امیدرضا جانباز؛ علیرضا فاضلی
دوره 11، شماره 1 ، خرداد 1401، ، صفحه 53-78
چکیده
نسبت عقل و ایمان، پرسش حیاتی که حوزه اندیشه را همواره به خود مشغول داشته است، بعدی اجتماعی دارد. توماس آکوئینی، از جمله شاخصترین طرفهای این بحث، ضمن تأثیرگذاری گسترده در سیر تاریخ اندیشه، میتواند الهامبخشِ جامعهی مدرنی دانسته شود که متولیان آن قصد داشتند، در مراتبِ سکولارسازی، پای دخیل بودن آموزۀ قدسی را از عرصۀ عمومی بزدایند. ...
بیشتر
نسبت عقل و ایمان، پرسش حیاتی که حوزه اندیشه را همواره به خود مشغول داشته است، بعدی اجتماعی دارد. توماس آکوئینی، از جمله شاخصترین طرفهای این بحث، ضمن تأثیرگذاری گسترده در سیر تاریخ اندیشه، میتواند الهامبخشِ جامعهی مدرنی دانسته شود که متولیان آن قصد داشتند، در مراتبِ سکولارسازی، پای دخیل بودن آموزۀ قدسی را از عرصۀ عمومی بزدایند. با این حال، نظرگاههای جامعه امروز نه مقتضی حذف دین از بستر اجتماع، بلکه جذب و دریافت روشن آن در عرصهی عمومی و تلاش بر حفظِ مشارکتِ باورمندانِ اعضاء خویش، به شرطِ تعاملِ عقلانی است. در همین راستا، الهیات سیاسی متأخر، در نظر به نواقص عقل مدرنِ سکولار، با انکار «وضع طبیعی محض» چندوچون نوع همارزی امرِ طبیعی و فراطبیعی را جستجو میکند. از اینرو، اندیشه توماس، که بهزعم برخی، محرکی در شکلگیری جامعۀ به ظاهر سکولار بود، ادعایی که در مقابل خود مستنداتِ دعویِ خوانشِ درون دینی شدیدا مسیحی را دارد، از نظرگاهی دیگر، میتواند نقش ویژهای در شکلگیری اندیشۀ جامعۀ پساسکولار داشته باشد. در این مقاله ضمن بررسی دستمایههای اندیشۀ توماس در شکلگیری جامعهی سکولار، با مرور چند خوانش و مناقشه، در سایه اشارات متفکرینی نظیر میلبنک و هابرماس، تأملاتی بر ظرفیتهای موضع او برای جامعهی پساسکولار خواهیم داشت.