فاضل بوستان؛ محمد شکری؛ علی مرادخانی
چکیده
کانت در دین در محدودۀ عقل تنها، این نظریه را ارائه میدهد که طبیعت انسان اساساً واجد یک شرّ بنیادین است. استدلال کانت برای شرّ بنیادین، عمدتاً از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی میل ذاتی انسان نسبت به شرّ و دیگری ادعای فراگیر بودن شرارت بنیادین. کانت با نفی نظریۀ گناه نخستین، اصرار مـیورزد کـه شـرّ بنیادین مشخّصه ناگزیر طبیعت انسان ...
بیشتر
کانت در دین در محدودۀ عقل تنها، این نظریه را ارائه میدهد که طبیعت انسان اساساً واجد یک شرّ بنیادین است. استدلال کانت برای شرّ بنیادین، عمدتاً از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی میل ذاتی انسان نسبت به شرّ و دیگری ادعای فراگیر بودن شرارت بنیادین. کانت با نفی نظریۀ گناه نخستین، اصرار مـیورزد کـه شـرّ بنیادین مشخّصه ناگزیر طبیعت انسان است، ولی مسئولیّت اخلاقی آن بر عهدۀ ماست. چرا که مـا آزادانـه آن را انتخاب و از آن پیروی میکنیم. کانت ادعا میکند که استعداد یا میل ذاتی در یک عامل منطقی و محدود یک اصل یا عملی ذهنی است که به سمت شرّ گرایش دارد. شرّ بنیادین، هم میل ذاتی و هم کنش اخلاقی است؛ یک وضعیّت متناقض که باعث شده است مفسّران آن را ناسازگار با سایر نظریات اخلاقی کانت دانسته وآن را رد کنند. هدف این مقاله، نقدی بر مفهوم شرّ بنیادین از منظر کانت و ارتباط آن با اختیار و مسئولیّت اخلاقی است؛ زیرا نسبت دادن شرّ بنیادین به آزادی فردی، آغاز موضع استقلال اخلاق است.