سیدجواد میری
چکیده
این مقاله این مسئله را مورد بازیابی و بررسی قرار داده که مبنای بحث شریعتی در گفتمان خویش، از تشیّع چیست. دو مفهوم تشیّع علوی و تشیّع صفوی در نگاه شریعتی باید در قالب دیالکتیک نهضت و نظام، مفهومسازی شود. او مفاهیم تشیّع علوی و تشیّع صفوی را معادل یا در قالب بحث جامعهشناختیِ تبدیل حرکت به سازمان، مفهومسازی میکند و از اینروی میگوید ...
بیشتر
این مقاله این مسئله را مورد بازیابی و بررسی قرار داده که مبنای بحث شریعتی در گفتمان خویش، از تشیّع چیست. دو مفهوم تشیّع علوی و تشیّع صفوی در نگاه شریعتی باید در قالب دیالکتیک نهضت و نظام، مفهومسازی شود. او مفاهیم تشیّع علوی و تشیّع صفوی را معادل یا در قالب بحث جامعهشناختیِ تبدیل حرکت به سازمان، مفهومسازی میکند و از اینروی میگوید تشیّع دارای دو دورۀ کاملاً منفک و جدا از هم است؛ یکی دورۀ از قرن اول، که خود، تعبیری از اسلام حرکت است در برابر اسلام نظام (تسنّن) تا اوایل صفویه، دورۀ نهضت و حرکت شیعه است و دیگری از دورۀ صفویه تا امروز که دورۀ تبدیل شدن شیعۀ حرکت به شیعۀ نظام است. او معتقد است میتوان قانون تبدیل حرکت به نظام که در جامعهشناسی یک قاعدۀ شناخته شده است را بر سیر تطوّرات تشیّع سوار کرد و از آن برای فهم انحطاط جامعۀ ایران بهره برد. به سخن دیگر، انحطاط جامعۀ ایرانی در قالب تحولات فرمیک تشیّع، موضوعی است که شریعتی آن را طرح میکند و بهزعم خویش با برساختن مفهوم تشیّع علوی و بازگشت به تشیّع علوی میتوان راههای عبور از انحطاط را بهمثابه یک نقشه راه ترسیم کرد. روش مطالعه در این مقاله، روش تجزیه و تحلیل متون است.
سیده راضیه یوسف زاده؛ عبدالله نصری
چکیده
در نوشتار حاضر، دیدگاه استاد مطهری، فیلسوف و متکلّم مسلمان ایرانی و کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی در باب «ایمان» را مورد بررسی قرار داده و تلاش میکنیم به اهمّ نکاتی که در این دو دیدگاه، قابل مطالعۀ تطبیقی هستند، بپردازیم. بدین منظور، ابتدا با روش توصیفی، اسنادی به گردآوری و تحلیل دیدگاه هریک از دو اندیشمند در ...
بیشتر
در نوشتار حاضر، دیدگاه استاد مطهری، فیلسوف و متکلّم مسلمان ایرانی و کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی در باب «ایمان» را مورد بررسی قرار داده و تلاش میکنیم به اهمّ نکاتی که در این دو دیدگاه، قابل مطالعۀ تطبیقی هستند، بپردازیم. بدین منظور، ابتدا با روش توصیفی، اسنادی به گردآوری و تحلیل دیدگاه هریک از دو اندیشمند در باب مقولۀ ایمان پرداختیم و در این راستا تلاش کردیم در مطالعهای تطبیقی، آراء ایشان را در ذیل محورهای متناظر گرد آوریم. درنهایت، نقاط اشتراک و افتراق را برشمردیم. هر دو متفکر بر ضرورت ایمان تأکید میکنند. ایمان استاد مطهری، ایمان وحیانیِ مشتمل بر دو رکن «شناخت» و «تسلیم» است. عقل در کسب این ایمان از جایگاه ویژهای برخوردار است. مطهری، عمل را داخل در مفهوم ایمان نمیداند، امّا به لحاظ وجودی، به رابطۀ وثیقی میان این دو قائل است.ایمان، دارای مراتب بوده و حدّ اعلای آن،یقین است. ایمان یاسپرس، ایمان فلسفی است، چراکه او وحی مورد قبول ادیان را انکار میکند. ایمان از نظر یاسپرس، جزئی و تاریخی و از سنخ تجربۀ وجودی است. ایمان فلسفی گرچه غیرعقلانی نیست امّا فاقد یقین و قطعیت است. عبادات، مناسک و نیایشهای زبانی، در ایمان فلسفی، هیچ جایی ندارند.
مسعود طوسی سعیدی
چکیده
بررسی اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی، بخشی از مباحث فلسفۀ دین معاصر را به خود اختصاص داده است. در این مقاله، نخست به سابقۀ تاریخی این مباحث اشاره میشود و پس از آن، ازطریق اشاره به چالش تبیینهای علمی از تجارب دینی و عرفانی، لزوم چرخش عقلگرایانه ـ هستیشناسانه به منظور بررسی اعتبار معرفتشناختی ادراکات عرفانی نشان داده میشود. ...
بیشتر
بررسی اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی، بخشی از مباحث فلسفۀ دین معاصر را به خود اختصاص داده است. در این مقاله، نخست به سابقۀ تاریخی این مباحث اشاره میشود و پس از آن، ازطریق اشاره به چالش تبیینهای علمی از تجارب دینی و عرفانی، لزوم چرخش عقلگرایانه ـ هستیشناسانه به منظور بررسی اعتبار معرفتشناختی ادراکات عرفانی نشان داده میشود. درادامه، طی سه بخش، دیدگاههای علّامه طباطبایی در سه حوزۀ «جایگاه درک عرفانی در معرفتشناسی دینی»، «هستیشناسی ادراک و اعتبار» و «معیار اعتبار درک عرفانی و سیر انفسی» تقریر میشود. درنهایت، بر مبنای دیدگاههای علّامه طباطبایی در این سه حوزه، دفاع عقلگرایانه ـ هستیشناسانۀ وی از اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی از طریق سیر انفسی، صورتبندی میشود.
طیبه شاددل؛ منصور ایمانپور؛ حسین اترک
چکیده
سرمدیت بهمعنای «حیات نامحدود مستمر فرازمانی» در الهیات فلسفی کلاسیک، یکی از اوصافی است که خداوند به آن متصف میشود؛ لکن برخی فیلسوفان به دلیل عدم انسجامی که در آن بهنظر میرسد، از این تعبیر فاصله گرفتهاند و قید «فرازمانی» را نامعقول دانستهاند. سوئینبرن نیز از این قید اجتناب کرده و معتقد است اگر سرمدیت ...
بیشتر
سرمدیت بهمعنای «حیات نامحدود مستمر فرازمانی» در الهیات فلسفی کلاسیک، یکی از اوصافی است که خداوند به آن متصف میشود؛ لکن برخی فیلسوفان به دلیل عدم انسجامی که در آن بهنظر میرسد، از این تعبیر فاصله گرفتهاند و قید «فرازمانی» را نامعقول دانستهاند. سوئینبرن نیز از این قید اجتناب کرده و معتقد است اگر سرمدیت خداوند بهنحو فرازمانی تعبیر شود، مستلزم تالیهای فاسدی نظیر عدم امکان ارتباط خداوند با زمان، ناسازگاری با متن مقدس، همزمانی پدیدههای زمانیِ متقدم و متأخر، ناسازگاری با مقولههای دینی مانند عفو و بخشش، مجازات و پاداش میشود. سوئینبرن جهت انسجام خداباوری کلاسیک، از سرمدیت فرازمانی به سرمدیت زمانمند گذر میکند. با بررسی دلایل وی، میتوان گفت: نخست آنکه سوئینبرن بیش از حدّ به ظاهر متن مقدس توجه کرده و بهعنوان متنگرا، ظاهر شده است. درباب ارتباط خداوند فرازمان با زمان نیز میتوان راهحلهایی دیگری مانند؛ جعلِ وجود زمانمند (رویکرد صدرایی) اندیشید. درباب همزمانی پدیدههای زمانی مختلف نیز میتوان گفت پدیدههای زمانی، حقیقتشان بهنحو بسیط نزد خداوند حاضر است، نه وجود فیزیکیشان؛ لذا حضور آنها نزد خداوند منجر به همزمانی پدیدههای متفاوت نمیشود. همچنین نقدهای سوئینبرن بر استدلالهای طرفداران فرازمانیبودن خداوند موجه بهنظر نمیرسد. درنتیجه، باید گفت سرمدیت زمانمند سوئینبرن، تقریر موجّهی جهت تبیین سرمدیت خداوند بهنظر نمیرسد.
حمیده حاجی محمد حسین طهرانی؛ امیرعباس علیزمانی
چکیده
پس از طرح برهان اختفای الهی توسط شلنبرگ، بسیاری از متألهان و اندیشمندان با روشهای گوناگون به نقد این برهان پرداختهاند. شلنبرگ در استدلال خویش با تمرکز بر صفات خدای ادیان توحیدی بهویژه صفت عشق، پنهان بودن خدا را قرینهای برای الحاد معرفی میکند و معتقد است خدای عاشق هرگز روا نمیدارد که بندگانش با ناباوری سرزنشناپذیر ...
بیشتر
پس از طرح برهان اختفای الهی توسط شلنبرگ، بسیاری از متألهان و اندیشمندان با روشهای گوناگون به نقد این برهان پرداختهاند. شلنبرگ در استدلال خویش با تمرکز بر صفات خدای ادیان توحیدی بهویژه صفت عشق، پنهان بودن خدا را قرینهای برای الحاد معرفی میکند و معتقد است خدای عاشق هرگز روا نمیدارد که بندگانش با ناباوری سرزنشناپذیر دست و پنجه نرم کنند. مایکل موری، با استفاده از تئودیسۀ مبتنی بر اختیار که در توجیه شرور اخلاقی مطرح شده است در کنار تئودیسۀ مجازات الهی آگوستینی، تئودیسهای به نام اجبار را ارائه کرده و با توجه به لزوم پرورش اخلاقی روح، به نقد برهان اختفاء الهی میپردازد. در این تئودیسه، نتیجۀ آشکارگی خداوند، مخدوش کردن اختیار آزاد انسان به لحاظ اخلاقی، و تحمیل و اجبار بشر برای انتخاب و انجام اعمال اخلاقی، و سلب قابلیت انسان برای پرورش روح است.
در این نوشتار، ابتدا به بیان استدلال شلنبرگ دربارۀ خفای الهی پرداخته و سپس نقدهای مایکل موری را بررسی خواهیم کرد.