بشر ممداف؛ محمد محمد رضایی
چکیده
معضل شر و مسئلهی معجزه،از مهمترین مسائل فلسفهی دین میباشد. جان مکی، ویلیامرو و سایر فیلسوفان مسئلهی منطقی شر و مسئلهی شواهدی شر را مطرح میسازند، حال آنکه جیمز کلر معجزه را به منزلهی مسئله سوم شر مطرح ساختهاست. جیمز کلر معجزه را به دو قسم، معجزات معرفتی و عملی تقسیم میکند و معتقد است که احتمال وقوع معجزات ...
بیشتر
معضل شر و مسئلهی معجزه،از مهمترین مسائل فلسفهی دین میباشد. جان مکی، ویلیامرو و سایر فیلسوفان مسئلهی منطقی شر و مسئلهی شواهدی شر را مطرح میسازند، حال آنکه جیمز کلر معجزه را به منزلهی مسئله سوم شر مطرح ساختهاست. جیمز کلر معجزه را به دو قسم، معجزات معرفتی و عملی تقسیم میکند و معتقد است که احتمال وقوع معجزات به هر دو معنای مزبور در حقیقت مسئلهی شر را تقویت می کند و آنرا به یک معضل برای صفاتی همچون قادر مطلق، عالم مطلق و نیکخواهی محض خداوند برمیشمارد. جیمز کلر با استناد بر پارادایم علوم تجربی، درک مدرنی از معجزه به عنوان تعلیق موقت یک یا چند قانون طبیعت که با قدرت الهی انجام شده است را الگوی کار خود قرار میدهد و بهرهمندی تنها گروهی خاص از معجزه را در تناقض با عدالت خداوند میداند. حال آنکه از نظر حکماء و متکلمین مسلمان اولا بر خلاف دیدگاه متفکران غربی معجزه از جهت خرق عادت بودن صرفا با قوانین علوم تجربی و با تجربه عادی و روزمره انسان مخالف است، نه اینکه خارج از قانون وقواعد عقلی-فلسفی باشد. ثانیا، معجزه حجت عمومی خداوند است و آن نه تنها فقط برای فرزانگان، بلکه برای همگان مفید وحجت آن غیر قابل انکار است.
حسن عباسی حسین آبادی
چکیده
بحث از مفهوم خدا با بررسی صفات خدا و نسبت آن با ذات و وجود خداوند بهدست میآید. هریک از فلاسفۀ پیش از افلوطین، بنا بر مبانی خود این مسئله را بررسی کردهاند. پرسش ما این است که مفهوم خدا در انئادها و اثولوجیا چگونه تبیین میشوند؟ چقدر با هم همپوشانی دارند؟ و چه تفاوتی دارند؟ آیا میتوان آندو را یکی دانست و یک تبیین برای هردو ارائه ...
بیشتر
بحث از مفهوم خدا با بررسی صفات خدا و نسبت آن با ذات و وجود خداوند بهدست میآید. هریک از فلاسفۀ پیش از افلوطین، بنا بر مبانی خود این مسئله را بررسی کردهاند. پرسش ما این است که مفهوم خدا در انئادها و اثولوجیا چگونه تبیین میشوند؟ چقدر با هم همپوشانی دارند؟ و چه تفاوتی دارند؟ آیا میتوان آندو را یکی دانست و یک تبیین برای هردو ارائه داد؟ مفهوم خدا در انئادها و اثولوجیا یکی نیست؛ گاه با هم در یک راستا هستند و گاه در تضاد و تقابلند. کتاب اثولوجیا در مسئلۀ «خدا» رویکردی ارسطویی دارد و از وجود، علیت و فعل محض سخن میگوید اما در انئادها، خدا «واحد» و «فراوجود» است. ذکر تمثیلهای خورشید، آتش و نور در انئادها بیشتر یادآور افلاطون و متأثر از اوست. در این مقاله باید ابتدا بدانیم مراد از «وجود» در انئادها و اثولوجیا چیست؟ سپس، شاخصههای دیگر خداوند در انئادها و اثولوجیا را بررسی میکنیم تا به فهمی مناسب از مسئلۀ خدا و همچنین، مفهوم خدا در اندیشۀ افلوطین برسیم.
قربان علمی
چکیده
این مقاله با مطالعۀ تاریخی، واژگانی و الهیاتی رسالههای پولس و آنچه در اعمال رسولان دربارۀ وی آمده است، به بررسی مفهوم خدا در اندیشۀ او میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که اعتقاد به خدای حقیقی، یگانه شالودۀ اندیشۀ پولس است. اما این خدای یکتا، خدای پدر نیز هست. یگانگی خدا بیانگر قدرت، بزرگی و بیهمتاییِ و پدر بودنش، نشانۀ خیرخواهی، ...
بیشتر
این مقاله با مطالعۀ تاریخی، واژگانی و الهیاتی رسالههای پولس و آنچه در اعمال رسولان دربارۀ وی آمده است، به بررسی مفهوم خدا در اندیشۀ او میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که اعتقاد به خدای حقیقی، یگانه شالودۀ اندیشۀ پولس است. اما این خدای یکتا، خدای پدر نیز هست. یگانگی خدا بیانگر قدرت، بزرگی و بیهمتاییِ و پدر بودنش، نشانۀ خیرخواهی، محبت و حسننیت اوست. بهگفته پولس «برای ما یک خدا وجود دارد، خدای پدر». این خدا، ضمن برخورداری از همۀ صفات کمالی بیانشده در ادیان توحیدی، خالق و نجاتبخش نیز هست؛ زیرا «همهچیز از او، توسط او و برای او بهوجود آمدهاند». بااینحال، مسیح وسیله و عامل او در آفرینش و نجات است؛ البته این بهمعنی غیر فعال بودن خدا نیست، مسیح همهچیز خود را از خدا دارد. خلقت و مشیت بهدست خدا است. پولس جز در یک مورد (بند 5/ فصل 9/ نامه به رومیان) که به قرائت و تفسیر جانبدارانه و بهیقین سست برمیگردد، میان خدا و عیسیمسیح تفاوت اساسی قائل شده و از مسیح هرگز تعبیر به خدا نمیکند.
فاطمه محمد؛ محمد اکوان
چکیده
نوشتار حاضر با هدف تبیین دیدگاه هایدگر در خصوص ساحت الوهی و درنهایت مفهوم «خدا» به شیوه توصیفی- تحلیلی با تفسیر و تحلیل محتوای آثار هایدگر به نگارش درآمده است. از اینرو سؤال اصلی این نوشتار آن است که آیا میتوان از امکان باور به «خدا» نزد هایدگر سخن گفت که در این وادی سکوت اختیار کرده و با پروردن ایمان خارج از اشکال سنتی، ...
بیشتر
نوشتار حاضر با هدف تبیین دیدگاه هایدگر در خصوص ساحت الوهی و درنهایت مفهوم «خدا» به شیوه توصیفی- تحلیلی با تفسیر و تحلیل محتوای آثار هایدگر به نگارش درآمده است. از اینرو سؤال اصلی این نوشتار آن است که آیا میتوان از امکان باور به «خدا» نزد هایدگر سخن گفت که در این وادی سکوت اختیار کرده و با پروردن ایمان خارج از اشکال سنتی، به ساحت قدس نظر داشته است؟ از اینرو با اشاره به تأثیرپذیری هایدگر از الهیات مسیحی نشان داده میشود که وی با تفسیری متفاوت در پی روگردانی از الهیات و مابعدالطبیعه سنتی و گذر از آن، ناقد جامعه دیندار متظاهر و پایبند به نظام تئولوژیک بوده و در دریافت حضوری و گشودگی به ساحت وجود، گوشسپاری به ندای لوگوس را به تصویر کشیده و درنهایت سکوت اختیار کرده است. به این ترتیب بدون اینکه بتوان از خداشناسی نزد هایدگر سخن گفت، باید توجه به وجود و هستی مطلق را نزد وی که همانا در عدم جلوهگر است، همان توجه به اصل و منشأ هستی یا «خدا» دانست که تنها بر دازاین عرضه میگردد.
راضیه زینلی؛ امیرعباس علیزمانی
چکیده
قصد اصلی ما در این مقاله، پرداختن به «دیگری» و ارتباط آن با فردِ انسانی از منظر کیرکگور است. پرسش اصلی ما این است که آیا ما در آیینۀ «دیگری» خود را میشناسیم یا «دیگری» مانع و حائلی است در شناخت ما از خویشتن. ما ابتدا جایگاه «دیگری» را در مراحل سهگانۀ حیات بررسی کرده و تفاوت آنها را با یکدیگر مطرح میکنیم و در ...
بیشتر
قصد اصلی ما در این مقاله، پرداختن به «دیگری» و ارتباط آن با فردِ انسانی از منظر کیرکگور است. پرسش اصلی ما این است که آیا ما در آیینۀ «دیگری» خود را میشناسیم یا «دیگری» مانع و حائلی است در شناخت ما از خویشتن. ما ابتدا جایگاه «دیگری» را در مراحل سهگانۀ حیات بررسی کرده و تفاوت آنها را با یکدیگر مطرح میکنیم و در ادامه تمرکزمان را بر مرحلۀ اخلاقی میبریم که خاستگاه اصلی جایگاه «دیگری» است. پس از پرداختن به لوازم و محدودیتهای این مرحله، با تمرکز بر کتاب اعمال عشق به مقولۀ عشق میپردازیم و نگاهی اجمالی به انواع عشق میاندازیم. هدف ما ارائۀ دو خوانش متفاوت از حضور و نفوذ «دیگری» یا مفهوم همسایه نزد کیرکگور است. خوانش نخست که دیدگاه غالب است، رویکردی مسیحی دارد و به نحو ارزشگذارانهای عشق و شفقت به «همنوع» را میستاید. در این نگاه عشقورزی نوعی فضیلت اخلاقی محسوب میشود. در این مقاله درصدد برآمدیم که در کنار این رویکرد، که نزد شارحان متداول و رایج است، رویکرد متفاوتی را عرضه داریم. در چنین رویکرد متفاوتی این پرسش مطرح میشود که آیا جایگاه «دیگری» بهواقع همانگونه است که شارحان توضیح دادهاند؟ آیا کیرکگور همنوع را ارج مینهد یا او را به نسیان میسپارد و نمیبیند. این پرسشها زمینۀ پرداختن به مفهوم «دیگری انضمامی» را فراهم آورد و اینکه «دیگری انضمامی» دقیقاً نزد کیرکگور چه جایگاهی دارد؟ آیا به همان اندازه که «خود» یا فرد انسانی نزد کیرکگور، انضمامی و گوشت و خوندار و واجد احوالات خاص است، «دیگری» نیز از چنین جایگاهی برخوردار است؟ آیا کیرکگور با تبدیلکردن «دیگری» به آیینه و سرمشق و معیار قرار دادن او برای سنجشگری فعل اخلاقی، دیگری انضمامی را نادیده میانگارد و فردیت او را دفن میکند یا اینکه با تبدیل او به قاعدۀ اخلاقی بر شأن او میافزاید؟ در این بخش از مقاله میکوشیم به کمک دیدگاه پاتریک استوک پاسخی درخور برای این پرسشها بیابیم.
مهدی عباس زاده
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1395، ، صفحه 87-108
چکیده
برهان وجودی یا وجودشناختی به دستهای از استدلالهای عقلی بر اثبات وجود خدا در فلسفة غرب اطلاق شده است که در آنها کوشش میشود از خود مفهوم خدا یا واجبالوجود در ذهن انسان، و نه از ویژگیهای مخلوقات خارجی، مستقیماً وجود خارجی خدا نتیجه گرفته شود. طرح برهان وجودی به معنای دقیق کلمه، با آنسلم در قرون وسطای مسیحی آغاز شد. این برهان ...
بیشتر
برهان وجودی یا وجودشناختی به دستهای از استدلالهای عقلی بر اثبات وجود خدا در فلسفة غرب اطلاق شده است که در آنها کوشش میشود از خود مفهوم خدا یا واجبالوجود در ذهن انسان، و نه از ویژگیهای مخلوقات خارجی، مستقیماً وجود خارجی خدا نتیجه گرفته شود. طرح برهان وجودی به معنای دقیق کلمه، با آنسلم در قرون وسطای مسیحی آغاز شد. این برهان با تقریراتی از سوی برخی از متفکرین غربی همراه بوده است. همچنین متفکران غربیِ دیگری این برهان را به چالش کشیدهاند. در جهان اسلام نیز نقض و ابرامهایی در باب برهان وجودی انجام شده است. در نوشتار حاضر، دو تقریر دکارت از برهان وجودی مطرح خواهد شد. کانت بر دو تقریر این برهان، سه نقد وارد ساخته است. آیتالله جوادی آملی ضمن نقد و رد نقدهای سهگانة کانت، مهمترین نقد را بر برهان وجودی وارد کرده و نهایتاً آن را مغالطه دانسته و رد کرده است. بهنظر میرسد تقریر اولِ برهان وجودی، قابل رد است، بااینحال میتوان با اتکا به نظریة معقولات ثانیه و نظریة نفسالأمر در فلسفة اسلامی به نحوی از تقریر دوم این برهان دفاع کرد.
هدایت علوی تبار؛ سیده آزاده امامی
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 1-23
چکیده
خدا و انگارههای همبسته با او، در فلسفهورزی نیچه موضوعیتی اساسی دارد. البته با این توضیح که نگاه نیچه به این مفاهیم، با رویکرد سایر اندیشمندان بسیار متفاوت است؛ او بسان دیگران برای اثبات مدعای خویش، دست به دامان استدلالهای مرسوم فلسفی نمیشود و شیوة دیگری برمیگزیند. شیوهای که برآمده از نگاه انضمامی او به زمانهای است که ...
بیشتر
خدا و انگارههای همبسته با او، در فلسفهورزی نیچه موضوعیتی اساسی دارد. البته با این توضیح که نگاه نیچه به این مفاهیم، با رویکرد سایر اندیشمندان بسیار متفاوت است؛ او بسان دیگران برای اثبات مدعای خویش، دست به دامان استدلالهای مرسوم فلسفی نمیشود و شیوة دیگری برمیگزیند. شیوهای که برآمده از نگاه انضمامی او به زمانهای است که در آن میزید، نه صرفاً براهینی انتزاعی و بریده از واقعیت. همچنین بیان او در این حوزه بهویژه با طرح ایدة «مرگ خدا»، جنجالبرانگیز بوده و مجالی برای ظهور تفسیرهایی گوناگون و بعضاً متعارض شده است. ایدهای که در منظومة آموزههای او هم موضوعیت دارد و هم طریقیت. به نحوی که دیگر آموزههای اساسی او نظیر نیهیلیسم و ابرانسان، کاملاً در ربط و نسبت با آن، یعنی ایدة «مرگ خدا»، سامان یافته است. در این جستار برآنیم به قدر امکان موضع نیچه دربارة انگارة خدا را شرح دهیم، و دغدغهها و دلواپسیهای او را پس از واقعهای که آن را «مرگ خدا» مینامد، برشمریم.
حمیدرضا آیت اللهی؛ مریم شادی
دوره 2، شماره 2 ، خرداد 1392، ، صفحه 1-19
چکیده
پرسشگری از خدا و جهان آفرینش توسط لودیگ ویتگنشتاین یکی از پر رمز و رازترین و در عین حال کمدامنهترین کنشهای فلسفی اوست که واکاوی حدود و ثغور آن میتواند در روشنشدن بسیاری از زوایای فکری این فیلسوف مؤثر باشد. خدای ویتگنشتاین، در دیدگاه اولیة او، آشکارگی در عالم ندارد. او در بررسی دقیقی به بینسبتبودن زبان و تعابیر متافیزیک، ...
بیشتر
پرسشگری از خدا و جهان آفرینش توسط لودیگ ویتگنشتاین یکی از پر رمز و رازترین و در عین حال کمدامنهترین کنشهای فلسفی اوست که واکاوی حدود و ثغور آن میتواند در روشنشدن بسیاری از زوایای فکری این فیلسوف مؤثر باشد. خدای ویتگنشتاین، در دیدگاه اولیة او، آشکارگی در عالم ندارد. او در بررسی دقیقی به بینسبتبودن زبان و تعابیر متافیزیک، اخلاق و مواردی از این سنخ، با جهان پیرامون میرسد و وجود هرگونه سخن محصلی را در این باره مردود میداند. اما تدقیق مرزهای جهان و زبان توسط وی و نوع چیدمان نسبتهای زبانی تسری داده شده به رابطة خدا و جهان، علیرغم پیریزی بنیانی موضوع، چندان کاربرد عملی ندارند. به نحوی که شیوة پردازش ویتگنشتاین در این عرصه تبدیل به نسخهای شده که وی آن را بر اساس دلخواستههای زبان خویش ترسیم کرده است. میتوان گفت که جدا از دعوی واقعگرایی و غیر واقعگرایی در تحلیل موضع وی، رویکرد او در این عرصه رویکردی انتزاعی و البته از حیث مفهومی معنویتگرایانه به شمار میآید.
قربان علمی؛ محمدحسین محمدپور
دوره 2، شماره 2 ، خرداد 1392، ، صفحه 59-79
چکیده
بررسی نحوة مواجهة ناگارجونه با مسئلة خدا و شناخت او نشان میدهد که توسل به دیدگاههای الاهیاتیای چون خداباوری، الحاد، لاادریگرایی، و وحدت وجود نمیتواند برداشت درستی از دیدگاه مکتب مادهیمیکه در باب وجود خداوند را فراروی ما نهد. ناگارجونه در پی آن است با تحلیلی نقادانه به سراغ تصوری برود که عامة مردم از مفهوم خدای شخصی دارند. ...
بیشتر
بررسی نحوة مواجهة ناگارجونه با مسئلة خدا و شناخت او نشان میدهد که توسل به دیدگاههای الاهیاتیای چون خداباوری، الحاد، لاادریگرایی، و وحدت وجود نمیتواند برداشت درستی از دیدگاه مکتب مادهیمیکه در باب وجود خداوند را فراروی ما نهد. ناگارجونه در پی آن است با تحلیلی نقادانه به سراغ تصوری برود که عامة مردم از مفهوم خدای شخصی دارند. این مقاله میکوشد براهین ناگارجونه را به شیوة فلسفة دین نظاممند کند و در اختیار خوانندگان قرار دهد. رویکرد حقیقی مکتب مادهیمیکه به وجود خداوند برخلاف آنچه مرسوم شده نه رویکردی توحیدی است و نه رویکردی الحادی؛ توحیدی نیست، چون این مکتب نمیگوید «خدا وجود دارد» و الحادی هم نیست، زیرا از گزارة «خدا وجود ندارد» نیز دفاع نمیکند و هر دو را غیر عقلانی میداند. این رویکرد توجه محققان اندیشههای مکتب مادهیمیکه را در گذشته به خود جلب نکرده و امید است که این جستار بتواند فهم بهتری از تلقی مکتب بودایی مادهیمیکه در باب مسئلة وجود خداوند به دست بدهد.
علیرضا فرخی بالاجاده؛ امیرعباس علیزمانی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 105-128
چکیده
نظریة خداناباورانة ریچارد داوکینز، زیستشناسِ انگلیسی، بر دو استدلال «سادگی» و «فرایند انباشتی» مبتنی است؛ بر اساس استدلال سادگی قوانین بنیادین فیزیک سادهاند و از اینرو، پیدایش تصادفی و بیدلیل قوانین بنیادین تبیینی ساده است، ولی فرض وجود خالقی که طراح جهانی با چنین پیچیدگیهای بسیار گسترده باشد، نظریهای ...
بیشتر
نظریة خداناباورانة ریچارد داوکینز، زیستشناسِ انگلیسی، بر دو استدلال «سادگی» و «فرایند انباشتی» مبتنی است؛ بر اساس استدلال سادگی قوانین بنیادین فیزیک سادهاند و از اینرو، پیدایش تصادفی و بیدلیل قوانین بنیادین تبیینی ساده است، ولی فرض وجود خالقی که طراح جهانی با چنین پیچیدگیهای بسیار گسترده باشد، نظریهای بسیار پیچیده است. بر اساس استدلال فرایند انباشتی، داوکینز بر این باور است که جهان مادی در روند شکلگیری طبیعت و پیدایش موجودات زنده «خود تبیینگر» بوده است و انتخاب طبیعی، که فرایندی انباشتی است، بهتنهایی میتواند فرایند تکامل را تبیین کند. بر اساس دیدگاههای فیلسوفان خداباور، وجود خداوند فرایند تکامل و قوانین بنیادین طبیعت را در یک نظام جامع و جهانشمول وحدت و انسجام میبخشد و از اینرو، از کفایت تبیینی برخوردار است، در حالی که دیدگاه تصادفگرایانة داوکینز فاقد کفایت تبیینی است. استدلال سادگی، درواقع «مغالطة سادگی» است. بنابراین اولاً، نگرش ماتریالیستی داوکینز در استدلال فرایند انباشتی بر مجموعهای از خطاهای فلسفی مبتنی است؛ ثانیاً، تبیین دقیق نظریة تکامل نشان میدهد که جامعترین و سادهترین تبیین مبتنیبر وجود خداوند بهعنوان طراح و جهتدهندة فرایند تکامل است.
حسین کلباسی اشتری
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 79-98
چکیده
چهارچوب نظری فلسفة نقادی کانت ریشه در تحولات قرن هجدهم و دورة موسوم به روشنگری و منورالفکری اروپا دارد؛ رهیافتهای دینپژوهی، از جمله باور به خداوند یا علت اولی، نزد او نیز متأثر از همان فضاست. پرسش از اعتبار و دامنة شمول معرفت مابعدالطبیعی و مهمتر از آن مبادی تکوین چنین معرفتی از دغدغههای معرفتشناختی کانت است که درست ...
بیشتر
چهارچوب نظری فلسفة نقادی کانت ریشه در تحولات قرن هجدهم و دورة موسوم به روشنگری و منورالفکری اروپا دارد؛ رهیافتهای دینپژوهی، از جمله باور به خداوند یا علت اولی، نزد او نیز متأثر از همان فضاست. پرسش از اعتبار و دامنة شمول معرفت مابعدالطبیعی و مهمتر از آن مبادی تکوین چنین معرفتی از دغدغههای معرفتشناختی کانت است که درست زمانی مطرح میشود که سخن و پرسش از «امکان مابعدالطبیعه» به میان میآید؛ یعنی تأمل و چندوچون دربارة مبادی نظری چنین دانشی که، تا زمان کانت، از پیشینهای بس دراز برخوردار است. هنگامیکه کانت از واژة علم و تجربه سخن میگوید، درواقع، به قلمرو عینی معرفت بشر نظر دارد؛ یعنی آنچه در حیطة حساسیت و فاهمه انعکاس مییابد و لذا، آنچه فراتر از این قلمرو تصور شود، نه بهلحاظ نفسالامری، بلکه بهلحاظ معرفت پدیداری، نامعتبر تلقی میشود. اینجا نیز همان پرسش در باب «امکان ریاضیات محض» و «امکان طبیعیات محض» تکرار میشود. جستارهای کانت در این دو قلمرو بدین نتیجه منجر میشود که هرچند مبادی نظری علم نزد فاعل شناساست، اما فرایند فعالیت ذهن قابل اطلاق به تجربه، درواقع عینیتیافته، خواهد بود و معضل شکاف میان متعلق و متعلق ادراک برطرف خواهد شد. جهتگیری فلسفة نقادی در پرسش از مبادی و مبانی نظری دانش به قلمرو اخلاق و دین نیز کشیده میشود. باز شدن دو عرصة اخیر بر روی پژوهش استعلایی، درواقع، پاسخی را برای مسائل حلناشدة متعلقات مابعدالطبیعه، اعتقاد به هستی خداوند، بقای نفس، و وجود اختیار در آدمی فراهم میسازد. در نگاه کانت، عرصة عقل عملی در تقابل با عقل نظری نیست، بلکه مکمَل و متمَم آن است، زیرا استمرار و فعالیت ذهن و ورود آن در عرصة نامتناهی و امور نامشروط، که به نظر کانت تمایل طبیعی عقل است، جزء لاینفک ساحتهای معرفتی بشر است. اگر علم ناظر به متعلقات تجربه و امور انضمامی است و امکان ریاضیات و طبیعیات محض محرز و حتی یقینی و معتبر است، درعوض، اخلاق و دین نیز که ساحتهای انکارناپذیر انساناند، ناظر به متعلقات عقل و بهویژه، وجود خداوند و بقای نفساند. هنگامیکه کانت در امکان فعل اخلاقی و شرایط آن تأمل میکند، همبستهبودن فعل اخلاقی با اعتقاد به بقای نفس و وجود خداوند را درمییابد و البته، همچنان مسئلة عدم عینیت این متعلقات و حیث نفسالامری آنها مورد تأکید اوست.