محسن مروی نام
چکیده
از جمله مباحثی که نقش مؤثّر و سازندهای در تأثیر و کارآمدی گفتگوهای ادیان، خصوصاً اسلام و مسیحیّت و چگونگی ارتباط پیروان ایندو دین میتواند داشته باشد، تبیین جایگاه نجات و رستگاری و سرنوشت پیروان ایندو دین و به تعبیری بحث «شمولگرایی نجات» است که با بررسی و آسیبشناسی گفتگوها و ارتباطات صورت گرفته بین ادیان مختلف مخصوصاً ...
بیشتر
از جمله مباحثی که نقش مؤثّر و سازندهای در تأثیر و کارآمدی گفتگوهای ادیان، خصوصاً اسلام و مسیحیّت و چگونگی ارتباط پیروان ایندو دین میتواند داشته باشد، تبیین جایگاه نجات و رستگاری و سرنوشت پیروان ایندو دین و به تعبیری بحث «شمولگرایی نجات» است که با بررسی و آسیبشناسی گفتگوها و ارتباطات صورت گرفته بین ادیان مختلف مخصوصاً اسلام و مسیحیّت، یکی از این آسیبها، نگاه و رویکرد «حقّ و باطل» بودن طرفین گفتگو به یکدیگر است که در این مقاله با روش تحلیلی، تطبیقی به دنبال تبیین مبانی مشترک اعتقادی و دینی اسلام و مسیحیّت هستیم. با توجه به متون دینی و علل و شرایطی خاصّ، پیروان هر دو دین میتوانند اهل نجات و رستگاری باشند در نتیجه، متفکّران هردو دین با رویکردی متفاوت، که مبنی بر پذیرش صادقانه یکدیگر و پرهیز از نگاه حقّ و باطل است، در گفتگوها شرکت کرده و میتوانند از منافع مشترک گفتگوها -که تقویت صلح و ثبات و عدالت جهانی است- بهرمند شوند.استاد مطهّری از غیر مسلمانانی که به دین حقّ زمان (اسلام) دست نیافته و معرفت پیدا نکردهاند، چنانچه این عدم دستیابی و معرفت، بهدلیل تقصیر و کوتاهی و عناد یا تعصّب آنها نبوده و فطرتاً در برابر حقّ تسلیم باشند، باتوجه به خداپرستی و صدق نیّت و اعمال نیک و اخلاقی خود میتوانند اهل نجات باشند که از آنها به «مسلمانان فطری» تعبیر کردهاند. در دین مسیحیّت کارل رانر از متکلّمان معاصر مسیحیّت کاتولیک با طرح نظریة «شمولگرایی نجات» و بازخوانی و تعریف جدیدی از مفهوم «فیض جاودان الهی» در درون انسآنها، غیرمسیحیانی را که به این فیض الهی و ندای درونی و وجدانی خود پاسخ داده و به خدا ایمان داشته باشند و اعمال اخلاقی نیک انجام دهند «مسیحیان گمنام» نامیده است و میتوانند نجات یابند.
سید جواد میری
چکیده
در این مقاله، نقد شریعتی بر جامعهشناسی دین دورکیم واکاوی شده است. این واکاوی نشان میدهد هر نظریهای باید مورد بحث و نقد قرار گیرد و شریعتی نشان داده است که نظریة دورکیمی یکی از مهمترین سرچشمههای جامعوی کردن مقولة دین است (که توانسته نحلههای گوناگون ضدّ مذهبی را تقویت کند) و در این قالب، مسئلة «احساس دینی» در تاریخ بشر ...
بیشتر
در این مقاله، نقد شریعتی بر جامعهشناسی دین دورکیم واکاوی شده است. این واکاوی نشان میدهد هر نظریهای باید مورد بحث و نقد قرار گیرد و شریعتی نشان داده است که نظریة دورکیمی یکی از مهمترین سرچشمههای جامعوی کردن مقولة دین است (که توانسته نحلههای گوناگون ضدّ مذهبی را تقویت کند) و در این قالب، مسئلة «احساس دینی» در تاریخ بشر -که در ادبیات دینی از آن با مفهوم «فطرت» یاد میگردد- را نفی و مسخ کند و شریعتی با تفکیک بین «احساس دینی» و «روح اجتماعی» این نظریه را نقض کرده است؛ ثانیاً این رویکرد تئوریک شریعتی به عنوان یک «چشمانداز کلاسیک» باید در جهان مطرح شود و این، بهخودیخود، میتواند ایجاد سنّت مطالعات دینی در چهارچوب جامعهشناسی مبتنی بر رویکرد ایرانی با قرائت شریعتی را به منصة ظهور برساند. روش مطالعه در این مقاله، روش تجزیه و تحلیل متون است.
فاضل بوستان؛ محمد شکری؛ علی مرادخانی
چکیده
کانت در دین در محدودۀ عقل تنها، این نظریه را ارائه میدهد که طبیعت انسان اساساً واجد یک شرّ بنیادین است. استدلال کانت برای شرّ بنیادین، عمدتاً از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی میل ذاتی انسان نسبت به شرّ و دیگری ادعای فراگیر بودن شرارت بنیادین. کانت با نفی نظریۀ گناه نخستین، اصرار مـیورزد کـه شـرّ بنیادین مشخّصه ناگزیر طبیعت انسان ...
بیشتر
کانت در دین در محدودۀ عقل تنها، این نظریه را ارائه میدهد که طبیعت انسان اساساً واجد یک شرّ بنیادین است. استدلال کانت برای شرّ بنیادین، عمدتاً از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی میل ذاتی انسان نسبت به شرّ و دیگری ادعای فراگیر بودن شرارت بنیادین. کانت با نفی نظریۀ گناه نخستین، اصرار مـیورزد کـه شـرّ بنیادین مشخّصه ناگزیر طبیعت انسان است، ولی مسئولیّت اخلاقی آن بر عهدۀ ماست. چرا که مـا آزادانـه آن را انتخاب و از آن پیروی میکنیم. کانت ادعا میکند که استعداد یا میل ذاتی در یک عامل منطقی و محدود یک اصل یا عملی ذهنی است که به سمت شرّ گرایش دارد. شرّ بنیادین، هم میل ذاتی و هم کنش اخلاقی است؛ یک وضعیّت متناقض که باعث شده است مفسّران آن را ناسازگار با سایر نظریات اخلاقی کانت دانسته وآن را رد کنند. هدف این مقاله، نقدی بر مفهوم شرّ بنیادین از منظر کانت و ارتباط آن با اختیار و مسئولیّت اخلاقی است؛ زیرا نسبت دادن شرّ بنیادین به آزادی فردی، آغاز موضع استقلال اخلاق است.
محمد مهدی فلاح
چکیده
مسئلۀ علم و دین ازجمله مسائل اصلی درفلسفۀ دین بهحساب میآید.رخدادهای بهخصوص تاریخی بسترهایی هستندبرای به محک گذاشتن الگوهایی که برای تبیین نسبت علم و دین درفلسفۀ دین مطرح شدهاند.ازجملۀ این رخدادهای تاریخی که جامعۀ بشری امروزباآن دست به گریبان است میتوان به بحران کرونا اشاره کرد. بهنظر میرسد الگوهایی که تاکنون برای تبیین ...
بیشتر
مسئلۀ علم و دین ازجمله مسائل اصلی درفلسفۀ دین بهحساب میآید.رخدادهای بهخصوص تاریخی بسترهایی هستندبرای به محک گذاشتن الگوهایی که برای تبیین نسبت علم و دین درفلسفۀ دین مطرح شدهاند.ازجملۀ این رخدادهای تاریخی که جامعۀ بشری امروزباآن دست به گریبان است میتوان به بحران کرونا اشاره کرد. بهنظر میرسد الگوهایی که تاکنون برای تبیین نسبت بین علم و دین مطرح شدهاندهمگی بهواسطۀ نظری بودن توان بررسی واقعیت انضمامی علم و دین رادرارتباطبابحران کرونادرایران ندارند؛واقعیتی که به میزان زیادی بیش ازآنکه تابع تحلیلهای مفهومی باشد، تابع مؤلفههای اجتماعی است. مدعای این مقاله آن است که پیرامون این رخداد تاریخی، دیدگاهی که قائل به تعارض میان علم و دین است قابل اطلاق به وضعیت جاری درایران نیست، ولی واقعیت انضمامی حکایت ازبروزتعارضهایی درمواجهۀ جامعۀ دینی باتوصیههای علمی دارد.دلیل این اختلاف تضاد بین تحلیل مفهومی و واقعیت انضمامی است. بهنظرمیرسدبادرنظرگرفتن مقولهای به نام«دین عامیانه»میتوان این اختلاف رادرککرد.دراین مقاله بابهکارگرفتن مقولۀ «دین عامیانه»،که خصوصاً درمطالعات اجتماعی دین و ازمنظر پدیدارشناسانهقابل تصوراست، تلاش میشود تاتبیینی ازتعارض پیش آمده درارتباط بابحران کرونادرایران ارائه گردد.بدینمنظور بابررسی ناکارآمدی دیدگاههای موجوددرارتباط بانسبت بین علم و دین درادبیات این حوزه، گفته میشود که بادرنظرگرفتن مقولۀ«دین عامیانه»میتوان تبیینی ازمسئلۀ علم و دین بهدست دادکه مشخصاً درایران پیرامون بحران کروناقابل استعمال باشد.
آیسودا هاشم پور؛ عبدالعلی شکر
چکیده
رویکرد حضرت علی (ع) در نهج البلاغه به آموزۀ عدل الهی و تفهیم آن بر اساس اسلوب منطقی و التفات به مواد و قالب استدلالهای ایشان در تبیین این موضوع، مورد عنایت عدلپژوهان واقع نشده است. در کلام حضرت (ع) عدل تکوینی، بر محور توازن در عالم هستی استوار است که به اعتقاد ایشان علاوه بر غنای از تشریح، میتواند بهعنوان مقدمهای بارز ...
بیشتر
رویکرد حضرت علی (ع) در نهج البلاغه به آموزۀ عدل الهی و تفهیم آن بر اساس اسلوب منطقی و التفات به مواد و قالب استدلالهای ایشان در تبیین این موضوع، مورد عنایت عدلپژوهان واقع نشده است. در کلام حضرت (ع) عدل تکوینی، بر محور توازن در عالم هستی استوار است که به اعتقاد ایشان علاوه بر غنای از تشریح، میتواند بهعنوان مقدمهای بارز در براهین وجودی استفاده شود. التفات حضرت به مسئلۀ عدل تشریعی نیز با تلویحی بر بعثت انبیاء و عدالت در تکالیف الهی قابل توضیح است. تناسب جزا و پاداش الهی با اعمال بشری و عدم تبعیض در این امر، در صورت تساوی استحقاقات نیز دو امری است که در پرتو آن، تبیین منطقی عدل جزایی میسر میشود. نوشتار حاضر با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی علاوه بر ترسیم نمایی از رویکرد حضرت به مقولۀ عدل الهی در سه ساحت تکوین، تشریع و جزا، به عرضۀ صور و مواد استدلاهای ایشان نیز پرداخته است. نتایج این جستار حاکی از آن است که بیانات حضرت در این باب، مستدل، مبرهن و واجد ساختار و قالب متعارف منطقی بوده و به اعتقاد نگارنده در گشایش ابواب نوین در حیطۀ نهجالباغهپژوهی کارآمد است.
محمد محمد رضایی؛ سیده زینب مهربان پور
چکیده
هر انسانی که اندک شناختی از خود و اطراف خود پیدا کند با این پرسش روبهرو میشود که آیا مرگ پایان وجود و همۀ امیال و آرزوهای ماست؟ و اگر اینطور نیست، زندگی یا زندگیهای بعدی ما چگونه خواهند بود؟ این پرسش قدمتی به اندازۀ زندگی بشر داشته و اعتقاد به جاودانگی در تفسیر انسان از زندگی و معناداری یا بیمعنا بودن آن نقش مهمی ایفا میکند. ...
بیشتر
هر انسانی که اندک شناختی از خود و اطراف خود پیدا کند با این پرسش روبهرو میشود که آیا مرگ پایان وجود و همۀ امیال و آرزوهای ماست؟ و اگر اینطور نیست، زندگی یا زندگیهای بعدی ما چگونه خواهند بود؟ این پرسش قدمتی به اندازۀ زندگی بشر داشته و اعتقاد به جاودانگی در تفسیر انسان از زندگی و معناداری یا بیمعنا بودن آن نقش مهمی ایفا میکند. امّا برخی فیلسوفان شبهاتی را در باب معنادار بودن جاودانگی انسان مطرح کردهاند. مقالۀ حاضر با روشی تحلیلیـتوصیفی به نقد و بررسی نسبت جاودانگی و معنای زندگی از دیدگاه برنارد ویلیامز پرداخته است. برنارد ویلیامز از منظر فلسفۀ اخلاق و با رویکردی عملگرایانه استدلال میکند که چون یک زندگی جاودانه، نامطلوب است، تمنّا و طلب جاودانگی نیز معقول و موجّه نیست. ازاینرو ویلیامز نهتنها جاودانگی را برای معناداری زندگی غیرضروری میداند، بلکه از نظر وی، جاودانگی برای معنای زندگی مضرّ نیز هست و مرگ، درواقع آن چیزی است که به زندگی معنا میبخشد. نقدهای مختلفی که بر این دیدگاه وارد شده به نفی ناسازگاری جاودانگی و معنای زندگی پرداخته و نشان میدهد ادلّۀ برنارد ویلیامز در ردّ هر نوع از جاودانگی صحیح و معتبر نبوده و از اتقان لازم برخوردار نیست.
سید جواد میری
چکیده
این مقاله این مسئله را مورد بازیابی و بررسی قرار داده که مبنای بحث شریعتی در گفتمان خویش، از تشیّع چیست. دو مفهوم تشیّع علوی و تشیّع صفوی در نگاه شریعتی باید در قالب دیالکتیک نهضت و نظام، مفهومسازی شود. او مفاهیم تشیّع علوی و تشیّع صفوی را معادل یا در قالب بحث جامعهشناختیِ تبدیل حرکت به سازمان، مفهومسازی میکند و از اینروی میگوید ...
بیشتر
این مقاله این مسئله را مورد بازیابی و بررسی قرار داده که مبنای بحث شریعتی در گفتمان خویش، از تشیّع چیست. دو مفهوم تشیّع علوی و تشیّع صفوی در نگاه شریعتی باید در قالب دیالکتیک نهضت و نظام، مفهومسازی شود. او مفاهیم تشیّع علوی و تشیّع صفوی را معادل یا در قالب بحث جامعهشناختیِ تبدیل حرکت به سازمان، مفهومسازی میکند و از اینروی میگوید تشیّع دارای دو دورۀ کاملاً منفک و جدا از هم است؛ یکی دورۀ از قرن اول، که خود، تعبیری از اسلام حرکت است در برابر اسلام نظام (تسنّن) تا اوایل صفویه، دورۀ نهضت و حرکت شیعه است و دیگری از دورۀ صفویه تا امروز که دورۀ تبدیل شدن شیعۀ حرکت به شیعۀ نظام است. او معتقد است میتوان قانون تبدیل حرکت به نظام که در جامعهشناسی یک قاعدۀ شناخته شده است را بر سیر تطوّرات تشیّع سوار کرد و از آن برای فهم انحطاط جامعۀ ایران بهره برد. به سخن دیگر، انحطاط جامعۀ ایرانی در قالب تحولات فرمیک تشیّع، موضوعی است که شریعتی آن را طرح میکند و بهزعم خویش با برساختن مفهوم تشیّع علوی و بازگشت به تشیّع علوی میتوان راههای عبور از انحطاط را بهمثابه یک نقشه راه ترسیم کرد. روش مطالعه در این مقاله، روش تجزیه و تحلیل متون است.
سیده راضیه یوسف زاده؛ عبدالله نصری
چکیده
در نوشتار حاضر، دیدگاه استاد مطهری، فیلسوف و متکلّم مسلمان ایرانی و کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی در باب «ایمان» را مورد بررسی قرار داده و تلاش میکنیم به اهمّ نکاتی که در این دو دیدگاه، قابل مطالعۀ تطبیقی هستند، بپردازیم. بدین منظور، ابتدا با روش توصیفی، اسنادی به گردآوری و تحلیل دیدگاه هریک از دو اندیشمند در ...
بیشتر
در نوشتار حاضر، دیدگاه استاد مطهری، فیلسوف و متکلّم مسلمان ایرانی و کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی در باب «ایمان» را مورد بررسی قرار داده و تلاش میکنیم به اهمّ نکاتی که در این دو دیدگاه، قابل مطالعۀ تطبیقی هستند، بپردازیم. بدین منظور، ابتدا با روش توصیفی، اسنادی به گردآوری و تحلیل دیدگاه هریک از دو اندیشمند در باب مقولۀ ایمان پرداختیم و در این راستا تلاش کردیم در مطالعهای تطبیقی، آراء ایشان را در ذیل محورهای متناظر گرد آوریم. درنهایت، نقاط اشتراک و افتراق را برشمردیم. هر دو متفکر بر ضرورت ایمان تأکید میکنند. ایمان استاد مطهری، ایمان وحیانیِ مشتمل بر دو رکن «شناخت» و «تسلیم» است. عقل در کسب این ایمان از جایگاه ویژهای برخوردار است. مطهری، عمل را داخل در مفهوم ایمان نمیداند، امّا به لحاظ وجودی، به رابطۀ وثیقی میان این دو قائل است.ایمان، دارای مراتب بوده و حدّ اعلای آن،یقین است. ایمان یاسپرس، ایمان فلسفی است، چراکه او وحی مورد قبول ادیان را انکار میکند. ایمان از نظر یاسپرس، جزئی و تاریخی و از سنخ تجربۀ وجودی است. ایمان فلسفی گرچه غیرعقلانی نیست امّا فاقد یقین و قطعیت است. عبادات، مناسک و نیایشهای زبانی، در ایمان فلسفی، هیچ جایی ندارند.
مسعود طوسی سعیدی
چکیده
بررسی اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی، بخشی از مباحث فلسفۀ دین معاصر را به خود اختصاص داده است. در این مقاله، نخست به سابقۀ تاریخی این مباحث اشاره میشود و پس از آن، ازطریق اشاره به چالش تبیینهای علمی از تجارب دینی و عرفانی، لزوم چرخش عقلگرایانه ـ هستیشناسانه به منظور بررسی اعتبار معرفتشناختی ادراکات عرفانی نشان داده میشود. ...
بیشتر
بررسی اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی، بخشی از مباحث فلسفۀ دین معاصر را به خود اختصاص داده است. در این مقاله، نخست به سابقۀ تاریخی این مباحث اشاره میشود و پس از آن، ازطریق اشاره به چالش تبیینهای علمی از تجارب دینی و عرفانی، لزوم چرخش عقلگرایانه ـ هستیشناسانه به منظور بررسی اعتبار معرفتشناختی ادراکات عرفانی نشان داده میشود. درادامه، طی سه بخش، دیدگاههای علّامه طباطبایی در سه حوزۀ «جایگاه درک عرفانی در معرفتشناسی دینی»، «هستیشناسی ادراک و اعتبار» و «معیار اعتبار درک عرفانی و سیر انفسی» تقریر میشود. درنهایت، بر مبنای دیدگاههای علّامه طباطبایی در این سه حوزه، دفاع عقلگرایانه ـ هستیشناسانۀ وی از اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی از طریق سیر انفسی، صورتبندی میشود.
طیبه شاددل؛ منصور ایمانپور؛ حسین اترک
چکیده
سرمدیت بهمعنای «حیات نامحدود مستمر فرازمانی» در الهیات فلسفی کلاسیک، یکی از اوصافی است که خداوند به آن متصف میشود؛ لکن برخی فیلسوفان به دلیل عدم انسجامی که در آن بهنظر میرسد، از این تعبیر فاصله گرفتهاند و قید «فرازمانی» را نامعقول دانستهاند. سوئینبرن نیز از این قید اجتناب کرده و معتقد است اگر سرمدیت ...
بیشتر
سرمدیت بهمعنای «حیات نامحدود مستمر فرازمانی» در الهیات فلسفی کلاسیک، یکی از اوصافی است که خداوند به آن متصف میشود؛ لکن برخی فیلسوفان به دلیل عدم انسجامی که در آن بهنظر میرسد، از این تعبیر فاصله گرفتهاند و قید «فرازمانی» را نامعقول دانستهاند. سوئینبرن نیز از این قید اجتناب کرده و معتقد است اگر سرمدیت خداوند بهنحو فرازمانی تعبیر شود، مستلزم تالیهای فاسدی نظیر عدم امکان ارتباط خداوند با زمان، ناسازگاری با متن مقدس، همزمانی پدیدههای زمانیِ متقدم و متأخر، ناسازگاری با مقولههای دینی مانند عفو و بخشش، مجازات و پاداش میشود. سوئینبرن جهت انسجام خداباوری کلاسیک، از سرمدیت فرازمانی به سرمدیت زمانمند گذر میکند. با بررسی دلایل وی، میتوان گفت: نخست آنکه سوئینبرن بیش از حدّ به ظاهر متن مقدس توجه کرده و بهعنوان متنگرا، ظاهر شده است. درباب ارتباط خداوند فرازمان با زمان نیز میتوان راهحلهایی دیگری مانند؛ جعلِ وجود زمانمند (رویکرد صدرایی) اندیشید. درباب همزمانی پدیدههای زمانی مختلف نیز میتوان گفت پدیدههای زمانی، حقیقتشان بهنحو بسیط نزد خداوند حاضر است، نه وجود فیزیکیشان؛ لذا حضور آنها نزد خداوند منجر به همزمانی پدیدههای متفاوت نمیشود. همچنین نقدهای سوئینبرن بر استدلالهای طرفداران فرازمانیبودن خداوند موجه بهنظر نمیرسد. درنتیجه، باید گفت سرمدیت زمانمند سوئینبرن، تقریر موجّهی جهت تبیین سرمدیت خداوند بهنظر نمیرسد.
حمیده حاجی محمد حسین طهرانی؛ امیرعباس علیزمانی
چکیده
پس از طرح برهان اختفای الهی توسط شلنبرگ، بسیاری از متألهان و اندیشمندان با روشهای گوناگون به نقد این برهان پرداختهاند. شلنبرگ در استدلال خویش با تمرکز بر صفات خدای ادیان توحیدی بهویژه صفت عشق، پنهان بودن خدا را قرینهای برای الحاد معرفی میکند و معتقد است خدای عاشق هرگز روا نمیدارد که بندگانش با ناباوری سرزنشناپذیر ...
بیشتر
پس از طرح برهان اختفای الهی توسط شلنبرگ، بسیاری از متألهان و اندیشمندان با روشهای گوناگون به نقد این برهان پرداختهاند. شلنبرگ در استدلال خویش با تمرکز بر صفات خدای ادیان توحیدی بهویژه صفت عشق، پنهان بودن خدا را قرینهای برای الحاد معرفی میکند و معتقد است خدای عاشق هرگز روا نمیدارد که بندگانش با ناباوری سرزنشناپذیر دست و پنجه نرم کنند. مایکل موری، با استفاده از تئودیسۀ مبتنی بر اختیار که در توجیه شرور اخلاقی مطرح شده است در کنار تئودیسۀ مجازات الهی آگوستینی، تئودیسهای به نام اجبار را ارائه کرده و با توجه به لزوم پرورش اخلاقی روح، به نقد برهان اختفاء الهی میپردازد. در این تئودیسه، نتیجۀ آشکارگی خداوند، مخدوش کردن اختیار آزاد انسان به لحاظ اخلاقی، و تحمیل و اجبار بشر برای انتخاب و انجام اعمال اخلاقی، و سلب قابلیت انسان برای پرورش روح است. در این نوشتار، ابتدا به بیان استدلال شلنبرگ دربارۀ خفای الهی پرداخته و سپس نقدهای مایکل موری را بررسی خواهیم کرد.
محمد نژادایران؛ روژان حسام قاضی
چکیده
انجیل شیطان آنتوان لاوی یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین کتابهایی است که در میان جریانهای مختلف شیطانپرستی در آمریکا منتشر شده است.این کتاب دارای ایدههای افراطی در به چالش کشیدن بسیاری از هنجارهای متداول اخلاقی و مذهبی جامعه آمریکا، و همچنین ترویج ایدههای انسانگرایانه با محوریت آزادیهای رادیکال اخلاقی و اجتماعی در راستای ...
بیشتر
انجیل شیطان آنتوان لاوی یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین کتابهایی است که در میان جریانهای مختلف شیطانپرستی در آمریکا منتشر شده است.این کتاب دارای ایدههای افراطی در به چالش کشیدن بسیاری از هنجارهای متداول اخلاقی و مذهبی جامعه آمریکا، و همچنین ترویج ایدههای انسانگرایانه با محوریت آزادیهای رادیکال اخلاقی و اجتماعی در راستای تقویت میل و غریزه انسانی و نفی سلطهپذیری اخلاقی است. بیشک این کتاب با تاثیرپذیری از سنتهای فکری مدرن و پستمدرن نوشته شده و میتوان تاثیر بسیاری از ایدههای هنجارستیز و ضدمذهبی را در این مشاهده کرد؛ اما تاثیر تفکرات انتقادی نیچه به اخلاق مسیحی و فرهنگ اروپایی و همچنین ترویج ایده ابرانسان به عنوان آفریننده ارزشهای زندگی و ستایش هنجارستیزی و سلطهناپذیری وی توسط نیچه را میتوان به خوبی در انجیل شیطان لاوی مشاهده کرد. لاوی با استفاده از ایده مرگ خدای نیچه که منادی پایان سیطره اخلاق مسیحی بر اروپا بود و همچنین نقدهای نیچه به نیست انگاری مسیحی، و با الهام از انگاره دیونیزیوسی نیچه مفهوم شیطان را در تقابل با مفهوم خدا در فرهنگ دینی و به عنوان سمبل آزادیخواهی و هنجارستیزی در راستای ستایش میل و غریزه طبیعی و جسمانی انسانها به کار میگیرد و تلاش میکند تا با ستایش ارزش زندگی نفی و تحقیر غرایز انسانی در اخلاق مسیحی را به چالش بکشد.