آکوئیناس، در طریقة سوم خود، از امکان و وجوب دریچهای به سوی اثبات وجود خدا میگشاید. بعضی از فیلسوفان، استدلال او را طبیعی ـ مابعدالطبیعی تفسیر کردهاند و بعضی دیگر، طبیعی. با این وصف، بهسادگی نمیتوان استدلال او را با برهان صدیقین ابنسینا یکی دانست. این مقاله بر آن است که پس از ارائة گزارشی از برهان صدیقین سینوی و تقریرهای ...
بیشتر
آکوئیناس، در طریقة سوم خود، از امکان و وجوب دریچهای به سوی اثبات وجود خدا میگشاید. بعضی از فیلسوفان، استدلال او را طبیعی ـ مابعدالطبیعی تفسیر کردهاند و بعضی دیگر، طبیعی. با این وصف، بهسادگی نمیتوان استدلال او را با برهان صدیقین ابنسینا یکی دانست. این مقاله بر آن است که پس از ارائة گزارشی از برهان صدیقین سینوی و تقریرهای گوناگون برهان امکان و وجوب تومیستی، تفاوتهای این دو برهان را بهخصوص از لحاظ ابتنای آنها بر اصل امتناع تسلسل آشکار سازد. بهنظر میرسد در تحلیل و ریشهیابی تفاوت یادشده، باید سراغ نظر این دو فیلسوف دربارة خدا و رابطة او با طبیعت رفت؛ ابنسینا چون در پی اثبات واجبالوجود بالذات است و بس، برای اثبات مدعای خود، به بیش از این نیاز ندارد که با تکیهبر امکان ماهوی، تسلسل در علل فاعلی را ابطال و درنتیجه، وجود خدا را اثبات کند، در حالی که در تقریرهای طبیعی ـ مابعدالطبیعی از برهان امکان و وجوب تومیستی، هدف اثبات واجبالوجودی است که عالم طبیعت را از کتم عدم خلق کرده است. به همین دلیل این نوع تقریرها نمیتوانند صرفاً با تکیهبر امکان ماهوی، برای طبیعت حادث، آفریدگار ازلی اثبات کنند. همچنین با گریز به طریقة دوم آکوئیناس و مقایسة استدلال او بر امتناع تسلسل با برهان وسط و طرف ابنسینا، روشن میشود که حتی اگر استدلال آکوئیناس برگرفته از برهان ابنسینا باشد، اقتباسی ناقص از آن است
اهمیت پرسش از هستی خدا و تأثیرات گستردة آن در کلیت زندگی انسان، باعث تلاش فیلسوفان و متکلمان برای ارائة برهانی عقلانی در این خصوص شده است که براهین متنوعی چون برهانهای وجودی، فطرت، حدوث، حرکت، نظم، اخلاقی، و جهانشناختی از این جملهاند و از قرون گذشته تاکنون با تعابیر و تفاسیر گوناگونی ارائه شده و میشوند. در این میان، برهان جهانشناختی، ...
بیشتر
اهمیت پرسش از هستی خدا و تأثیرات گستردة آن در کلیت زندگی انسان، باعث تلاش فیلسوفان و متکلمان برای ارائة برهانی عقلانی در این خصوص شده است که براهین متنوعی چون برهانهای وجودی، فطرت، حدوث، حرکت، نظم، اخلاقی، و جهانشناختی از این جملهاند و از قرون گذشته تاکنون با تعابیر و تفاسیر گوناگونی ارائه شده و میشوند. در این میان، برهان جهانشناختی، از جهات چندی دارای اهمیت است که باعث مهمترشدن آن و تقربش به نوعی برهان عقلانی و جهانشمول شده است: 1. در سنت فلسفی غربی و اسلامی، این برهان در مقایسه با دیگر براهین، از جانب فیلسوفان و متکلمان بیشتری مورد استفاده واقع شده و تنوع بیشتری از تقریرها را به خود اختصاص داده است؛ 2. این برهان دارای خصوصیات مشترک دینی، کلامی، و فلسفی است، لذا اکثر متکلمین با استفاده از روشهای فلسفی و کلامی آن را بهکار بردهاند؛ 3. این برهان از فهم عقلانی نسبتاً عمومی آغاز کرده و اصول واقعیت هستی و علیت و وابستگی علت به معلول را محور استدلال خود قرار داده، که آن با تعابیر گوناگون برای اکثریت مردم قابل فهم است؛ 4. در این برهان از وجود معلول و وابستگی آن، وجود علت که در نهایت خداست، استفاده شده، یعنی سیر عقلانی از معلول به علت، که محور روش استدلالی این برهان است بسیار مناسبتر از سیر از علت به معلول است؛ 5. عدم وابستگی این برهان به براهین دیگر، در حالی که برخی از آنها، چون برهان نظم، حرکت، و حدوث صرفاً با پذیرش برخی از مقدمات این برهان قابل استفاده هستند؛ 6. استفاده از حداقل اصول، چون پذیرش واقعیت و اصل علیت برای اثبات خدا و یگانگی او در این برهان؛ 7. مطابقت محتوا و مفاد این برهان، یعنی وابستگی و نیازمندی موجودات در این جهان و حاکمیت اصل علیت با واقعیتهای خارجی در تحلیل عقلانی. در این مقاله ضمن نگاهی کوتاه به اهمیت برخی تقریرهای برهان در سنت فلسفی غرب و اسلام، تلاش میشود ویژگیهای عقلانی آن در موارد مذکور بررسی و تحلیل شوند