اردلان زمانی؛ محمد محمد رضایی
دوره 11، شماره 2 ، اسفند 1401، ، صفحه 83-102
چکیده
در عرفان ابنعربی وحدت وجود پررنگترین نقش را دارد و بدون درک درستی از آن نمیتوان دیگر اندیشههای او را دریافت. در این میان، یکی از مهمترین پرسشها پرسش از نسبت وجود حقیقی یا آفریدگار با عالم و آفریدگان است. از دیدگاه وحدت وجود برمیآید که پاسخش به این پرسش چنین باشد که وجود حقیقی و عالم با هم وحدت دارند. از سوی دیگر، در عرفان ابنعربی ...
بیشتر
در عرفان ابنعربی وحدت وجود پررنگترین نقش را دارد و بدون درک درستی از آن نمیتوان دیگر اندیشههای او را دریافت. در این میان، یکی از مهمترین پرسشها پرسش از نسبت وجود حقیقی یا آفریدگار با عالم و آفریدگان است. از دیدگاه وحدت وجود برمیآید که پاسخش به این پرسش چنین باشد که وجود حقیقی و عالم با هم وحدت دارند. از سوی دیگر، در عرفان ابنعربی از غیریت میان وجود حقیقی و عالم نیز بسیار سخن رفته است؛ وحدت از وجهی است و غیریت از وجهی دیگر. این بیان دوگانه این پرسش را مطرح میسازد که آیا عالم وجود حقیقی دارد یا اینکه توهم محض است؟ این تناقضنمایی است که در عرفان نظری همواره اذهان را به خود مشغول کرده است. در این نوشته استدلال میشود که اگر عالم به معنای چیزهایی که هستند باشد چون نمیتوان عالم را توهم دانست و وجود را از آن سلب کرد و هم نمیتوان وجود عالم را در بیانی تناقضگونه پذیرفت و هم رد کرد و همچنین نمیتوان بهشیوهای تشکیکی بهرهای کمتر و ضعیفتر برای وجود عالم در نظر گرفت، تنها پاسخی که میماند پذیرش وجود داشتن عالم است. نتیجه این پژوهش از این قرار است که عالم از منظر وجودشناسی وجود حقیقی دارد ولی از منظر معرفتشناختی ما درگیر با گونهای از توهم هستیم. خود اصطلاح عالم در عرفان بیشتر سویه معرفتشناختی دارد. بنا بر این دیدگاه همه ساختار وجودشناسی عرفان نظری و حضرات و عوالم گوناگون نیز با وضعیت معرفتشناختی و شهودی انسان تبیین میپذیرد.