محمد نژادایران؛ روژان حسام قاضی
چکیده
انجیل شیطان آنتوان لاوی یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین کتابهایی است که در میان جریانهای مختلف شیطانپرستی در آمریکا منتشر شده است.این کتاب دارای ایدههای افراطی در به چالش کشیدن بسیاری از هنجارهای متداول اخلاقی و مذهبی جامعه آمریکا، و همچنین ترویج ایدههای انسانگرایانه با محوریت آزادیهای رادیکال اخلاقی و اجتماعی در راستای ...
بیشتر
انجیل شیطان آنتوان لاوی یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین کتابهایی است که در میان جریانهای مختلف شیطانپرستی در آمریکا منتشر شده است.این کتاب دارای ایدههای افراطی در به چالش کشیدن بسیاری از هنجارهای متداول اخلاقی و مذهبی جامعه آمریکا، و همچنین ترویج ایدههای انسانگرایانه با محوریت آزادیهای رادیکال اخلاقی و اجتماعی در راستای تقویت میل و غریزه انسانی و نفی سلطهپذیری اخلاقی است. بیشک این کتاب با تاثیرپذیری از سنتهای فکری مدرن و پستمدرن نوشته شده و میتوان تاثیر بسیاری از ایدههای هنجارستیز و ضدمذهبی را در این مشاهده کرد؛ اما تاثیر تفکرات انتقادی نیچه به اخلاق مسیحی و فرهنگ اروپایی و همچنین ترویج ایده ابرانسان به عنوان آفریننده ارزشهای زندگی و ستایش هنجارستیزی و سلطهناپذیری وی توسط نیچه را میتوان به خوبی در انجیل شیطان لاوی مشاهده کرد. لاوی با استفاده از ایده مرگ خدای نیچه که منادی پایان سیطره اخلاق مسیحی بر اروپا بود و همچنین نقدهای نیچه به نیست انگاری مسیحی، و با الهام از انگاره دیونیزیوسی نیچه مفهوم شیطان را در تقابل با مفهوم خدا در فرهنگ دینی و به عنوان سمبل آزادیخواهی و هنجارستیزی در راستای ستایش میل و غریزه طبیعی و جسمانی انسانها به کار میگیرد و تلاش میکند تا با ستایش ارزش زندگی نفی و تحقیر غرایز انسانی در اخلاق مسیحی را به چالش بکشد.
غلامحسین خدری؛ حسین سخنور
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 27-47
چکیده
بعد از پیدایی و رشد مطالعات زیستی-دینی، ژنتیک رفتاری و علم ژنتیک مولکولی، زمین و ساحت دیگری تعریف و در نتیجه برای شناخت این دسته از مسائل از جمله منشاء دینورزی، محققان به سراغ دانش بیولوژی و عصبشناسی رفته و در راستای کند و کاو پیرامون عامل گرایشهای دینی ، عواملی از جمله VMAT2 موسوم به «ژن خدا» را آدرس می دهند. تمرکز تلاش این ...
بیشتر
بعد از پیدایی و رشد مطالعات زیستی-دینی، ژنتیک رفتاری و علم ژنتیک مولکولی، زمین و ساحت دیگری تعریف و در نتیجه برای شناخت این دسته از مسائل از جمله منشاء دینورزی، محققان به سراغ دانش بیولوژی و عصبشناسی رفته و در راستای کند و کاو پیرامون عامل گرایشهای دینی ، عواملی از جمله VMAT2 موسوم به «ژن خدا» را آدرس می دهند. تمرکز تلاش این دسته، ارائه نقشه کامل باورهای مذهبی بر مکانیزمهای مغزی و سیستم عصبی آن بوده و اساسا پایه ژنتیکی را برای آن مکانیزمهای مغزی ارائه میدهند. در این راستاست که آنان مارکرهای ژنتیکی و هوش معنوی (SQ) را در کنار دیگر هوشهای بشری معرفی و بر این باورند که پایه های عصبی استعلایی معنوی نیز بر ساخته صرف از این بنیاد ها هستند.پیشفرض رایج بر این است که این نوع مطالعات به دلیل اتخاذ رویکردهای تجربی، تکاملی و فرگشتی کاملا ضددینی و یا لااقل مبتلا به مشکل تقلیلگرایی است با این وجود، کوشش این خامه بر آن است تا نشان دهد که التزام به تنکردشناسی (فیزیولوژیک) دینی و فرگشت مغزی، میتواند بستری را برای پاسخ به انتقادات پوزیتویستی بر ادیان نیز فراهم نماید.
مصطفی عابدی؛ محمد اصغری؛ عیسی موسی زاده
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 77-96
چکیده
در عقلگرایی جدید که با دکارت شروع میشود، معرفت فراتر از عقل جایی ندارد و هر آنچه با عقل شناختنی نباشد، در حوزه معرفت جای نمیگیرد. از آنجا که دکارت ایمان را از سنخ معرفت نمی-شمارد، میان عقل و دین تفاوتی ماهوی میگذارد و آن دو را به دو معنای کاملاً مختلفی تفسیر مینماید؛ به این معنا که ایمان را از تبار باور شمرده و آن را با اعتماد ...
بیشتر
در عقلگرایی جدید که با دکارت شروع میشود، معرفت فراتر از عقل جایی ندارد و هر آنچه با عقل شناختنی نباشد، در حوزه معرفت جای نمیگیرد. از آنجا که دکارت ایمان را از سنخ معرفت نمی-شمارد، میان عقل و دین تفاوتی ماهوی میگذارد و آن دو را به دو معنای کاملاً مختلفی تفسیر مینماید؛ به این معنا که ایمان را از تبار باور شمرده و آن را با اعتماد و اطمینان برابر میداند. ایمان برخلاف معرفت و عقلانیت که بهتدریج و برپایه تلاش آدمی بهدست میآید، دفعتاً رخ میدهد و وحی الهی نه بهتدریج و تدرُّج بلکه در ضمن تغییری دفعی ما را به مقام اعتقادی مصون از خطا برمیکشد. دکارت در باب ارتباط روش ریاضی با مقولات دینی نیز معتقد است که اساساً روش ریاضی در حوزۀ ایمان کاربردی نداشته و به حوزه معرفت عقلانی محدود است. وی در داوری میان دین و عقل، به سود دین حکم میکند و الهیات را به مثابۀ علم غیرممکن میشمارد.
طیبه شاددل؛ حسین اترک
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 1-25
چکیده
خلقگرایی مطلق یا افلاطونگرایی تعدیلشده پاسخی است برای چالشی که افلاطونگرایی برای خداباوری ایجاد میکند. دغدغۀ اصلی این دیدگاه، تلائم و هماهنگی میان خداباوری با افلاطونگرایی است. خلقگرایی مطلق در واقع مدعی است حقایق ضروری نیز مانند موجودات ممکن وابسته به خداوند هستند. از اینرو، ما در فهرستِ وجودشناسی با موجودی ...
بیشتر
خلقگرایی مطلق یا افلاطونگرایی تعدیلشده پاسخی است برای چالشی که افلاطونگرایی برای خداباوری ایجاد میکند. دغدغۀ اصلی این دیدگاه، تلائم و هماهنگی میان خداباوری با افلاطونگرایی است. خلقگرایی مطلق در واقع مدعی است حقایق ضروری نیز مانند موجودات ممکن وابسته به خداوند هستند. از اینرو، ما در فهرستِ وجودشناسی با موجودی که مستقل از خداوند وجود داشته باشد مواجه نیستیم و خداوند تنها موجود مستقل و بینیاز از غیر است. بنابراین ادعای افلاطونگرایان معاصر که با ارائۀ استدلالهایی مدعیاند برخی اعیان انتزاعی، مانند اعیان ریاضی، به نحو ضروری، فرازمانی و نامخلوق موجودند با این قید که این حقایق در عین ضرورت و فرازمانی بودنشان، مخلوق و وابسته به خداوند هستند پذیرفته میشود. در این دیدگاه، گرچه خلقِ این امور ضروری است، ولی وجود قضایا، جهت و ارزشِ صدقشان وابسته به خداوند است. بهطور کلی، قلمرو افلاطونی به عنوان ادراکات و اندیشههای خداوند در نظر گرفته میشوند. ویلیام کریگ، فیلسوف ِخداباور آمریکائی معاصر، بر این باور است که این دیدگاه با مشکلات متعددی نظیر خلط با مفهومگرایی ، اشکال دور باطل، عدم تلائم با اختیار خداوند، ناسازگاری با نظریۀ سنتی خلقت و مبادلۀ نظریۀ خلقت با نظریۀ فیضگرایی فلوطینی مواجه است. گرچه برخی از ایرادات کریگ به دیدگاه خلقگرایی وارد نیست؛ لکن خلقگرایی مطلق با اشکالی جدّی مواجه است و به نظر میرسد بتوان از دیدگاه امکانگرایی کلّی دکارتی دفاع نمود. این مقاله به تبیین و بررسی این دیدگاه و انتقادات کریگ میپردازد.
جواد آیار؛ مجید ملایوسفی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 1-25
چکیده
از نیمۀ دوم قرن دوم میلادی، تقریری از مسیحیت اشاعه یافت که به قرائت پولسی معروف است و از همان زمان تاکنون بر جهان مسیحیت حکمفرماست. پولس یهودی متعصبی از قبیلۀ بنیامین است که پس از تعقیب و شکنجۀ بسیاری از مسیحیان، به واسطۀ مکاشفهای اثباتناپذیر به جرگۀ مسیحیان پیوست و به زعم خود، همة عمرش را وقف ابلاغ و اشاعۀ دین مسیح کرد. ...
بیشتر
از نیمۀ دوم قرن دوم میلادی، تقریری از مسیحیت اشاعه یافت که به قرائت پولسی معروف است و از همان زمان تاکنون بر جهان مسیحیت حکمفرماست. پولس یهودی متعصبی از قبیلۀ بنیامین است که پس از تعقیب و شکنجۀ بسیاری از مسیحیان، به واسطۀ مکاشفهای اثباتناپذیر به جرگۀ مسیحیان پیوست و به زعم خود، همة عمرش را وقف ابلاغ و اشاعۀ دین مسیح کرد. از نظر پولس، مسیحی کسی است که به تجسد خداوند در قالب انسان و قربانیشدن او برای بخشش گناهان بشر و زندهشدن و رجعتش به آسمان ایمان داشته باشد و اقرار کند که آدمی به واسطۀ گناه ذاتیاش، که به واسطۀ حضرت آدم در نوع بشر نهاده و نهادینه شده است، نه از طریق اعمال نیک که فقط به واسطۀ فیض یا ایمان به نجات از سوی خداوند به سعادت و بخشش و رستگاری رهنمون خواهد شد و سرآخر مسیحی کسی است که کلیسا را نمایندۀ مسیح بر زمین بداند و به نجات از طریق تبعیت از آن و اذعان به حقانیتش ایمان داشته باشد. قرائت پولس با توجه به پیشزمینههای معرفتی و غیر معرفتیاش، اعم از تعصبات دینی، یونانیمآبی، زبان یونانی، و نیز اوضاع حاکم بر اجتماع و محیط دوران و تعارضات وی با یهودی ـ مسیحیان، مبتنیبر الوهیت حضرت عیسی (ع) و کلیساست. متابعت یا مشابهت برخی از بخشهای عهد جدید با قرائت پولس، که در نامههایش به دیگر مسیحیان نمایان است، به تعارضات موضوعیمفهومی با اناجیل همدید و تعارض در نگرش و سلوک اخلاقی برآمده از اناجیل همدید با حیات عیسی (ع) منجر شد. قرائت پولسی پیامدهایی دارد که برآمده از انسانخداپنداری یا الوهیت عیسی (ع) است که ضمن تنزل شأن ربوبی از منظر قدرت و علم، خداوند را به عاملی خارج از نظام خلقت و دستگاه آفرینش تبدیل میکند.