محمد مهدی فلاح؛ علی اصغر مصلح
دوره 11، شماره 2 ، اسفند 1401، ، صفحه 169-202
چکیده
نیهیلیسم در زندگی انسان معاصر در نظر و عمل، به شدت مطرح است. هرچند پیش از آنکه نیچه این اصطلاح را در کانون توجه قرار داد، بیشتر نیهیلیسم را در منظری تاریخیتمدنی میفهمیدند، با تأملات هایدگر این اصطلاح بهگونهای فلسفی مورد توجه قرار گرفت و نحوۀ به فهم در آمدن «نیستی» در نسبت با پرسش از هستی بهعنوان امکانی برای مواجهه ...
بیشتر
نیهیلیسم در زندگی انسان معاصر در نظر و عمل، به شدت مطرح است. هرچند پیش از آنکه نیچه این اصطلاح را در کانون توجه قرار داد، بیشتر نیهیلیسم را در منظری تاریخیتمدنی میفهمیدند، با تأملات هایدگر این اصطلاح بهگونهای فلسفی مورد توجه قرار گرفت و نحوۀ به فهم در آمدن «نیستی» در نسبت با پرسش از هستی بهعنوان امکانی برای مواجهه با آن در نظر گرفته شد. بر اساس این تحلیل، مجالی برای مشارکت سنّتهای دیگری نیز فراهم آمد؛ تا امکانات خود را برای بهفهم درآوردن نیستی، و به تبع آن مواجهه با نیهیلیسم، به اشتراک گذارند. نحوۀ مشارکت پارهای از این سنّتها توسط متفکرانی که با این تحلیل همدل بودهاند مورد پژوهش قرار گرفته است. در این مقاله، در ابتدا تلاش میشود تلقی حکمت متعالیه از مسئلۀ «عدم» صورتبندی شود و بررسی شود که آیا در این زمینه امکانات بالقوهای برای مواجهه با نیهیلیسم وجود دارد یا نه. در ادامه تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که با استمداد از پژوهشهای تطبیقی متفکرانی مثل هانری کربن و توشیهیکو ایزوتسو، مفهوم لابشرط مقسمی بهنحوی میتواند بهعنوان اصطلاحی در نظر گرفته شود که امکاناتی را در اختیار حکمت متعالیه برای «درگذشتن» (و نه فراگذشتن) از نیهیلیسم میگذارد. نشان خواهیم داد که با عنایت به این امکانات، و دیگر امکاناتی که در سنّت عرفانی برجسته است، میتوان از مواجهه با نیهیلیسم از منظر حکمت متعالیه سخن به میان آورد.