امیرعباس سولیخانی؛ قدرتالله قربانی
چکیده
پرسشهایی چون آیا خدایی هست؟ و آیا اعتقاد به خدا، زندگی را معنادار میسازد؟ از جمله زندهترین پرسشهای فلسفی هستند و نیچه به هردو پرداخته است. او با طرح صورتی از استدلال اختفای الهی وجود خدا را نفی کرده و برآن است که اگر تعریف ادیان توحیدی از خدا را پذیرا شویم، نمیتوانیم سکوت وی را در طول تاریخ و در عرض جغرافیا توجیه نماییم. نیچه ...
بیشتر
پرسشهایی چون آیا خدایی هست؟ و آیا اعتقاد به خدا، زندگی را معنادار میسازد؟ از جمله زندهترین پرسشهای فلسفی هستند و نیچه به هردو پرداخته است. او با طرح صورتی از استدلال اختفای الهی وجود خدا را نفی کرده و برآن است که اگر تعریف ادیان توحیدی از خدا را پذیرا شویم، نمیتوانیم سکوت وی را در طول تاریخ و در عرض جغرافیا توجیه نماییم. نیچه سپس کوشش میکند تا درباب کمرنگ شدن نقش باور به خدا در معنا بخشیدن به زندگی آدمی تأمل کند. وی با برساختن شخصیتهای تمثیلی همچون دیوانۀ چراغ بدست، قدیس پیر، پاپ بازنشسته و زشتترین انسان تلاش دارد تا نشان دهد که وقوف به مرگ خدا چگونه حیات انسان را دستخوش بحران معنوی خواهد ساخت. آموزۀ ابرانسان برای پر کردن خلأ پدید آمده از مرگ خداست که مطرح میگردد. ولی استدلال نیچه در رد وجود خدا ناتمام است و از پس استقرار یک هستیشناسی الحادی برنمیآید. همینطور گره زدن خداباوری به زندگیستیزی و کینتوزی توسط وی، گرچه متکی به بعضی نمونهها در ادیان و مذاهب است، ولی آشکارکنندۀ پیوندی ضروری نیست. نیز آموزۀ ابرانسان چنان دستنایافتنیست که موجبات ناخشنودی روانی آدمی را پدید میآورد.
هدایت علوی تبار؛ سیده آزاده امامی
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 1-23
چکیده
خدا و انگارههای همبسته با او، در فلسفهورزی نیچه موضوعیتی اساسی دارد. البته با این توضیح که نگاه نیچه به این مفاهیم، با رویکرد سایر اندیشمندان بسیار متفاوت است؛ او بسان دیگران برای اثبات مدعای خویش، دست به دامان استدلالهای مرسوم فلسفی نمیشود و شیوة دیگری برمیگزیند. شیوهای که برآمده از نگاه انضمامی او به زمانهای است که ...
بیشتر
خدا و انگارههای همبسته با او، در فلسفهورزی نیچه موضوعیتی اساسی دارد. البته با این توضیح که نگاه نیچه به این مفاهیم، با رویکرد سایر اندیشمندان بسیار متفاوت است؛ او بسان دیگران برای اثبات مدعای خویش، دست به دامان استدلالهای مرسوم فلسفی نمیشود و شیوة دیگری برمیگزیند. شیوهای که برآمده از نگاه انضمامی او به زمانهای است که در آن میزید، نه صرفاً براهینی انتزاعی و بریده از واقعیت. همچنین بیان او در این حوزه بهویژه با طرح ایدة «مرگ خدا»، جنجالبرانگیز بوده و مجالی برای ظهور تفسیرهایی گوناگون و بعضاً متعارض شده است. ایدهای که در منظومة آموزههای او هم موضوعیت دارد و هم طریقیت. به نحوی که دیگر آموزههای اساسی او نظیر نیهیلیسم و ابرانسان، کاملاً در ربط و نسبت با آن، یعنی ایدة «مرگ خدا»، سامان یافته است. در این جستار برآنیم به قدر امکان موضع نیچه دربارة انگارة خدا را شرح دهیم، و دغدغهها و دلواپسیهای او را پس از واقعهای که آن را «مرگ خدا» مینامد، برشمریم.