صبا فریدونی؛ سید حسن حسینی سروری؛ علیرضا منصوری
دوره 7، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، صفحه 1-22
چکیده
در این مقاله نخست به این موضوع میپردازیم که چالش اصلی مسألۀ شر برای باور به خدای ادیان، وجود وضعیتهای ناگوار در عالم نیست بلکه وجود شرور گزاف است؛ یعنی تحقّق وضعیتهایی در جهان که بیش از سودمندی، ناگواری ایجاد میکنند. سپس با توضیح تفاوت منظر زمانمند و منظر سرمدی، میان شرور ظاهراً گزاف و شرور واقعاً گزاف، تمایز قائل میشویم ...
بیشتر
در این مقاله نخست به این موضوع میپردازیم که چالش اصلی مسألۀ شر برای باور به خدای ادیان، وجود وضعیتهای ناگوار در عالم نیست بلکه وجود شرور گزاف است؛ یعنی تحقّق وضعیتهایی در جهان که بیش از سودمندی، ناگواری ایجاد میکنند. سپس با توضیح تفاوت منظر زمانمند و منظر سرمدی، میان شرور ظاهراً گزاف و شرور واقعاً گزاف، تمایز قائل میشویم و از این مدّعا دفاع میکنیم که شناخت قسم دوم با توجه به محدودیت منظر زمانمند ناممکن است و از این رو استدلال له یا علیه وجود این نوع از شرور امکانپذیر به نظر نمیرسد. پس از آن، چهار تقریر مشهور از مسألۀ شر را بررسی میکنیم و نشان میدهیم که وجود شرور گزاف، که روی دیگر سکۀ نبود خدای کامل مطلق است، به شکل پیشفرضهای آشکار یا نهان به این استدلالها وارد شده است و از این رو نتیجۀ مورد نظر از ابتدا در آنها مفروض بوده است. ضمن اینکه توسّل خداباوران به منظر سرمدی خداوند، عقیدۀ ایشان دربارۀ نبود شرور گزاف را پذیرفتنی میسازد. مدعای اصلی این نوشتار این است که مسألۀ شر قابل فروکاست به مناقشه دربارۀ گزاف بودن یا نبودن ناگواریهای عالم است و داوری دربارۀ این مناقشه به دلیل محدودیت منظر زمانمند مقدور نیست، بنابراین استدلال علیه وجود خدای ادیان از طریق شرور، نیازمند اثبات درستی یا محتمل بودن تحقق شرور گزاف در عالم است و در غیر این صورت نتیجۀ آن فراتر از مفروضات نخواهد بود.
امیر صادقی؛ منصور نصیری
دوره 7، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، صفحه 23-44
چکیده
در این نوشتار میکوشیم تا ضمن استخراج دیدگاه وبر دربارة ارتباط دانش و دین به عنوان یکی از مهمترین نظریات او، توضیح دهیم که چگونه این دیدگاه که خود مبتنی بر جامعهشناسی دین وبر است، به تعارض میان دانش به معنای اعم آن (شامل علوم طبیعی و انسانی) و دین خواهد انجامید. این مقاله شامل پنج بخش اصلی است: در بخش اول (مقدمه) نقشة روابط ممکن بین ...
بیشتر
در این نوشتار میکوشیم تا ضمن استخراج دیدگاه وبر دربارة ارتباط دانش و دین به عنوان یکی از مهمترین نظریات او، توضیح دهیم که چگونه این دیدگاه که خود مبتنی بر جامعهشناسی دین وبر است، به تعارض میان دانش به معنای اعم آن (شامل علوم طبیعی و انسانی) و دین خواهد انجامید. این مقاله شامل پنج بخش اصلی است: در بخش اول (مقدمه) نقشة روابط ممکن بین دانش (علم) و دین را طرح میکنیم و سپس در بخش دوم جایگاه وبر به عنوان یکی از قائلین به تعارض بین دانش و دین در آن نقشه را مشخص خواهیم کرد. در بخش سوم مقاله، انتقادات وارد بر دیدگاه وبر با نگاهی به نظریات ولترستورف طرح خواهند شد و نهایتاً در بخش چهارم با نگاه انتقادی به موضع وبر، راهحلی برای آنچه او تعارض بین دانش و دین میخواند ارائه خواهیم کرد. این راهحل، مسیری است که به علمای دین و دانشمندان امکان میدهد از هر دو ساحت اندیشة بشر یعنی دانش و دین، به نحوی روشمند و فلسفی در ساختار شناختهشدة جامعهشناختی بهره برند و در عین حال با یکدیگر گفتوگو کنند. بخش آخر این نوشتار نیز به نتیجهگیری بحث و بیان رابطة دانش جامعهشناسی و دین با توجه به مقدمات ذکرشده در مقاله اختصاص خواهد داشت.
هژیر مهری؛ علیرضا منصفی؛ علی اصغر مصلح
دوره 7، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، صفحه 45-65
چکیده
ملاصدرا با تکیه بر چشماندازی وجودی به عالم و اصول و مبانی خاص حکمت متعالیه، مرگ را استکمال نفس و استقلال وجودیاش از بدن میداند. در نظر صدرالمتألهین مرگ پایان زندگی نیست، بلکه تولدی است دوباره برای تکامل و تعالی و فراتررفتن از آنچه انسان تاکنون در دنیای مادی بدان مشغول بوده است. طرف دیگر مارتین هیدگر به عنوان یکی از برجستهترین ...
بیشتر
ملاصدرا با تکیه بر چشماندازی وجودی به عالم و اصول و مبانی خاص حکمت متعالیه، مرگ را استکمال نفس و استقلال وجودیاش از بدن میداند. در نظر صدرالمتألهین مرگ پایان زندگی نیست، بلکه تولدی است دوباره برای تکامل و تعالی و فراتررفتن از آنچه انسان تاکنون در دنیای مادی بدان مشغول بوده است. طرف دیگر مارتین هیدگر به عنوان یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین فیلسوفان اگزیستانس، با تکیه بر روش پدیدارشناسی هرمنوتیکی، به پدیدة مرگ نه به منزلة نقطة پایان زندگی، بلکه به مثابة پدیدهای وجودی و اگزیستانسیال نگریسته که در مواجهه با حقایق زندگی انسان مد نظر قرار میگیرد. بر اساس چنین نگرشی، مرگ شیوهای از زیستن محسوب میشود؛ به این معنا که مرگ به منزلة آخرین امکان دازاین از بدو تولد در وجود او لانه کرده و به همین دلیل در نگرش او هر وجود انسانی را میتوان «هستی- رو- به- مرگ» محسوب میشود، وجودی که در مواجهه با پایان است، اما وقوف به این واقعیت و نه گریز از آن روی آوردن به «وجود اصیل» است. بنابراین بر اساس چنین رویکردی، انسان در مواجهه با مرگ، به «هستی» میاندیشد و حضور رمزگونهاش را با تمام وجود احساس میکند. برای تطبیق و ارائة مدل بایستی گفت ملاصدرا و هیدگر نهتنها تأمل در مسأله مرگ و نحوة مواجهه درست انسان با حقیقت مرگ را باعث شکوفاشدن استعدادهای بالقوه انسان میدانند، بلکه بر اساس دیدگاه آنها در پرتو مرگاندیشی، میتوان به وجود اصیل و شناخت ارزشهای اصیل زندگی نائل شد. در این مقاله دیدگاههای صدرالدین شیرازی و مارتین هیدگر در مسأله مرگ با توجه به نظرات هانری کربن تبیین خواهد شد.
عبداله صلواتی؛ عین اله خادمی؛ لیلا پوراکبر
دوره 7، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، صفحه 67-90
چکیده
مسئلة محوری مقالة حاضر بررسی و تحلیل تکثر معنای زندگی از دیدگاه ملاصدر است. نگارندگان در این مقاله با استفاده از مبانی ملاصدرا در سه ساحت معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی به تحلیل و تبیین تکثر معنای زندگی پرداختهاند. در این جستار، در ساحت معرفتشناختی با تکیه بر دو نگرش ثبوتی و اثباتی ملاصدرا نسبت به زندگی، تکثر معنای ...
بیشتر
مسئلة محوری مقالة حاضر بررسی و تحلیل تکثر معنای زندگی از دیدگاه ملاصدر است. نگارندگان در این مقاله با استفاده از مبانی ملاصدرا در سه ساحت معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی به تحلیل و تبیین تکثر معنای زندگی پرداختهاند. در این جستار، در ساحت معرفتشناختی با تکیه بر دو نگرش ثبوتی و اثباتی ملاصدرا نسبت به زندگی، تکثر معنای زندگی را تحلیل خواهیم کرد. در بعد هستیشناختی با استفاده از دو نظام نظام وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود، در قالب ظهور متفاوت اسمائی و تکثر ظهورات با استفاده از مؤلفههای چون خداوند، دین و عشق به حقتعالی، به تحلیل تکثر معنای زندگی میپردازیم. در ساحت انسانشناختی نیز با استمداد از تبیین کثرت نوعی انسان در دو نظام وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود، این مسأله را واکاوی خواهیم کرد.
مرضیه رضایی؛ حمیدرضا آیت اللهی؛ محمد سعیدی مهر
دوره 7، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، صفحه 91-109
چکیده
یکی از مباحث مهم در فلسفة دین، موضوع وحدت عالم و نسبتش با واحدبودن خداوند است. این برداشتهای متفاوت از وحدت عالم تحت بحث وحدت وجود چالشبرانگیز شده است. در این مقاله تلاش میکنیم دیدگاه فیلسوفان مسلمان وابسته به مکتب حکمت متعالیه را با این بحث روشن سازیم و استدلالهای آنها را ارزیابی کنیم و برتری دیدگاه برخی بر برخی دیگر را نشان ...
بیشتر
یکی از مباحث مهم در فلسفة دین، موضوع وحدت عالم و نسبتش با واحدبودن خداوند است. این برداشتهای متفاوت از وحدت عالم تحت بحث وحدت وجود چالشبرانگیز شده است. در این مقاله تلاش میکنیم دیدگاه فیلسوفان مسلمان وابسته به مکتب حکمت متعالیه را با این بحث روشن سازیم و استدلالهای آنها را ارزیابی کنیم و برتری دیدگاه برخی بر برخی دیگر را نشان دهیم. برای این کار دیدگاه سه تن از شارحان حکمت صدرا را که آرای متضادی دارند برگزیدهایم و تجزیه و تحلیل کردهایم. علامه طباطبایی که گاه به وحدت تشکیکی و گاه شخصی متمایل است، گاهی نیز حکم به همسانی دو تعبیر میدهد درنهایت با براهین قاطع وحدت شخصی را میپذیرد اما توان پاسخگویی شبهات را ندارد. مطهری با وحدت وجود، نفی کثرات و معدوم دانستن ممکنات مخالف است. و درنهایت علامه جوادی آملی با اثبات «وجود مطلق» و قرار دادن «وجود» و «نمود» در برابر «عدم» ایراداتی را که مانع اکمال فلسفه بر مبنای وحدت وجود بود، از میان برداشتند لذا راه برای تغییر و ارتقای بسیاری از مباحث همچون قاعدة بسیطالحقیقه باز شد. در این نوشتار در صددیم مقایسة نقادانهای از دیدگاه این سه متفکر داشته باشیم.
محمدمهدی عموسلطانی؛ مسعود آذربایجانی
دوره 7، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، صفحه 111-136
چکیده
نوخاسته گرایی ویژگیها علیرغم پذیرش حالات، قوا و علیت ذهنی، منکر جوهر مجرد نفس/ذهن است و نهایتاً حالات ذهنی را ویژگیهایی نوخاسته از شبکه و سیستم فیزیکی-عصبی بدن معرفی میکند و گرچه حالات ذهنی را به بدن و اجزا و خودِ این شبکه فروکاهش نمیدهد ولی آنها را در ایجاد و استمرار وجود خود، وابسته به تعاملات سیستم عصبی و شبکهای ...
بیشتر
نوخاسته گرایی ویژگیها علیرغم پذیرش حالات، قوا و علیت ذهنی، منکر جوهر مجرد نفس/ذهن است و نهایتاً حالات ذهنی را ویژگیهایی نوخاسته از شبکه و سیستم فیزیکی-عصبی بدن معرفی میکند و گرچه حالات ذهنی را به بدن و اجزا و خودِ این شبکه فروکاهش نمیدهد ولی آنها را در ایجاد و استمرار وجود خود، وابسته به تعاملات سیستم عصبی و شبکهای اجزای بدن میداند. نوخاستهگرایان ویژگیها در مورد ارادة آزاد، به دو دسته تقسیم میشوند: عدهای آن را یک ویژگی برآمده و نوخاسته از کل سیستم عصبی و شبکه اجزای بدن میدانند و عدهای دیگر علیرغم پذیرش سایر ویژگیهای ذهنی منکر وجود ارادة آزاد هستند و صرفاً آن را توهم میدانند. این در حالی است که در فلسفة اسلامی با توجه به وجود اراده به اثبات نفس مجرد پرداخته شده است. هدف این پژوهش طرح هر دو ادعای نوخاسته گرایی ویژگیها در مورد ارادة آزاد، و ارزیابی آن با روش تحلیلی، استدلالی و میانرشتهای با نگاهی به استدلالهای فلسفة اسلامی بر جوهر مجرد نفس از طریق اراده است؛ و پس از نقد هر دو ادعای نوخاستهگرایان ویژگیها و نیز نقد و تقویت ادلة فلاسفة اسلامی، نتیجتاً با استدلالهایی برتر و با یافته های علمی روز، به اثبات جوهر مجرد نفس از طریق وجود ارادة آزاد میرسد.