انجمن علمی فلسفه دین ایرانجستارهای فلسفه دین238-07X3220150220The Death of God and its Consequences in Nietzsche's Philosophyمرگ خدا و پیامدهای آن در فلسفه نیچه123245154FAهدایت علوی تباراستادیار فلسفه دانشگاه علامه طباطباییسیده آزاده امامیکارشناس ارشد، فلسفه دین، دانشگاه علامه طباطبائیJournal Article20140604‘God’ and the correlating ideas are of great importance in Nietzsche’s philosophy. However, his way of considering these concepts is completely different from other thinkers. He, unlike others, does not employ traditional philosophical argumentations to approve his claim; instead appealing to abstract argumentations irrelevant to the reality, he uses the methods which is resulted from his concrete look to the era he lives in. His conflicting exposition in this context, ‘the death of God’, leads to many different and sometimes contradictory interpretations. ‘The death of God’ is the subject and also the basis of his ideas, so that his other ideas such as ‘Nihilism’ and ‘Superhuman’ are shaped quite in relation to it. In this paper, we attempt to explain Nietzsche’s position on the idea of “God” and outline his concerns after the phenomenon “the death of God”, as he calls.خدا و انگارههای همبسته با او، در فلسفهورزی نیچه موضوعیتی اساسی دارد. البته با این توضیح که نگاه نیچه به این مفاهیم، با رویکرد سایر اندیشمندان بسیار متفاوت است؛ او بسان دیگران برای اثبات مدعای خویش، دست به دامان استدلالهای مرسوم فلسفی نمیشود و شیوة دیگری برمیگزیند. شیوهای که برآمده از نگاه انضمامی او به زمانهای است که در آن میزید، نه صرفاً براهینی انتزاعی و بریده از واقعیت. همچنین بیان او در این حوزه بهویژه با طرح ایدة «مرگ خدا»، جنجالبرانگیز بوده و مجالی برای ظهور تفسیرهایی گوناگون و بعضاً متعارض شده است. ایدهای که در منظومة آموزههای او هم موضوعیت دارد و هم طریقیت. به نحوی که دیگر آموزههای اساسی او نظیر نیهیلیسم و ابرانسان، کاملاً در ربط و نسبت با آن، یعنی ایدة «مرگ خدا»، سامان یافته است. در این جستار برآنیم به قدر امکان موضع نیچه دربارة انگارة خدا را شرح دهیم، و دغدغهها و دلواپسیهای او را پس از واقعهای که آن را «مرگ خدا» مینامد، برشمریم.https://journal.philor.org/article_245154_fb1876e6d6d50733c525171f57ff4316.pdfانجمن علمی فلسفه دین ایرانجستارهای فلسفه دین238-07X3220150220Agha Ali Hakim’s Reading of Ontological Argument in Proving the God Existenceتقریر آقا علی حکیم از برهان صدیقین در اثبات خدا2535245155FAمرتضی پویاندانشجوی دکترای حکمت متعالیه دانشگاه تربیت مدرسمحمد سعیدی مهراستاد گروه فلسفه دانشگاه تربیت مدرسرضا اکبریاناستاد گروه فلسفه، دانشگاه تربیت مدرسمحمد علی حجتیدانشیار گروه فلسفه دانشگاه تربیت مدرسJournal Article20140426Meanwhile Agha Ali Hakim was writing his interpretation on Asfar, wrote a thesis in which he presented a reading of ontological argument which he called creative and unique in the world of Islam and among Hekmat-E- Motealie’ s followers. He presented the reading through four considerations from reality of being; if the reality of being, he says, considered 1. by itself; 2. conditioned by absoluteness; 3. conditioned by no condition; 4. purity of a being, we can prove God: because when reality of being be considered by each of these four consideration, we cannot suppose a principle for it; since it leads to circular argument or infinite chain argumentation, and an existent that has no principle, is God only. While we review his reading of the ontological argument, will deal with this problem that by which one of those considerations his argument is complete and by which one is incomplete.آقا علی حکیم در رسالهای که در ضمن حاشیه بر اسفار در اثبات خدا نگاشته است برهان صدیقینی در اثبات خدا تقریر کرد که آن را در عالم اسلام و میان اصحاب حکمت متعالیه، برهانی ابتکاری و منحصر به فرد خواند. وی با لحاظ اعتبارات چهارگانه از حقیقت وجود به تقریر برهان صدیقین پرداخت. نزد وی، اگر حقیقت وجود 1. من حیث هی هی؛ 2. بشرط اطلاق؛ 3. بشرط تجرد؛ 4. صرفالوجود اعتبار کنیم، میتوانیم به اثبات خدا برسیم زیرا حقیقت وجود را با هر گونه از این نوع چهار اعتبار که لحاظ کنیم مبدئی برای آن نمیتوان اعتبار و لحاظ کرد چراکه مستلزم دور و تسلسل است و وجودی که مبدأ نداشته باشد فقط خداست. ما در ضمن تقریر برهان وی، به این مسئله پرداختیم که برهان وی با کدامیک از این اعتبارت از حقیقت وجود تمام و با کدام یک ناتمام است.https://journal.philor.org/article_245155_84c1cb9a1f18a13fd9436a8e0380f685.pdfانجمن علمی فلسفه دین ایرانجستارهای فلسفه دین238-07X3220150220Religious Belief and the Intellectual Virtue of Open-mindednessباور دینی و فضیلت عقلانی گشودگی ذهنی3752245156FAامیرحسین خداپرستدانشجوی دکتری فلسفه، مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران0000-0002-5360-273Xغزاله حجتیدانشجوی دکتری فلسفهی دین، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیJournal Article20140831Open-mindedness appears at the top of nearly every list of intellectual virtues presented by virtue epistemologists. This virtue reveals its moral- intellectual value, at least, at three levels; first, it can be useful in resolving intellectual conflicts and dissonances. Second, it can improve the evaluation and the assessment of rational claims and finally, it is necessary for the understanding of those claims. The believer, who has the merit of this intellectual virtue, can hope for being in a better position to have the other virtues like intellectual fairness, honesty, impartiality, patience, sympathy, creativity and autonomy and to reach to their end, i.e. conscientious and virtuous belief. Being well-equipped with the virtue of open-mindedness is determining for the religion followers. While it seems that religious beliefs and commitments are impediments to achieving open-mindedness due to their substantial ties with follower’s selves, it is the tint of the virtue and its corollaries that make the character and the beliefs of the followers conscientious and virtuous. Furthermore, the narratives, which arise from the scriptures and the lives of intellectual and moral exemplars in theistic religions, admire the character of a believer who takes and maintains his beliefs open-mindedly. Therefore, it seems that according to virtue approach to justification of religious belief, open-mindedness and the other relevant virtues have a fundamental role in the belief justification.گشودگی ذهنی غالباً در صدر فهرست فضایل عقلانی جای دارد که معرفتشناسان فضیلتگرا عرضه میکنند. این فضیلت دستکم در سه سطح ارزش اخلاقی- عقلانی خود را آشکار میکند؛ در سطح نخست، میتواند برای رفع تعارضها و اختلافهای عقلانی مؤثر باشد. در سطح دوم، ارزیابی و سنجش دعاوی عقلانی را صورتی بهتر میبخشد و در سطح سوم، برای فهم دعاوی عقلانی ضروری است. باورندهای که به این فضیلت عقلانی آراسته باشد، میتواند امیدوار باشد که شرایطی بهتر برای آراستگی به دیگر فضایل عقلانی همچون انصاف، صداقت، بیطرفی، بردباری، همدلی، خلاقیت، و خودآیینی عقلانی و دستیابی به غایت آنها، یعنی باور وجدانمدارانه و فضیلتمندانه، دارد. آراستگی به فضیلت گشودگی ذهنی برای متدینان تعیینکننده است. گرچه ممکن است باورها و تعهدهای دینی به سبب ارتباط اساسی خود با هویت باورنده مانع اتصاف به گشودهذهنی بهنظر آیند، اتصاف به این فضیلت است که میتواند شخصیت و باورهای باورندة متدین را وجدانمدار و فضیلتمندانه سازد. افزون بر این، روایتهای دینی برآمده از کتب مقدس و زندگی الگوهای عقلی و اخلاقی در ادیان ابراهیمی شخصیت باورندهای را تحسین میکنند که در برگرفت و نگهداشتِ باورهای دینی و دیگر باورهای خود گشودهذهن باشد. نتیجه آن است که بهنظر میرسد مطابق تلقی فضیلتگرایانه از توجیه باور دینی، گشودگی ذهنی و دیگر فضایل عقلانی مرتبط با آن نقشی اساسی در موجهبودن باور دینی دارند.https://journal.philor.org/article_245156_653a9e0095d8a3dbe17870ce4d583ae1.pdfانجمن علمی فلسفه دین ایرانجستارهای فلسفه دین238-07X3220150220Divine Hiddenness as the Problem of Gratuitous Evilاختفای الهی به مثابه مصداقی از شر بیوجه5372245157FAامیرعباس علیزمانیدانشیار گروه فلسفه دین دانشگاه تهرانبتول زرکندهکارشناسی ارشد فلسفه دین دانشگاه تهرانJournal Article20140805In recent decades, many philosophers of religion have tried to address instances in order to prove the argument of Gratuitous Evil. One of these examples is the divine concealment which presented first time by John L. Schellenberg as an argument against theism. Based on the argument, in spite of that many of God’s servants want honestly and insistently to observe or perceive Him somehow, He denies giving them some signs of his existence and continues to his hiddenness. Schellenberg claims that if God exists then there is no justification to his hiddenness since through his appearance he can bring about His servant’s salvation and happiness. Our question in this paper is whether the concealment of God can be seen as an instant of evil? Is there really no excuse for hiding God?فیلسوف دین معاصر، ویلیام لئونارد رو، با تلفیق سه قرائت ممکن از شرور قرینهای، برهانی الحادی را بر اساس شر طرح کرده است. ادعای او این است که شرور بسیاری در جهان واقع رخ میدهند که اگر خدای ادیان ابراهیمی وجود میداشت میتوانست بی آنکه خیر برتری از دست برود یا ضرورت تجویز شری بهمراتب فاجعهبارتر پیش آید از آن جلوگیری کند. او در تقریرهای متأخر خود اینگونه شرور را که ما نمیتوانیم خداوند را به فرض وجود، برای تجویز آن توجیه کنیم شرور بیوجه مینامد. در دهههای اخیر، بسیاری از فیلسوفان دین کوشیدهاند مصادیقی ارائه دهند تا برهان فوق را به اثبات برسانند؛ یکی از این مصادیق مسئلة اختفای الهی است که نخستینبار جان ال. شلنبرگ آن را به صورت برهانی الحادی علیه خداباوری اقامه کرد. ادعای شلنبرگ آن بود که دستکم برخی از انسانها هستند که برای سرسپردگیشان به خداوند در طول زندگی خود صادقانه، صمیمانه و مجدانه میکوشند تا قرینه یا نشانهای از وجود او را بیابند؛ اما خداوند با آشکارنساختن خود و اختفای نشانههای وجود و حضورش، این امکان را از ایشان سلب میکند. اگر او وجود دارد و رستگاری فقط به واسطة ایمان به او میسر باشد، خداوند با اختفای خویش این رستگاری و خیر جاودان را از بندهاش سلب کرده است. به باور شلنبرگ، اگر خداوند وجود داشته باشد هیچ توجیهی برای سلب سعادت و رستگاری بندهاش نداشته است. اما پرسش این است که آیا اختفای الهی میتواند به مثابة مصداقی از شرور تلقی شود؟ و آیا بهراستی برای اختفای خداوند توجیهی متصور نیست؟ اگرچه میتوان اختفای خداوند را در صورت برهان شر بیوجه رو گنجاند و برهانی بهظاهر معتبر فراهم آورد، بهنظر میرسد که این استدلال به عنوان یک برهانِ به لحاظ صوری شبهقیاسی، و نه حتی صورتاً قیاسی، بسیار شکننده است. آزادی اختیار و فاصلۀ معرفتی میتواند پاسخی در برابر برهان اختفای الهی به مثابة مصداقی از شر بیوجه فراهم سازد.https://journal.philor.org/article_245157_28becf985fd0ea9547fd1795d6cd6c24.pdfانجمن علمی فلسفه دین ایرانجستارهای فلسفه دین238-07X3220150220Fine-Tuning Argument: the Encounter of Sober and the Argument Defendersبرهان تنظیم دقیق: بررسی مواجهه سوبر و مدافعان برهان7388245158FAحمیدرضا آیت اللهیاستاد فلسفه دانشگاه علامه طباطباییحسین شوروزیدانشجوی دکترای فلسفه دین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیJournal Article20140602From this fact that carbon-based life requires the laws of physics and the threshold conditions, the fine-tuning argument concludes that this assumption that the world has ordered by God is more probable than other assumptions. Sober opposes and argues that the precise tuning between the physical laws is exposed to our observation selection effect.<br />The purpose of this study is to evaluate fine-tuning argument and the anthropic objection of Sober, and also the responses which have presented to this objection.از برهان تنظیم دقیق، بر این اساس که حیات مبتنی بر کربن مستلزم قوانین فیزیکی و شرایط استانهای است، نتیجه میشود اینکه جهان را خدا نظم داده باشد از فرضیات دیگر محتملتر است. سوبر به این استدلال اعتراض میکند و معتقد است که تنظیم دقیقی که بین قوانین فیزیکی وجود دارد در معرض تأثیر انتخاب مشاهدهای ماست. هدف از این پژوهش بررسی برهان تنظیم دقیق و اعتراض انتروپیکی سوبر به آن و پاسخهای دادهشده به این اعتراض است.https://journal.philor.org/article_245158_edc7d3fd82b5330510a93b0fd3bd8867.pdfانجمن علمی فلسفه دین ایرانجستارهای فلسفه دین238-07X3220150220The Problem of Evil in the Philosophy of Mulla Sadra and Leibniz; A comparative studyبررسی تطبیقی مسئله شر در فلسفه ملاصدرا و لایبنیتس89109245159FAابوذر نوروزیدانشجوی دکترا کلام دانشگاه تهرانرضا برنجکاراستاد فلسفه دانشگاه تهرانJournal Article20140725The problem of evil is one of the most important and well-known theological and philosophical issues which most of religions have dealt with it and philosophers of religions have addressed this issue through a new look. This article through propositional analysis, reviews the Mulla Sadra and Leibniz's views on the problem. Due to circumstances of time, Mulla Sadra expressed his views on the issue with a traditional approach, but Leibniz is discussed it with traditional and also new approaches. The Foundations of Sadra and Leibniz and their original solutions to the problem are the same. Among the solutions that these two philosophers have addressed, the old and controversial solution, that evil is absence and really doesn’t exist, is shared. In general, their solutions do not have a basic coherency, because in one solution they deny the existence of evil, while the precondition of their other solutions is the existence of evil.مسئلة معروف شر از مسائل مهم و دیرین کلامی- فلسفی است که غالب ادیان به آن پرداختهاند و فیلسوفان دین نیز با نگاهی نو این موضوع را بررسی میکنند. این نوشتار به روش تحلیل گزارهای به بیان و بررسی دیدگاه ملاصدرا و لایبنیتس در این باره میپردازد. ملاصدرا با توجه به مقتضیات زمانه با رویکردی سنتی دیدگاه خود را بیان داشته است. لایبنیتس با رویکردی سنتی و نو در این مورد بحث کرده است. مبانی و راهحل اصلی مسئلة شر در ملاصدرا و لایبنیتس یکسان است. از میان راهحلهایی که این دو فیلسوف ارائه دادهاند راهحل سنتی و مناقشهبرانگیز عدمیبودن شر مشترک است. در مقایسة راهحل مهم هر دو با سایر راهحلهایشان به این نتیجه میرسیم که درمجموع، راهحلهای آنها دارای انسجام مبنایی نیست؛ چراکه در یک راهحل، شر را عدمی میدانند در حالی که لازمة راهحلهای دیگر آنها وجودیدانستن شر است. درمجموع راهحلهای ملاصدرا و لایبنیتس پاسخگوی چالشهای معاصرین در این باره نیست.https://journal.philor.org/article_245159_73c7c81548c95ce65e4bd23c2bbf43b5.pdf