخی اسما و اوصاف الهی از قبیل اسم جلالة الله، اسمای مضمر، اسم قدوس، رؤیت خداوند، سمع و بصر و برخی از افعال الهی، بر روش عرفانی و شیوة قرآن تأکید میکند و از معرفت شهودی سخن میگوید. لذا در این قلمرو عقل انسان قادر به شناخت برخی از علوم و اسرار الهی نیست؛ حتی اگر از طریق مجاهده و مکاشفه نیز ادراک حاصل شود زبان قادر به بیان و توصیف این اسرار و احوال نیست. در این مقاله سعی میشود تا مواضع فخر رازی در این زمینه با تأکید بر مبانی زبانشناختی و معرفتشناختی آن تحلیل و تبیین شود.
قربان علمی؛ محمدحسین محمدپور
دوره 2، شماره 2 ، خرداد 1392، ، صفحه 59-79
چکیده
بررسی نحوة مواجهة ناگارجونه با مسئلة خدا و شناخت او نشان میدهد که توسل به دیدگاههای الاهیاتیای چون خداباوری، الحاد، لاادریگرایی، و وحدت وجود نمیتواند برداشت درستی از دیدگاه مکتب مادهیمیکه در باب وجود خداوند را فراروی ما نهد. ناگارجونه در پی آن است با تحلیلی نقادانه به سراغ تصوری برود که عامة مردم از مفهوم خدای شخصی دارند. ...
بیشتر
بررسی نحوة مواجهة ناگارجونه با مسئلة خدا و شناخت او نشان میدهد که توسل به دیدگاههای الاهیاتیای چون خداباوری، الحاد، لاادریگرایی، و وحدت وجود نمیتواند برداشت درستی از دیدگاه مکتب مادهیمیکه در باب وجود خداوند را فراروی ما نهد. ناگارجونه در پی آن است با تحلیلی نقادانه به سراغ تصوری برود که عامة مردم از مفهوم خدای شخصی دارند. این مقاله میکوشد براهین ناگارجونه را به شیوة فلسفة دین نظاممند کند و در اختیار خوانندگان قرار دهد. رویکرد حقیقی مکتب مادهیمیکه به وجود خداوند برخلاف آنچه مرسوم شده نه رویکردی توحیدی است و نه رویکردی الحادی؛ توحیدی نیست، چون این مکتب نمیگوید «خدا وجود دارد» و الحادی هم نیست، زیرا از گزارة «خدا وجود ندارد» نیز دفاع نمیکند و هر دو را غیر عقلانی میداند. این رویکرد توجه محققان اندیشههای مکتب مادهیمیکه را در گذشته به خود جلب نکرده و امید است که این جستار بتواند فهم بهتری از تلقی مکتب بودایی مادهیمیکه در باب مسئلة وجود خداوند به دست بدهد.
نسرین سراجی پور؛ عبد الرسول کشفی؛ رضا اکبری
دوره 2، شماره 3 ، آبان 1392، ، صفحه 59-79
چکیده
در میان متفکرانی که به جاودانگی نفس همراه با بدن قائلاند، یعنی دوگانهانگاران، دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه برانگیختگی و دیدگاه بدن جدید. بر اساس دیدگاه برانگیختگی نفس باقی است و با بدن دنیوی مجدداً در آخرت برانگیخته میشود. بر مبنای دیدگاه بدن جدید انسان موجودی دوبعدی و واجد جسم و نفس است. نفس غیر مادی، جاودانه و حافظ اینهمانی ...
بیشتر
در میان متفکرانی که به جاودانگی نفس همراه با بدن قائلاند، یعنی دوگانهانگاران، دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه برانگیختگی و دیدگاه بدن جدید. بر اساس دیدگاه برانگیختگی نفس باقی است و با بدن دنیوی مجدداً در آخرت برانگیخته میشود. بر مبنای دیدگاه بدن جدید انسان موجودی دوبعدی و واجد جسم و نفس است. نفس غیر مادی، جاودانه و حافظ اینهمانی شخصیت انسان است و تفاوتی نمیکند که تداوم زندگی اخروی نفس با همین بدن دنیایی یا با بدنی دیگر باشد. غزالی و سویینبرن هر دو به دیدگاه بدن جدید معتقدند. شباهت اساسی دیدگاه دو متفکر، پذیرش اصول و مبانی نظریة بدن جدید است. اما تفاوتهای آنان در این است که از نظر غزالی جاودانگی نفس ذاتی است و تداوم حیات نفس بدون بدن ممکن است، اما خداوند میتواند فعالیت نفس را متوقف کند او در تمام این مباحث خود را ملتزم به شرع میداند. در حالی که از نظر سویینبرن جاودانگی نفس به ارادة الهی است و نفس بدون مغز قادر به هیچگونه فعالیتی نیست، البته خدا میتواند نفس را بدون بدن فعال کند.
حسین رستمی جلیلیان
دوره 2، شماره 4 ، دی 1392، ، صفحه 61-80
چکیده
این مقاله در پی شرح و بررسی درسگفتار هیدگر تحت عنوان اینهمانی و تفاوت دربارة فلسفة هگل است. در این بررسی کوشیده شده است تا درک و فهم هیدگر دربارة مؤلفههای اصلی تفکر هگل در باب «مسئلة اینهمانی و تفاوت»، اصل اینهمانی، و تقوم وجودشناختی ـ الهیاتی متافیزیک نزد هگل، و نسبت بین متافیزیک دورة جدید و نیستانگاری حاصل از آن بیان ...
بیشتر
این مقاله در پی شرح و بررسی درسگفتار هیدگر تحت عنوان اینهمانی و تفاوت دربارة فلسفة هگل است. در این بررسی کوشیده شده است تا درک و فهم هیدگر دربارة مؤلفههای اصلی تفکر هگل در باب «مسئلة اینهمانی و تفاوت»، اصل اینهمانی، و تقوم وجودشناختی ـ الهیاتی متافیزیک نزد هگل، و نسبت بین متافیزیک دورة جدید و نیستانگاری حاصل از آن بیان شود. از نظر هیدگر، متافیزیک هگل، انتو ـ تئوـ لوژیک یا به عبارتی وجودشناختی ـ الهیاتی است و اصل اینهمانی در تفکر او مطلقاً به صورت روح ظاهر میشود و نیستانگاری دورة جدید نیز حاصل این نحوة نگرش او در باب متافیزیک است؛ اما هیدگر خود درصدد است که مسئلة اینهمانی و تفاوت را با تفکر موسوم به حدوث حل و فصل کند. در پایان نتیجه گرفته میشود که الگوی هیدگر در باب اینهمانی و تفاوت نیز نمیتواند تمامی تعارضات مربوطه را کاملاً برطرف کند. البته تفکر او در باب ظهور «تام و خالص وجود» نویدبخش ظهور افقی است که حق یا هستی به وجه لابشرط خود تجلی میکند که یگانه راه نجات ما از فروبستگی ساحت قدس است.
علی صادقی؛ رضا اکبری
چکیده
مفهوم «بیمعنا» در تراکتاتوس و سایر آثار منسوب به دورة اول فکری ویتگنشتاین، همچون یادداشتها و سخنرانی دربارة اخلاق، مفهومی محوری است که تفاسیر مختلفی از آن ارائه شده است. تفسیر سنتی (یا متافیزیکی) یکی از باسابقهترین تفاسیر این مفهوم است که پیتر هکر، الیزابت آنسکوم، هانسـیوهان گلاک ارائه کردهاند؛ بر اساس این تفسیر، ...
بیشتر
مفهوم «بیمعنا» در تراکتاتوس و سایر آثار منسوب به دورة اول فکری ویتگنشتاین، همچون یادداشتها و سخنرانی دربارة اخلاق، مفهومی محوری است که تفاسیر مختلفی از آن ارائه شده است. تفسیر سنتی (یا متافیزیکی) یکی از باسابقهترین تفاسیر این مفهوم است که پیتر هکر، الیزابت آنسکوم، هانسـیوهان گلاک ارائه کردهاند؛ بر اساس این تفسیر، ویتگنشتاین به دستهای از حقایق «بیانناپذیر» قائل است. بر اساس این تفسیر و بر مبنای این نوع از حقایق، خوانشی از ویتگنشتاین شکل گرفته که او را در امتداد سنت الهیات سلبی قرار میدهد. در این مقاله، ابتدا این تفسیر سنتی از فلسفة ویتگنشتاین اول تبیین میگردد، سپس به ارتباطی که برخی شارحان بین ویتگنشتاین اول و سنت الهیات سلبی برقرار کردهاند، پرداخته میشود و در پایان، ضمن بیان چند ملاحظة انتقادی، روشن میگردد که علیرغم وجود برخی شباهتهای اولیه، فلسفة متقدم ویتگنشتاین نهتنها سنخیتی با الهیات سلبی ندارد بلکه میتواند کاملاً در برابر آن قرار گیرد.
تهامه انصاریان؛ نرگس نظرنژاد
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1396، ، صفحه 65-88
چکیده
نانسی مورفی، فیلسوف و متأله معاصر آمریکایی کوشیده است تا با استفاده از فیزیک کوانتوم، تبیین جدیدی از فاعلیت خداوند در عالم ارائه کند. به اعتقاد وی، هر نظریهای که در باب فاعلیت خداوند در جهان مطرح میشود، در صورتی پذیرفتنی است که با علم و الهیات سازگار باشد. مورفی برای تبیین دیدگاه خود در باب عملکرد خداوند در جهان از «علیت پایین ...
بیشتر
نانسی مورفی، فیلسوف و متأله معاصر آمریکایی کوشیده است تا با استفاده از فیزیک کوانتوم، تبیین جدیدی از فاعلیت خداوند در عالم ارائه کند. به اعتقاد وی، هر نظریهای که در باب فاعلیت خداوند در جهان مطرح میشود، در صورتی پذیرفتنی است که با علم و الهیات سازگار باشد. مورفی برای تبیین دیدگاه خود در باب عملکرد خداوند در جهان از «علیت پایین به بالا» بهره میبرد. او خداوند را متغیر پنهان در سطح کوانتومی میداند. در نتیجه، با استفاده از عدم تعینی که در این سطح وجود دارد، فاعلیت خداوند را توضیح میدهد. از نظر مورفی هیچ رویداد تصادفیای در سطح کوانتومی وجود ندارد و هنگام رخداد فعل الهی، قوانین طبیعت نقض نمیشوند. در مقالۀ حاضر، پس از تلاش برای ارائة تبیین دقیقی از دیدگاه نانسی مورفی، نقدهای واردشده بر دیدگاه او طرح و بررسی شدهاند