فریده لازمی؛ ذوالفقار همتی
چکیده
آیا هیوم میکوشید بشریت را به تمامه از یوغ دین و گرایشات دینی رها سازد؟ اغلب چنین میانگارند. مقالة حاضر ضمن بیان مناقشه-برانگیزبودن فرض رایج، میخواهد نشان دهد رویکرد هیوم نسبت به حضور دین در زندگی آدمی، لااقل در شکل حداقلی و ناگزیر آن، یک رویکرد خوشبینانه است. زیرا این فیلسوف، در درجة نخست، بلندپروازی برای تنزیة به تمامة ...
بیشتر
آیا هیوم میکوشید بشریت را به تمامه از یوغ دین و گرایشات دینی رها سازد؟ اغلب چنین میانگارند. مقالة حاضر ضمن بیان مناقشه-برانگیزبودن فرض رایج، میخواهد نشان دهد رویکرد هیوم نسبت به حضور دین در زندگی آدمی، لااقل در شکل حداقلی و ناگزیر آن، یک رویکرد خوشبینانه است. زیرا این فیلسوف، در درجة نخست، بلندپروازی برای تنزیة به تمامة بشریت از تمام اشکال دین را، به عنوان مثالی ناگوار از خیرهسری فلسفی، رها کرده است. ثانیاً، به رغم ملاحظات طبیعتگرایانة هیوم درخصوص منشاء و ریشههای دین تنها راه ما در برابر منشاء، علل و محرِّک دین نوعی سکوت و یا پذیرش منفعلانة آن نیست. دو فقرة متأخر چیزی است که ما از آن با عنوان خوشبینی معتدل هیوم نسبت به حضور دین در زندگی آدمی یاد کردهایم. *این مقاله از طرح پسادکتری دانشگاه تبریز با شماره قرارداد 940 به تاریخ 14/ 12/ 1400 و مصوبة هیأت رئیسه به شماره 43 و تاریخ 16/12/1400 استخراج گردیده است. مایل هستیم از دانشگاه تبریز به دلیل حمایت سازمانی آن در راه اندازی دوره پسادکتری تشکر بکنیم.
غلامحسین خدری
دوره 10، شماره 2 ، اسفند 1400، ، صفحه 1-19
چکیده
تبیین و تحلیل روان گرایانه (کاوش در لایه های پنهان روان ناخود آگاه) از ریشه های تاریخی و ماهیت دین ، از سوی فروید (1856-1939م) روانکاو اتریشی، هنوز هم در شمار معروف ترین نظریه های متداول در حوزه "روان شناسی دین" در عالم معاصر است.وی که هرگز نتوانست از یکطرف با وجه ربانی خداگونه گی انسان از در آشتی بر آید و از سوی دیگر با کشش مفرطش به روان تحلیلگری ...
بیشتر
تبیین و تحلیل روان گرایانه (کاوش در لایه های پنهان روان ناخود آگاه) از ریشه های تاریخی و ماهیت دین ، از سوی فروید (1856-1939م) روانکاو اتریشی، هنوز هم در شمار معروف ترین نظریه های متداول در حوزه "روان شناسی دین" در عالم معاصر است.وی که هرگز نتوانست از یکطرف با وجه ربانی خداگونه گی انسان از در آشتی بر آید و از سوی دیگر با کشش مفرطش به روان تحلیلگری صرف ( به ویژه هیپنوتیزم و پالایش روانی) که تا آخر عمر شیوه ای مستمر در کارهای علمی اش بود ، سرانجام به این عقیده کشانیده گردید که اساسا تمایل به دین توهمی بیش در راه تحقق آرزوهای بشر، نمی باشد. از اساسی ترین عوامل تاثیرگذار بر مبانی بنیادین اندیشه اش در رمز گشایی از راز تمایل بشر به این مهم، عبارتند از اموری همچون غلبه فکر فلسفی رایج در قرن نوزدهم که همانا علم زدگی افراطی متاثر از دیدگاه اثبات گرایی (پوزیتیویسم) که در"آینده یک پندار" او، صورت بندی این نگاره در آمیزه ای از اثبات گرایی ،علم گرایی افراطی و الحاد قابل رصد است . فلسفه بدبینانه و سلطه نفسانیات و هیجانات بر انسان شوپنهاور به همراه مناد شناسی لایب نیتس که در آن منادها تنها مرکز و مبنای فعالیت و انرژی به شمار می آیند ،زیر ساخت های بنیادین دیگر اندیشه وی هستند. تاثیر پذیری عمیق از اصل حتمیت (دترمینیسم)که بر جبر علی و معلولی تاکید و هیچ راهی را برای اراه آزاد باقی نمی گذارد همچنین اندیشه های داروین که بر بسیاری از پیش فرض های اساسی روان تحلیل گری وی نظیر مفهوم رشد، فرایند تغییر ، مفاهیم تثبیت و بازگشت بخصوص تفکر تکاملی اش نقش آفرینی داشته اند ، دیگر موارد مورد اشاره می باشد. با رویکردی تحلیلی – انتقادی و با استناد بر اموری همچون فقدان مماثلت و تشابه میان گروه های شاهدی که مبتلا به اختلالات روانی بودند با گروه بی شمار دینداران، مشاهدات محدود و تسری نتایج به کلیه انسان ها، عدم پاسخگویی روشن به موارد نقضی ایراد شده ، تمسک به پیش فرض هایی که در روند علوم تجربی، وجاهت علمی خودشان را از دست دادند ، اتخاذ رویکرد کاملا مادی به جهان هستی به جای عقل گرایی فلسفی ، موجب گشتند تا این خامه در صدد اثبات عدم جامعیت و فقدان مانع از غیریت نظریه روانکاوانه وی در ترسیم رمز گشایی علت و ماهیت گرایش انسان ها به دین در طول حیات بر این کره خاکی بر آید .
مصطفی عابدی؛ محمد اصغری؛ عیسی موسی زاده
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 77-96
چکیده
در عقلگرایی جدید که با دکارت شروع میشود، معرفت فراتر از عقل جایی ندارد و هر آنچه با عقل شناختنی نباشد، در حوزه معرفت جای نمیگیرد. از آنجا که دکارت ایمان را از سنخ معرفت نمی-شمارد، میان عقل و دین تفاوتی ماهوی میگذارد و آن دو را به دو معنای کاملاً مختلفی تفسیر مینماید؛ به این معنا که ایمان را از تبار باور شمرده و آن را با اعتماد ...
بیشتر
در عقلگرایی جدید که با دکارت شروع میشود، معرفت فراتر از عقل جایی ندارد و هر آنچه با عقل شناختنی نباشد، در حوزه معرفت جای نمیگیرد. از آنجا که دکارت ایمان را از سنخ معرفت نمی-شمارد، میان عقل و دین تفاوتی ماهوی میگذارد و آن دو را به دو معنای کاملاً مختلفی تفسیر مینماید؛ به این معنا که ایمان را از تبار باور شمرده و آن را با اعتماد و اطمینان برابر میداند. ایمان برخلاف معرفت و عقلانیت که بهتدریج و برپایه تلاش آدمی بهدست میآید، دفعتاً رخ میدهد و وحی الهی نه بهتدریج و تدرُّج بلکه در ضمن تغییری دفعی ما را به مقام اعتقادی مصون از خطا برمیکشد. دکارت در باب ارتباط روش ریاضی با مقولات دینی نیز معتقد است که اساساً روش ریاضی در حوزۀ ایمان کاربردی نداشته و به حوزه معرفت عقلانی محدود است. وی در داوری میان دین و عقل، به سود دین حکم میکند و الهیات را به مثابۀ علم غیرممکن میشمارد.
محمد مهدی فلاح
چکیده
مسئلۀ علم و دین ازجمله مسائل اصلی درفلسفۀ دین بهحساب میآید.رخدادهای بهخصوص تاریخی بسترهایی هستندبرای به محک گذاشتن الگوهایی که برای تبیین نسبت علم و دین درفلسفۀ دین مطرح شدهاند.ازجملۀ این رخدادهای تاریخی که جامعۀ بشری امروزباآن دست به گریبان است میتوان به بحران کرونا اشاره کرد. بهنظر میرسد الگوهایی که تاکنون برای تبیین ...
بیشتر
مسئلۀ علم و دین ازجمله مسائل اصلی درفلسفۀ دین بهحساب میآید.رخدادهای بهخصوص تاریخی بسترهایی هستندبرای به محک گذاشتن الگوهایی که برای تبیین نسبت علم و دین درفلسفۀ دین مطرح شدهاند.ازجملۀ این رخدادهای تاریخی که جامعۀ بشری امروزباآن دست به گریبان است میتوان به بحران کرونا اشاره کرد. بهنظر میرسد الگوهایی که تاکنون برای تبیین نسبت بین علم و دین مطرح شدهاندهمگی بهواسطۀ نظری بودن توان بررسی واقعیت انضمامی علم و دین رادرارتباطبابحران کرونادرایران ندارند؛واقعیتی که به میزان زیادی بیش ازآنکه تابع تحلیلهای مفهومی باشد، تابع مؤلفههای اجتماعی است. مدعای این مقاله آن است که پیرامون این رخداد تاریخی، دیدگاهی که قائل به تعارض میان علم و دین است قابل اطلاق به وضعیت جاری درایران نیست، ولی واقعیت انضمامی حکایت ازبروزتعارضهایی درمواجهۀ جامعۀ دینی باتوصیههای علمی دارد.دلیل این اختلاف تضاد بین تحلیل مفهومی و واقعیت انضمامی است. بهنظرمیرسدبادرنظرگرفتن مقولهای به نام«دین عامیانه»میتوان این اختلاف رادرککرد.دراین مقاله بابهکارگرفتن مقولۀ «دین عامیانه»،که خصوصاً درمطالعات اجتماعی دین و ازمنظر پدیدارشناسانهقابل تصوراست، تلاش میشود تاتبیینی ازتعارض پیش آمده درارتباط بابحران کرونادرایران ارائه گردد.بدینمنظور بابررسی ناکارآمدی دیدگاههای موجوددرارتباط بانسبت بین علم و دین درادبیات این حوزه، گفته میشود که بادرنظرگرفتن مقولۀ«دین عامیانه»میتوان تبیینی ازمسئلۀ علم و دین بهدست دادکه مشخصاً درایران پیرامون بحران کروناقابل استعمال باشد.
رستم شامحمدی
دوره 6، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 49-69
چکیده
در این مقاله تلاش میشود رابطۀ علم و دین از منظر اندیشۀ پویشی وایتهد بررسی و تحلیل شود. برای این امر ابتدا الگوهای چهارگانۀ رابطه علم و دین (تضاد، تمایز، گفتوگو و تلفیق) توضیح داده میشود. سپس، دربارۀ نظام مابعدالطبیعی پویشی بحث میشود تا نشان داده شود که علم و دین چگونه در چهارچوب این نظام فراگیر هماهنگی یا تلفیق پیدا میکنند. ...
بیشتر
در این مقاله تلاش میشود رابطۀ علم و دین از منظر اندیشۀ پویشی وایتهد بررسی و تحلیل شود. برای این امر ابتدا الگوهای چهارگانۀ رابطه علم و دین (تضاد، تمایز، گفتوگو و تلفیق) توضیح داده میشود. سپس، دربارۀ نظام مابعدالطبیعی پویشی بحث میشود تا نشان داده شود که علم و دین چگونه در چهارچوب این نظام فراگیر هماهنگی یا تلفیق پیدا میکنند. و در آخر، اصول حاکم بر رابطۀ این دو قلمرو استخراج میشود که تحلیل آنها از پویایی و تحول علم و دین، ناظربودن هر دو بر واقعیتی واحد و سروکار داشتن با وجوهی از واقعیت، طبیعیبودن تضاد بین این دو، بهرغم اغراق در آن، و تحول معرفت دینی در پرتو معرفت علمی حکایت میکند.
علی رحیمی شاهرخت؛ علی حقی
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1396، ، صفحه 109-126
چکیده
یکی از نظریههای عرصة دینپژوهی معاصر ایران پروژة «عقلانیت و معنویت» مصطفی ملکیان است. این نظریه با محور قراردادن مؤلفههای اجتنابناپذیر مدرنیته به مواجهه با دین سنتی میرود و ضمن مقایسه این مؤلفهها با ویژگیهای اصلی دین سنتی، حکم به تباین میان دینداری و مدرنبودن میکند. فهم سنتی از دین را در جهان مدرن کارآمد نمیداند ...
بیشتر
یکی از نظریههای عرصة دینپژوهی معاصر ایران پروژة «عقلانیت و معنویت» مصطفی ملکیان است. این نظریه با محور قراردادن مؤلفههای اجتنابناپذیر مدرنیته به مواجهه با دین سنتی میرود و ضمن مقایسه این مؤلفهها با ویژگیهای اصلی دین سنتی، حکم به تباین میان دینداری و مدرنبودن میکند. فهم سنتی از دین را در جهان مدرن کارآمد نمیداند و فهمی جدید از دین (معنویت) را که سازگار با مؤلفههای مدرنیته است معرفی میکند. این مقاله کوشیده است تصویری روشن و شفاف از ارکان اصلی این نظریه، که عبارتاند از عقلانیت، معنویت و زندگی اصیل، ارائه دهد. در ابتدا مراد ملکیان از دین بیان میشود و بعد از آن تقریری از نظریۀ عقلانیت و معنویت ارائه خواهد شد و بهکوتاهی نقدهایی که علیه این نظریه ارائه کردهایم، و عناوین آنها در زیر آمده است، اشاره میشود. 1. ابهام در تقسیمبندی دین؛ 2. عدول از مبنا؛ 3. صورتبندی نادرست از استدلال و تبعیت از استدلال و ناسازگاری آن با همة اقسام تعبد؛ 4. تاریخیبودن دین؛ 5. ابهام در نقطه تمایز میان معنویت و عقلانیت؛ 6. نبود برنامهای برای اجتماع و کار جمعی؛ 7. شرایط سخت معنویت برای عموم مردم.
محمد نژادایران
دوره 5، شماره 1 ، اردیبهشت 1395، ، صفحه 101-122
چکیده
سنتگرایی یک جریان فکری جدید است که در واکنش به روند رو به رشد مدرنیته در جهان امروز پدید آمده است. بررسی مبانی انسانشناختی، معرفتشناختی و دینشناختی سنتگرایی نشان میدهد که این جریان فکری فاقد هرگونه ماهیت ایجابی است و صرفاً میتوان آن را در نسبت سلبی با مفاهیم اصلی مدرنیته نظیر سوژة استعلایی، علم مدرن و عرفیگرایی درک کرد. ...
بیشتر
سنتگرایی یک جریان فکری جدید است که در واکنش به روند رو به رشد مدرنیته در جهان امروز پدید آمده است. بررسی مبانی انسانشناختی، معرفتشناختی و دینشناختی سنتگرایی نشان میدهد که این جریان فکری فاقد هرگونه ماهیت ایجابی است و صرفاً میتوان آن را در نسبت سلبی با مفاهیم اصلی مدرنیته نظیر سوژة استعلایی، علم مدرن و عرفیگرایی درک کرد. سنتگرایی بیش از آنکه برآمده از اصول و مبانی سنتی و مذهبی باشد، نوعی ایدئولوژی مدرن است که بر مبنای مدرنیتهستیزی شکل گرفته است و هویت خود را به صورت سلبی و از طریق نفی مدرنیته تعریف میکند. پژوهش حاضر نشان میدهد که رویکرد سنتگرایانی نظیر سیدحسین نصر به مفاهیم و مبانی سنتی اغلب با نگرشهای سنتی متفکران جوامع پیشامدرن تفاوتهای اساسی دارد و بیشتر آنها با الهام از انگارهها و مفاهیم مدرن و با وارونهسازی آنها سعی در ترسیم نوعی تفکر ضدمدرن دارند که مختصات آن چندان با مناسبات فکری و الگوهای زندگی جوامع سنتی تطابق ندارد. همین عدم همخوانی سنتگرایی با انگارههای سنتی باعث شده است تا بسیاری از نگرشهای آنها با واقعیتهای تاریخی جوامع پیشامدرن در تعارض باشد و سنتگرایی را دچار یک دوگانگی مبنایی کند. سنتگرایی از یکسو به نفی مدرنیته به سود سنتهای پیشامدرن میپردازد و از سوی دیگر با گسست از مبانی پیشامدرن، منطق درونی مدرنیته در تقسیمبندی مبتنی بر دوگانگی سنت و مدرنیته را میپذیرد و بازتولید میکند.
محسن عباس نژاد
دوره 4، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 67-85
چکیده
میرزامهدی اصفهانی در حوزة مشهد مؤسس مکتبی بود که بعدها به مکتب تفکیک معروف شد. محمدرضا حکیمی اولینبار واژة تفکیک را برای این نحلة فکری پیشنهاد کرد. به اعتقاد وی مکتب تفکیک جهانبینیای است که مفاهیم و علوم بشریای مانند فلسفه را از معارف ناب الهی برگرفته از کتاب و سنت تفکیک میکند. آنها معتقدند نباید هیچگونه ناخالصی را در فهم ...
بیشتر
میرزامهدی اصفهانی در حوزة مشهد مؤسس مکتبی بود که بعدها به مکتب تفکیک معروف شد. محمدرضا حکیمی اولینبار واژة تفکیک را برای این نحلة فکری پیشنهاد کرد. به اعتقاد وی مکتب تفکیک جهانبینیای است که مفاهیم و علوم بشریای مانند فلسفه را از معارف ناب الهی برگرفته از کتاب و سنت تفکیک میکند. آنها معتقدند نباید هیچگونه ناخالصی را در فهم معارف دینی راه داد. ازاینرو بهشدت مخالف بهکارگیری عقل به شیوة فلاسفه در دفاع و تبیین آموزههای دینیاند؛ چراکه دین را در استفاده از روشهای عقلانی خودکفا میپندارند و شأن دین را برتر از آن میدانند که برای تبیین آن به معارف بیرونی همچون معارف یونانی و هندی روی آورد. در این مقاله بررسی خواهیم کرد که آیا فهم دین بدون هیچ پیشدانستهای ممکن است؟ سپس با استفاده از یافتههای دانش هرمنوتیک نشان خواهیم داد که همواره فهم در هر دانشی ازجمله معارف دینی با پیشدانستهها آغاز میشود و در گفتوگوی با متن این پیشفرضها در فرایندی حلقوی تعدیل میشوند. ازاینرو لازم است تا در دانش یا دانشهایی این پیشدانستهها ابتدا بررسی شوند. این علوم نیز منابع خود را از هر سرزمین که لازم باشد بهدست میآورند و تفاوتی میان هند و عربستان در آنها نیست. گرچه ممکن است همین دانشها نیز در تعامل با معرفت دینی دچار تغییر و تحول اساسی شوند. سپس این موضوع را بررسی کردهایم که در دانشهایی همچون فلسفه که مرز مشترکی با معارف دینی پیدا میکنند آیا میتوان از تجربیات فکری بشر در دانشهای مذکور به منظور فهم بهتر گزارههای مشترک در دین بهره برد؟ بعد از آن، به دلایل بررسیهای تطبیقی میان دانشهای بشری و معارف دینی پرداختهایم. در این میان مخالفتنکردن امامان معصوم (ع) با علوم وارداتی را بررسی و از این رهگذر دلایل وامگیری متفکران اسلامی از نظامهای عقلانی بیرونی ازجمله فلسفه را بررسی و نشان دادهایم که ماهیت دین بهگونهای است که بررسیهای تطبیقی را ترغیب میکند.
عباس یزدانی؛ مهدی پاک نهاد
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 39-56
چکیده
مسئلة پژوهش حاضر، پیگیری موضع هایدگر در قبال نسبت دین و اخلاق است. هایدگر در مواضع گوناگون، و البته نه چندان منسجم و نظاممند، در باب اخلاق و دین، به معنای مرسوم و شناختهشدة آن سخن گفته است و در اغلب موارد نیز آنها را مورد نقد قرار داده است. در این تحقیق تلاش شده است مسئلة هایدگر با دین و اخلاق و مواضع او در مورد نسبت میان آنها ...
بیشتر
مسئلة پژوهش حاضر، پیگیری موضع هایدگر در قبال نسبت دین و اخلاق است. هایدگر در مواضع گوناگون، و البته نه چندان منسجم و نظاممند، در باب اخلاق و دین، به معنای مرسوم و شناختهشدة آن سخن گفته است و در اغلب موارد نیز آنها را مورد نقد قرار داده است. در این تحقیق تلاش شده است مسئلة هایدگر با دین و اخلاق و مواضع او در مورد نسبت میان آنها مورد بررسی قرار گیرد. همچنین تلاش شده است ضمن طرح انتقادات هایدگر به الهیات مرسوم و سنتی، موضع متأخر وی که در آن بر رویداد حاصل از سکوت منتظرانه و شاعرانه برای ظهور مجدد امر قدسی تأکید میشود، و نیز ارتباط این بحث با شکلی از اخلاق فردمحور، که بر فردیتمحوری و اصالت عمل و انتخاب مسئولانه و آرمانخواهانه بر اساس ندای وجدان، تأکید دارد، مورد بحث و بررسی قرار گیرد. یافتههای تحقیق حاضر نشان داد که هایدگر دین و اخلاق را در یک بستر بزرگتر (سنت متافیزیکی) قرار میدهد و آن دو را به منزلة پیامدهای موجوداندیشی متافیزیک غربی رد میکند. تلقی هایدگر از دین، در بستر نقد او از الهیات ارسطویی-مسیحی (انتو-تئولوژی؛ onto-theologie) قابل بررسی است و نقد او بر مبانی دینی-الاهیاتی نیز، اغلب معطوف به فهم و دریافت ادیان (مشخصاً مسیحیت) از خدا به مثابة «موجود برتر» است، که این نیز ریشه در تسلط مفهوم «علتالعلل» ارسطو بر تاریخ مسیحی دارد. همچنین در بحث اخلاق نیز این نتایج حاصل شد که اگر منظور از اخلاق، طرح یک «فلسفة نظاممند و ارزشمدار اخلاقی» و ارائة معیاری برای تعیین خیر و شر باشد، هایدگر را به هیچ معنا نمیتوان فیلسوف اخلاق دانست، اما چنانچه تعبیر از اخلاق، اتخاذ نوعی موضع عملی در قبال انتخابهای بشری و شیوهای از رفتار و کنش انسانی مبتنی بر حقیقت و صدق و اصالت باشد، آنگاه هایدگر بیشک، دارای مواضع اخلاقی است که در چهارچوب حیات اصیل دازاین و هستی-به سوی-مرگ او نمود پیدا میکند.
قاسم اخوان نبوی
دوره 2، شماره 2 ، خرداد 1392، ، صفحه 21-34
چکیده
یکی از رویکردهای مورد توجه در علوم اجتماعی، کارکردگرایی است که بر اساس آن پدیدههای اجتماعی، به ویژه دین، مطالعه میشود. این رویکرد ریشه در اثباتگرایی دارد و مدعی است که هر پدیدة اجتماعی باید در پرتو نقش و وظیفة عینیای که در یک نظام دارد بررسی شود، البته نقدهایی از سوی مخالفانش بر آن وارد شده است، هدف از این مقاله نقد مبانی و پیشفرضهای ...
بیشتر
یکی از رویکردهای مورد توجه در علوم اجتماعی، کارکردگرایی است که بر اساس آن پدیدههای اجتماعی، به ویژه دین، مطالعه میشود. این رویکرد ریشه در اثباتگرایی دارد و مدعی است که هر پدیدة اجتماعی باید در پرتو نقش و وظیفة عینیای که در یک نظام دارد بررسی شود، البته نقدهایی از سوی مخالفانش بر آن وارد شده است، هدف از این مقاله نقد مبانی و پیشفرضهای این رویکرد در مطالعات دینی است، از این رو ضمن بیان خاستگاههای معرفتی و تاریخی این رویکرد و تعاریفی که کارکردگرایان از دین ارائه دادهاند، به نقد این تعاریف و مبانی و پیشفرضهای این دیدگاه پرداخته شده است.
زهیر انصاریان؛ رضا اکبریان؛ لطفالله نبوی
دوره 2، شماره 2 ، خرداد 1392، ، صفحه 35-58
چکیده
دیدگاه فارابی دربارة پیوند دین و فلسفه را میتوان در دو مقام پدیداری، و فهم مورد بررسی قرار داد؛ نسبت دین و فلسفه در مقام پدیداری از حیثیات مختلفی تشکیل شده است که در برخی دین و فلسفه واحد هستند و در برخی دیگر فلسفه مقدم بر دین است. در این مقام دین و فلسفه از حیث منشأ، فاعل شناسا و مسائل واحد هستند، اما فلسفه از حیث زبان و زمان بر دین ...
بیشتر
دیدگاه فارابی دربارة پیوند دین و فلسفه را میتوان در دو مقام پدیداری، و فهم مورد بررسی قرار داد؛ نسبت دین و فلسفه در مقام پدیداری از حیثیات مختلفی تشکیل شده است که در برخی دین و فلسفه واحد هستند و در برخی دیگر فلسفه مقدم بر دین است. در این مقام دین و فلسفه از حیث منشأ، فاعل شناسا و مسائل واحد هستند، اما فلسفه از حیث زبان و زمان بر دین مقدم است. بر اساس گذار فارابی از رویکردی طبیعی به رویکردی وحیانی، در دیدگاه وی دربارة نحوة تقدم فلسفه بر دین از حیث زبان، دو نسخة اصلی قابل تشخیص است که از آنها با عنوان «تقدم منطقی» و «تقدم معرفتشناختی» یاد میشود. از مجموع دیدگاه فارابی دربارة نسبت دین و فلسفه در مقام پدیداری با عنوان «تمثیل» یاد میشود و مهمترین عنصر این مقام، تقدم فلسفه بر دین از حیث زبان است که با وجود تمایز نسخهها، در مبانی اصلی مشترک هستند. بر اساس این نظریه دین عبارت است از مثالات محاکی فلسفه که با روشهای اقناعی سروکار دارد. اما دین و فلسفه در مقام فهم نیز دارای تعاملاتی هستند که از آن با عنوان «تأویل» یاد میشود. بر این اساس برای دستیابی به فلسفة دینی میتوان با استفاده از روشهای تأویلی مورد نظر فارابی به حقایقی فلسفی که مثالات محاکی از آنها حکایت میکنند، دست یافت.
هاله عبدالهی راد؛ محسن جاهد
دوره 2، شماره 1 ، فروردین 1392، ، صفحه 47-65
چکیده
پس از انقلاب علمی قرن هفدهم و قدرتگرفتن علوم تجربی، رقیبی قدرتمند برای ادیان در حل مشکلات بشر، و ارائة تبیینی روشنتر از جهان پا به عرصة وجود نهاد. رابطة علم و دین در کانون مباحث فلسفی قرار گرفت و آرای گوناگونی در این خصوص ارائه شد. نوشتار حاضر به نقد و بررسی دیدگاه فرانسیسکو آیالا[i]کشیش و ژنتیکدان برجستة معاصر میپردازد. وی بر ...
بیشتر
پس از انقلاب علمی قرن هفدهم و قدرتگرفتن علوم تجربی، رقیبی قدرتمند برای ادیان در حل مشکلات بشر، و ارائة تبیینی روشنتر از جهان پا به عرصة وجود نهاد. رابطة علم و دین در کانون مباحث فلسفی قرار گرفت و آرای گوناگونی در این خصوص ارائه شد. نوشتار حاضر به نقد و بررسی دیدگاه فرانسیسکو آیالا[i]کشیش و ژنتیکدان برجستة معاصر میپردازد. وی بر این باور است که کتاب مقدس فقط در خصوص نجات و سعادت آدمی مصون از خطاست و اساساً هدف آن تبیین پدیدههای طبیعی نیست. آیالا با پذیرش موضع طبیعتگرایی روششناختی، و رد طبیعتگرایی متافیزیکی، برای تبیین وقایع طبیعی صرفاً پدیدههای طبیعی را به میدان میآورد و دخالت هرگونه موجود ماوراءطبیعی از جمله خداوند را در امور جهان نفی میکند. او معتقد است برای تبیین پیدایش گونههای زیستی بر روی زمین فقط باید به نظریة تکامل و انتخاب طبیعی اکتفا کرد و آنها را به خداوند منتسب نکرد، این نوع نگرش میتواند مشکل شر را بهخوبی حل کند؛ زیرا شرور به تکامل و انتخاب طبیعی منتسب میشود و خداوند از ارتکاب شرور مبرا میشود. بهنظر میآید راهحل آیالا برای حل مشکل شر از توانایی کافی برخوردار نیست؛ آیالا علم و دین را مربوط به دو حوزة متمایز میداند که هریک بر قلمرویی مجزا پرتو میافکند، از همین روی این دو در ارائة تصویری درست از عالم مکمل یکدیگرند
حسین کلباسی اشتری
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 79-98
چکیده
چهارچوب نظری فلسفة نقادی کانت ریشه در تحولات قرن هجدهم و دورة موسوم به روشنگری و منورالفکری اروپا دارد؛ رهیافتهای دینپژوهی، از جمله باور به خداوند یا علت اولی، نزد او نیز متأثر از همان فضاست. پرسش از اعتبار و دامنة شمول معرفت مابعدالطبیعی و مهمتر از آن مبادی تکوین چنین معرفتی از دغدغههای معرفتشناختی کانت است که درست ...
بیشتر
چهارچوب نظری فلسفة نقادی کانت ریشه در تحولات قرن هجدهم و دورة موسوم به روشنگری و منورالفکری اروپا دارد؛ رهیافتهای دینپژوهی، از جمله باور به خداوند یا علت اولی، نزد او نیز متأثر از همان فضاست. پرسش از اعتبار و دامنة شمول معرفت مابعدالطبیعی و مهمتر از آن مبادی تکوین چنین معرفتی از دغدغههای معرفتشناختی کانت است که درست زمانی مطرح میشود که سخن و پرسش از «امکان مابعدالطبیعه» به میان میآید؛ یعنی تأمل و چندوچون دربارة مبادی نظری چنین دانشی که، تا زمان کانت، از پیشینهای بس دراز برخوردار است. هنگامیکه کانت از واژة علم و تجربه سخن میگوید، درواقع، به قلمرو عینی معرفت بشر نظر دارد؛ یعنی آنچه در حیطة حساسیت و فاهمه انعکاس مییابد و لذا، آنچه فراتر از این قلمرو تصور شود، نه بهلحاظ نفسالامری، بلکه بهلحاظ معرفت پدیداری، نامعتبر تلقی میشود. اینجا نیز همان پرسش در باب «امکان ریاضیات محض» و «امکان طبیعیات محض» تکرار میشود. جستارهای کانت در این دو قلمرو بدین نتیجه منجر میشود که هرچند مبادی نظری علم نزد فاعل شناساست، اما فرایند فعالیت ذهن قابل اطلاق به تجربه، درواقع عینیتیافته، خواهد بود و معضل شکاف میان متعلق و متعلق ادراک برطرف خواهد شد. جهتگیری فلسفة نقادی در پرسش از مبادی و مبانی نظری دانش به قلمرو اخلاق و دین نیز کشیده میشود. باز شدن دو عرصة اخیر بر روی پژوهش استعلایی، درواقع، پاسخی را برای مسائل حلناشدة متعلقات مابعدالطبیعه، اعتقاد به هستی خداوند، بقای نفس، و وجود اختیار در آدمی فراهم میسازد. در نگاه کانت، عرصة عقل عملی در تقابل با عقل نظری نیست، بلکه مکمَل و متمَم آن است، زیرا استمرار و فعالیت ذهن و ورود آن در عرصة نامتناهی و امور نامشروط، که به نظر کانت تمایل طبیعی عقل است، جزء لاینفک ساحتهای معرفتی بشر است. اگر علم ناظر به متعلقات تجربه و امور انضمامی است و امکان ریاضیات و طبیعیات محض محرز و حتی یقینی و معتبر است، درعوض، اخلاق و دین نیز که ساحتهای انکارناپذیر انساناند، ناظر به متعلقات عقل و بهویژه، وجود خداوند و بقای نفساند. هنگامیکه کانت در امکان فعل اخلاقی و شرایط آن تأمل میکند، همبستهبودن فعل اخلاقی با اعتقاد به بقای نفس و وجود خداوند را درمییابد و البته، همچنان مسئلة عدم عینیت این متعلقات و حیث نفسالامری آنها مورد تأکید اوست.
علی اصغر مصلح
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 135-153
چکیده
آنچه فلسفة دین هگل نامیده میشود حاصل نگاه فلسفی وی به دین است. در نظام فلسفی هگل، هنر، دین، و فلسفه در بخش روح مطلق قرار دارد. هنر نمود حسی، دین نمود تمثّلی، و فلسفه صورت عقلی (مفهوم) امر مطلق است. این سه مقوله در نسبتی دیالکتیکی با یکدیگر قرار دارند. دین آنتیتزِ (وضع مقابل) هنر، و فلسفه سنتز (وضع مجامع) هنر و دین است. مهمترین تحولی ...
بیشتر
آنچه فلسفة دین هگل نامیده میشود حاصل نگاه فلسفی وی به دین است. در نظام فلسفی هگل، هنر، دین، و فلسفه در بخش روح مطلق قرار دارد. هنر نمود حسی، دین نمود تمثّلی، و فلسفه صورت عقلی (مفهوم) امر مطلق است. این سه مقوله در نسبتی دیالکتیکی با یکدیگر قرار دارند. دین آنتیتزِ (وضع مقابل) هنر، و فلسفه سنتز (وضع مجامع) هنر و دین است. مهمترین تحولی که بهوسیلة هگل، دربارة دین، در تاریخ تفکر پدید آمد پیدایش نگاه تاریخی به دین بود. هگل دین را در سیر تطور روح در تاریخ، در نسبت با تمامی مقولات و در کنار سایر عناصر سازندة فرهنگ میبیند. وی در درسگفتارهایی دربارة فلسفة دین، بهنحو جزئیتر ادیان بزرگ تاریخی را براساس طرح گستردة خود تحلیل میکند. هگل در تفسیر تاریخی خود از ادیان ابتدا از ادیان شرق آسیا، به منزلة ادیان طبیعی، شروع میکند و پساز بررسی ادیان ایرانی، شرق میانه، یونانی، و یهودی، که آنها را ادیان روحانی مینامد، به دین مسیحیت میرسد و آن را دین مطلق و منزل مینامد.