عبدالله حسینی اسکندیان؛ قربانعلی کریم زاده قراملکی؛ عباس عباس زاده
دوره 12، شماره 1 ، شهریور 1402
چکیده
مسئله شر سبب گشته تا متألهان در آثار خود بحثهای جامع و عمیقی دراینباره داشتهباشند و به دفاع از خداباوری بپردازند. ایرنائوس قدیس که نقش بسزایی در تبیین و گسترش آموزههای مسیحی داشته، در تئودیسه خود سعی نمودهاست تا با مطرحکردن ایده "پرورش روح" به حل مسئله شر بپردازد. از منظر ایرنائوس، اگر شری در جهان آفرینش تحقق مییابد؛ همان ...
بیشتر
مسئله شر سبب گشته تا متألهان در آثار خود بحثهای جامع و عمیقی دراینباره داشتهباشند و به دفاع از خداباوری بپردازند. ایرنائوس قدیس که نقش بسزایی در تبیین و گسترش آموزههای مسیحی داشته، در تئودیسه خود سعی نمودهاست تا با مطرحکردن ایده "پرورش روح" به حل مسئله شر بپردازد. از منظر ایرنائوس، اگر شری در جهان آفرینش تحقق مییابد؛ همان گناه است و این یک امر سرشتی در ذات بشر است که حضرت آدم در ابتدا به آن دچارشد و با سوءاستفاده از اراده و اختیارخود از فرمان الهی سرپیچی کرد و این میل به گناه هماکنون نیز در میان نسل بشر جاری و ساری است. در این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و با رویکرد انتقادی سعی بر این است تا به ابتدا به بررسی و تحلیل تئودیسه ایرنائوسی و سپس نقد آن از منظر کلام امامیه پرداختهشود. با وجود هّمی که ایرنائوس قدیس در حل مشکل شرور داشته، اما تئودیسه وی با چالشها و بنبستهایی همچون "نسبیگرایی"، "شر گزاف"، "فاصله معرفتی" و ... مواجه است که از باورپذیری و حقانیت آن میکاهد.
محمد نژادایران
دوره 12، شماره 1 ، شهریور 1402
چکیده
هدف از پژوهش حاضر بررسی و تحلیل دیدگاههای انسانشناختی شریعتی و نحوه مواجهه وی با آموزههای اگزیستانسیالیستی به مفهوم آزادی و مسئولیت است. شریعتی با بکارگیری نظریه انسانشناسی سارتر و تاکید برنقش اراده و آزادی به عنوان عامل تعیینکننده در رهایی انسان از چهار زندان طبیعت، جامعه، تاریخ و خویشتن، پروژه فکری خود را صورتبندی کرد. ...
بیشتر
هدف از پژوهش حاضر بررسی و تحلیل دیدگاههای انسانشناختی شریعتی و نحوه مواجهه وی با آموزههای اگزیستانسیالیستی به مفهوم آزادی و مسئولیت است. شریعتی با بکارگیری نظریه انسانشناسی سارتر و تاکید برنقش اراده و آزادی به عنوان عامل تعیینکننده در رهایی انسان از چهار زندان طبیعت، جامعه، تاریخ و خویشتن، پروژه فکری خود را صورتبندی کرد. مسئله اصلی این است که نحوه مواجهه شریعتی با انگارههای انسانشناختی اگزیستانسیالیسم سارتر به چه شکل بوده است و مهمترین دستاورد این مواجهه در اندیشه و تفکر وی چیست؟ این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی- تاریخی میخواهد ضمن تحلیل شاخصههای اصلی دیدگاههای انسانشناختی شریعتی و اشتراکات آن با انسانشناسی اگزیستانسیالیستی، به بررسی تمایزات اصلی و عمده آن بپردازد. یافتههای این پژوهش نشانگر آن است که شریعتی با الهام از رویکرد رادیکال سارتر به مفهوم مسئولیت فردی، اجتماعی و تاریخی انسان در یک چارچوب مدرن و انسانگرایانه میپردازد اما تلاش میکند تا با استفاده از جوهره الهی وجود انسان در دام پوچی رایج درتحلیلهای اگزیستانسیالیستها اسیر نشود. وی سعی دارد تا ضمن بکارگیری ظرفیتهای آموزههای سارتر نوعی انسانشناسی اگزیستانسیالیستی مدرن و خداباورانه را در برابر آموزههای ماتریالیستی رایج با اتکا بر مفهوم آزادی و مسئولیت ترسیم کند.
علیرضا اسماعیلی؛ نعیمه پورمحمدی؛ منیره سید مظهری
دوره 11، شماره 2 ، اسفند 1401
چکیده
«علوم شناختی دین» حوزهای جدید از علوم شناختی است که در دهه ۱۹۹۰ میلادی و زمانی که گروهی از پژوهشگران علوم شناختی معطوف به پروژههایی در باب دین شدند، شکل گرفت. سه پرسش بنیادی این حوزه در کلیترین حالت عبارتند از: ۱. ایدههای دینی چگونه در مغز ما بازنمایانده میشود؟ ۲. ایدههای دینی چگونه کسب میشود؟ و ۳.کدام اعمال این ایدهها ...
بیشتر
«علوم شناختی دین» حوزهای جدید از علوم شناختی است که در دهه ۱۹۹۰ میلادی و زمانی که گروهی از پژوهشگران علوم شناختی معطوف به پروژههایی در باب دین شدند، شکل گرفت. سه پرسش بنیادی این حوزه در کلیترین حالت عبارتند از: ۱. ایدههای دینی چگونه در مغز ما بازنمایانده میشود؟ ۲. ایدههای دینی چگونه کسب میشود؟ و ۳.کدام اعمال این ایدهها را نهادینه میکند؟ اغلب دانشمندان علوم شناختی دین باورها و رفتارهای دینی را محصول فرعی قوای شناختی ذهن انسان میدادند. «علوم اعصاب شناختی دین»، به عنوان زیر شاخه ای از علوم شناختی دین، درصدد است تا با روش های تصویربرداری مغز، همبسته های عصبی باورها، عواطف، اعمال و تجربههای دینی را شناسایی کند. ما در این مقاله در مرحله اول «دو رویکرد اصلی در علوم اعصاب شناختی دین» را که شامل رویکرد «فعالیت ناکارآمد مغز» و رویکرد «برونداد طبیعی سیستم عصبی مغز» است معرفی میکنیم. در مرحله دوم به «مدلهای متنوع تبیین تجربه دینی» در علوم اعصاب شناختی میپردازیم. این مدلها شامل «کلاهخود خدا»، «حالات تغییریافته آگاهی»، «واکنش عصب-فیزیولوژیکی آرامش»، «فرایند عصب شناختی-فرهنگی»، «استخدام همه مناطق مغزی»، «منطقه شناخت اجتماعی مغز» و «ترکیب مدل کدگذاری پیش بینی سلسله مراتبی (HPC) و مدل کاهش دهنده پیچیدگی فراطبیعی (CDMS) است. در مرحله سوم، نشان میدهیم که ورود علوم اعصاب شناختی به تبیین تجربه دینی با محدودیتها و چالشهایی مواجه است که لازم است برطرف شود. این چهار چالش عبارتند از: «تنوع و پیچیدگی مفهومی»، «خصوصی بودن امر ذهنی»، «چالش معناشناختی»، و «چالش هستیشناختی».
طاهره کمالی زاده
دوره 11، شماره 2 ، اسفند 1401
چکیده
مواجهۀ فلسفه با دین بهعنوان یک مسئله در تاریخ فلسفه و حکمت اسلامی سابقۀ طولانی دارد،جهان اسلام با دو رویکرد متفاوت در این مساله مواجه بوده است؛ برخی قائل به تقابل بوده و گروهی در صدد تلائم و سازگاری بین حکمت و شریعت بودهاند. جریان اخیر که با کندی و فارابی آغاز میشود، در فلسفۀ ابنسینا با شدت و جدیت بیشتر استمرار مییابد و در حکمت ...
بیشتر
مواجهۀ فلسفه با دین بهعنوان یک مسئله در تاریخ فلسفه و حکمت اسلامی سابقۀ طولانی دارد،جهان اسلام با دو رویکرد متفاوت در این مساله مواجه بوده است؛ برخی قائل به تقابل بوده و گروهی در صدد تلائم و سازگاری بین حکمت و شریعت بودهاند. جریان اخیر که با کندی و فارابی آغاز میشود، در فلسفۀ ابنسینا با شدت و جدیت بیشتر استمرار مییابد و در حکمت متعالیه صدرایی به اوج میرسد.مساله پژوهش، چگونگی استمرار این فرایند در فلسفه سینوی و تاثیرگذاری آن در فلسفه اسلامی است، مواجهه ابن سینا با مساله نسبت دین و فلسفه چگونه بوده است؟ یافته ها:1) اثبات عدم ناسازگاری و عدم تنافی بین حکمت و دین؛2) ابتناء حکمت بر دین (محدودیت حکمت /عقل و گسترۀ نامحدود دین) -3) تغییر ساختار و محتوای حکمت بر اساس مبانی دینی و اعتقادی (اسلام).نتیجه: به نظر میرسد اسلامیسازی و بومیسازی فلسفه در ساختار و محتوا، مسئلۀ محوری ابن سینا بوده است. لذا رویکرد ابنسینا در فرایند جمع و تقریب بین حکمت و شریعت، دینمحور است و بر اصالت دین مبتنی است؛ و فلسفه در هر دو شاخۀ نظری و عملی تابع دین است و مشروعیّت خود را از دین به دست میآورد.