محسن مروی نام
چکیده
از جمله مباحثی که نقش مؤثّر و سازندهای در تأثیر و کارآمدی گفتگوهای ادیان، خصوصاً اسلام و مسیحیّت و چگونگی ارتباط پیروان ایندو دین میتواند داشته باشد، تبیین جایگاه نجات و رستگاری و سرنوشت پیروان ایندو دین و به تعبیری بحث «شمولگرایی نجات» است که با بررسی و آسیبشناسی گفتگوها و ارتباطات صورت گرفته بین ادیان مختلف مخصوصاً ...
بیشتر
از جمله مباحثی که نقش مؤثّر و سازندهای در تأثیر و کارآمدی گفتگوهای ادیان، خصوصاً اسلام و مسیحیّت و چگونگی ارتباط پیروان ایندو دین میتواند داشته باشد، تبیین جایگاه نجات و رستگاری و سرنوشت پیروان ایندو دین و به تعبیری بحث «شمولگرایی نجات» است که با بررسی و آسیبشناسی گفتگوها و ارتباطات صورت گرفته بین ادیان مختلف مخصوصاً اسلام و مسیحیّت، یکی از این آسیبها، نگاه و رویکرد «حقّ و باطل» بودن طرفین گفتگو به یکدیگر است که در این مقاله با روش تحلیلی، تطبیقی به دنبال تبیین مبانی مشترک اعتقادی و دینی اسلام و مسیحیّت هستیم. با توجه به متون دینی و علل و شرایطی خاصّ، پیروان هر دو دین میتوانند اهل نجات و رستگاری باشند در نتیجه، متفکّران هردو دین با رویکردی متفاوت، که مبنی بر پذیرش صادقانه یکدیگر و پرهیز از نگاه حقّ و باطل است، در گفتگوها شرکت کرده و میتوانند از منافع مشترک گفتگوها -که تقویت صلح و ثبات و عدالت جهانی است- بهرمند شوند.استاد مطهّری از غیر مسلمانانی که به دین حقّ زمان (اسلام) دست نیافته و معرفت پیدا نکردهاند، چنانچه این عدم دستیابی و معرفت، بهدلیل تقصیر و کوتاهی و عناد یا تعصّب آنها نبوده و فطرتاً در برابر حقّ تسلیم باشند، باتوجه به خداپرستی و صدق نیّت و اعمال نیک و اخلاقی خود میتوانند اهل نجات باشند که از آنها به «مسلمانان فطری» تعبیر کردهاند. در دین مسیحیّت کارل رانر از متکلّمان معاصر مسیحیّت کاتولیک با طرح نظریة «شمولگرایی نجات» و بازخوانی و تعریف جدیدی از مفهوم «فیض جاودان الهی» در درون انسآنها، غیرمسیحیانی را که به این فیض الهی و ندای درونی و وجدانی خود پاسخ داده و به خدا ایمان داشته باشند و اعمال اخلاقی نیک انجام دهند «مسیحیان گمنام» نامیده است و میتوانند نجات یابند.
فاطمه سعیدی؛ عبدالرسول کشفی؛ امیرعباس علیزمانی
چکیده
خداباوری شکاکانه یکی از انواع پاسخهای فیلسوفان خداباور در واکنش به مسئلۀ قرینهای شر است. این رویکرد که خود دربردارندۀ مجموعهای از آراست، با تکیه بر محدودیت قوای شناختی بشر و پیچیدگی و ژرفای واقعیت ارزشی، در ادعای گزافبودن شرور تردید میافکند. این مقاله مبتنی بر آرای برگمن، از فیلسوفان برجستۀ این حوزه، است. برگمن با مطرحکردن ...
بیشتر
خداباوری شکاکانه یکی از انواع پاسخهای فیلسوفان خداباور در واکنش به مسئلۀ قرینهای شر است. این رویکرد که خود دربردارندۀ مجموعهای از آراست، با تکیه بر محدودیت قوای شناختی بشر و پیچیدگی و ژرفای واقعیت ارزشی، در ادعای گزافبودن شرور تردید میافکند. این مقاله مبتنی بر آرای برگمن، از فیلسوفان برجستۀ این حوزه، است. برگمن با مطرحکردن فرضهای شکاکانۀ خود که مبتنی بر اصل «نمونة بارز» هستند، میکوشد تا استدلال ویلیام رو را به چالش بکشد. مقالات برگمن در این حوزه، تأثیرگذار و بهشدت بحثبرانگیز شدند. یکی از نقدهایی که به آرای او شده است، قرارگرفتن خداباوری شکاکانه در بنبستی اخلاقی است. منتقدان بر این باورند که این رویکرد هم از جنبۀ نظری اخلاق (توجیه اخلاقی) به بنبست میرسد، و هم از جنبۀ عملی اخلاق؛ از نظر آنان این موضع دقیقاً مخالف رویکرد ما در اخلاق روزمره است و بههیچوجه مطلوب و پذیرفتنی نیست، لذا خداباوری شکاکانه پذیرفتنی نیست. برگمن درمقابل، گرچه محدودیت در حوزۀ ارزشها را میپذیرد، آن را مانعی برای فعل اخلاقی نمیداند. این مقاله میکوشد ابتدا موضع برگمن را روشن کند، آنگاه به تقریر نقدهای واردشده و پاسخهای مطرحشده بپردازد. درنهایت روشن میشود با تکیه بر وظیفهگرایی اخلاقی و تاکید بر جایگاه اخلاقی متفاوت انسان و خداوند میتوان از بنبست شکاکیت اخلاقی رهایی جست.
طیبه شاددل؛ حسین اترک
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 1-25
چکیده
خلقگرایی مطلق یا افلاطونگرایی تعدیلشده پاسخی است برای چالشی که افلاطونگرایی برای خداباوری ایجاد میکند. دغدغۀ اصلی این دیدگاه، تلائم و هماهنگی میان خداباوری با افلاطونگرایی است. خلقگرایی مطلق در واقع مدعی است حقایق ضروری نیز مانند موجودات ممکن وابسته به خداوند هستند. از اینرو، ما در فهرستِ وجودشناسی با موجودی ...
بیشتر
خلقگرایی مطلق یا افلاطونگرایی تعدیلشده پاسخی است برای چالشی که افلاطونگرایی برای خداباوری ایجاد میکند. دغدغۀ اصلی این دیدگاه، تلائم و هماهنگی میان خداباوری با افلاطونگرایی است. خلقگرایی مطلق در واقع مدعی است حقایق ضروری نیز مانند موجودات ممکن وابسته به خداوند هستند. از اینرو، ما در فهرستِ وجودشناسی با موجودی که مستقل از خداوند وجود داشته باشد مواجه نیستیم و خداوند تنها موجود مستقل و بینیاز از غیر است. بنابراین ادعای افلاطونگرایان معاصر که با ارائۀ استدلالهایی مدعیاند برخی اعیان انتزاعی، مانند اعیان ریاضی، به نحو ضروری، فرازمانی و نامخلوق موجودند با این قید که این حقایق در عین ضرورت و فرازمانی بودنشان، مخلوق و وابسته به خداوند هستند پذیرفته میشود. در این دیدگاه، گرچه خلقِ این امور ضروری است، ولی وجود قضایا، جهت و ارزشِ صدقشان وابسته به خداوند است. بهطور کلی، قلمرو افلاطونی به عنوان ادراکات و اندیشههای خداوند در نظر گرفته میشوند. ویلیام کریگ، فیلسوف ِخداباور آمریکائی معاصر، بر این باور است که این دیدگاه با مشکلات متعددی نظیر خلط با مفهومگرایی ، اشکال دور باطل، عدم تلائم با اختیار خداوند، ناسازگاری با نظریۀ سنتی خلقت و مبادلۀ نظریۀ خلقت با نظریۀ فیضگرایی فلوطینی مواجه است. گرچه برخی از ایرادات کریگ به دیدگاه خلقگرایی وارد نیست؛ لکن خلقگرایی مطلق با اشکالی جدّی مواجه است و به نظر میرسد بتوان از دیدگاه امکانگرایی کلّی دکارتی دفاع نمود. این مقاله به تبیین و بررسی این دیدگاه و انتقادات کریگ میپردازد.
سید جواد میری
چکیده
در این مقاله، نقد شریعتی بر جامعهشناسی دین دورکیم واکاوی شده است. این واکاوی نشان میدهد هر نظریهای باید مورد بحث و نقد قرار گیرد و شریعتی نشان داده است که نظریة دورکیمی یکی از مهمترین سرچشمههای جامعوی کردن مقولة دین است (که توانسته نحلههای گوناگون ضدّ مذهبی را تقویت کند) و در این قالب، مسئلة «احساس دینی» در تاریخ بشر ...
بیشتر
در این مقاله، نقد شریعتی بر جامعهشناسی دین دورکیم واکاوی شده است. این واکاوی نشان میدهد هر نظریهای باید مورد بحث و نقد قرار گیرد و شریعتی نشان داده است که نظریة دورکیمی یکی از مهمترین سرچشمههای جامعوی کردن مقولة دین است (که توانسته نحلههای گوناگون ضدّ مذهبی را تقویت کند) و در این قالب، مسئلة «احساس دینی» در تاریخ بشر -که در ادبیات دینی از آن با مفهوم «فطرت» یاد میگردد- را نفی و مسخ کند و شریعتی با تفکیک بین «احساس دینی» و «روح اجتماعی» این نظریه را نقض کرده است؛ ثانیاً این رویکرد تئوریک شریعتی به عنوان یک «چشمانداز کلاسیک» باید در جهان مطرح شود و این، بهخودیخود، میتواند ایجاد سنّت مطالعات دینی در چهارچوب جامعهشناسی مبتنی بر رویکرد ایرانی با قرائت شریعتی را به منصة ظهور برساند. روش مطالعه در این مقاله، روش تجزیه و تحلیل متون است.
زینب شکیبی
چکیده
فیلیپس معتقد است بهکارگیری مفاهیم دینی توسط مؤمنان، یگانه ابزار برای فهم معنای خدا در بازی زبان دینی است، نه مطابقت با واقعیت خارجی. او بر همین اساس میگوید ادراک حقیقت الهی خارج از نحوة زندگی دینی باعث سقوط به ورطة مغالطة تعالی زبان دینی خواهد شد. لذا نگاه مبتنی بر ترس از عذاب الهی و یا امید به پاداش خداوند را طرد میکند. او با پذیرش ...
بیشتر
فیلیپس معتقد است بهکارگیری مفاهیم دینی توسط مؤمنان، یگانه ابزار برای فهم معنای خدا در بازی زبان دینی است، نه مطابقت با واقعیت خارجی. او بر همین اساس میگوید ادراک حقیقت الهی خارج از نحوة زندگی دینی باعث سقوط به ورطة مغالطة تعالی زبان دینی خواهد شد. لذا نگاه مبتنی بر ترس از عذاب الهی و یا امید به پاداش خداوند را طرد میکند. او با پذیرش درونگرایی، گرامر عشق خداوند را همان باور به خدا میداند که در آن هیچ فریبی راه ندارد و این عشق در رفتار مؤمنان ظهور مییابد. فیلیپس در موضوع گرامر لطف الهی معتقد است، لطف الهی یعنی به همة موجودات به منزلة مظاهر و آثار خداوند نگریسته شود و به آنها محبت شود. او تعالی خداوند را نیز به معنای پذیرش مخلوقبودن خود و اظهار و تواضع در برابر وی میداند. ازهمینرو دیدگاهش نگاهی تحویلگرایانه تلقی میشود. البته اشکالاتی نیز به نگاه وی مطرح است: الف) میان اطلاق باور به خدا و مفیدبودن آن تناقض وجود دارد؛ ب) خدای خالق در تناقض با خدایی است که معلول زندگی متدینان است؛ ج) خلط میان باور با عمل صورتگرفته؛ د) تعارض اطلاق عینیت خدا با وابستگی آن به ذهن؛ هـ) نفی تمایز میان معنا و کارکرد در باورهای دینی.
غلامحسین خدری؛ حسین سخنور
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 27-47
چکیده
بعد از پیدایی و رشد مطالعات زیستی-دینی، ژنتیک رفتاری و علم ژنتیک مولکولی، زمین و ساحت دیگری تعریف و در نتیجه برای شناخت این دسته از مسائل از جمله منشاء دینورزی، محققان به سراغ دانش بیولوژی و عصبشناسی رفته و در راستای کند و کاو پیرامون عامل گرایشهای دینی ، عواملی از جمله VMAT2 موسوم به «ژن خدا» را آدرس می دهند. تمرکز تلاش این ...
بیشتر
بعد از پیدایی و رشد مطالعات زیستی-دینی، ژنتیک رفتاری و علم ژنتیک مولکولی، زمین و ساحت دیگری تعریف و در نتیجه برای شناخت این دسته از مسائل از جمله منشاء دینورزی، محققان به سراغ دانش بیولوژی و عصبشناسی رفته و در راستای کند و کاو پیرامون عامل گرایشهای دینی ، عواملی از جمله VMAT2 موسوم به «ژن خدا» را آدرس می دهند. تمرکز تلاش این دسته، ارائه نقشه کامل باورهای مذهبی بر مکانیزمهای مغزی و سیستم عصبی آن بوده و اساسا پایه ژنتیکی را برای آن مکانیزمهای مغزی ارائه میدهند. در این راستاست که آنان مارکرهای ژنتیکی و هوش معنوی (SQ) را در کنار دیگر هوشهای بشری معرفی و بر این باورند که پایه های عصبی استعلایی معنوی نیز بر ساخته صرف از این بنیاد ها هستند.پیشفرض رایج بر این است که این نوع مطالعات به دلیل اتخاذ رویکردهای تجربی، تکاملی و فرگشتی کاملا ضددینی و یا لااقل مبتلا به مشکل تقلیلگرایی است با این وجود، کوشش این خامه بر آن است تا نشان دهد که التزام به تنکردشناسی (فیزیولوژیک) دینی و فرگشت مغزی، میتواند بستری را برای پاسخ به انتقادات پوزیتویستی بر ادیان نیز فراهم نماید.
راضیه زینلی؛ امیرعباس علیزمانی
چکیده
قصد اصلی ما در این مقاله، پرداختن به «دیگری» و ارتباط آن با فردِ انسانی از منظر کیرکگور است. پرسش اصلی ما این است که آیا ما در آیینۀ «دیگری» خود را میشناسیم یا «دیگری» مانع و حائلی است در شناخت ما از خویشتن. ما ابتدا جایگاه «دیگری» را در مراحل سهگانۀ حیات بررسی کرده و تفاوت آنها را با یکدیگر مطرح میکنیم و در ...
بیشتر
قصد اصلی ما در این مقاله، پرداختن به «دیگری» و ارتباط آن با فردِ انسانی از منظر کیرکگور است. پرسش اصلی ما این است که آیا ما در آیینۀ «دیگری» خود را میشناسیم یا «دیگری» مانع و حائلی است در شناخت ما از خویشتن. ما ابتدا جایگاه «دیگری» را در مراحل سهگانۀ حیات بررسی کرده و تفاوت آنها را با یکدیگر مطرح میکنیم و در ادامه تمرکزمان را بر مرحلۀ اخلاقی میبریم که خاستگاه اصلی جایگاه «دیگری» است. پس از پرداختن به لوازم و محدودیتهای این مرحله، با تمرکز بر کتاب اعمال عشق به مقولۀ عشق میپردازیم و نگاهی اجمالی به انواع عشق میاندازیم. هدف ما ارائۀ دو خوانش متفاوت از حضور و نفوذ «دیگری» یا مفهوم همسایه نزد کیرکگور است. خوانش نخست که دیدگاه غالب است، رویکردی مسیحی دارد و به نحو ارزشگذارانهای عشق و شفقت به «همنوع» را میستاید. در این نگاه عشقورزی نوعی فضیلت اخلاقی محسوب میشود. در این مقاله درصدد برآمدیم که در کنار این رویکرد، که نزد شارحان متداول و رایج است، رویکرد متفاوتی را عرضه داریم. در چنین رویکرد متفاوتی این پرسش مطرح میشود که آیا جایگاه «دیگری» بهواقع همانگونه است که شارحان توضیح دادهاند؟ آیا کیرکگور همنوع را ارج مینهد یا او را به نسیان میسپارد و نمیبیند. این پرسشها زمینۀ پرداختن به مفهوم «دیگری انضمامی» را فراهم آورد و اینکه «دیگری انضمامی» دقیقاً نزد کیرکگور چه جایگاهی دارد؟ آیا به همان اندازه که «خود» یا فرد انسانی نزد کیرکگور، انضمامی و گوشت و خوندار و واجد احوالات خاص است، «دیگری» نیز از چنین جایگاهی برخوردار است؟ آیا کیرکگور با تبدیلکردن «دیگری» به آیینه و سرمشق و معیار قرار دادن او برای سنجشگری فعل اخلاقی، دیگری انضمامی را نادیده میانگارد و فردیت او را دفن میکند یا اینکه با تبدیل او به قاعدۀ اخلاقی بر شأن او میافزاید؟ در این بخش از مقاله میکوشیم به کمک دیدگاه پاتریک استوک پاسخی درخور برای این پرسشها بیابیم.
فاضل بوستان؛ محمد شکری؛ علی مرادخانی
چکیده
کانت در دین در محدودۀ عقل تنها، این نظریه را ارائه میدهد که طبیعت انسان اساساً واجد یک شرّ بنیادین است. استدلال کانت برای شرّ بنیادین، عمدتاً از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی میل ذاتی انسان نسبت به شرّ و دیگری ادعای فراگیر بودن شرارت بنیادین. کانت با نفی نظریۀ گناه نخستین، اصرار مـیورزد کـه شـرّ بنیادین مشخّصه ناگزیر طبیعت انسان ...
بیشتر
کانت در دین در محدودۀ عقل تنها، این نظریه را ارائه میدهد که طبیعت انسان اساساً واجد یک شرّ بنیادین است. استدلال کانت برای شرّ بنیادین، عمدتاً از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی میل ذاتی انسان نسبت به شرّ و دیگری ادعای فراگیر بودن شرارت بنیادین. کانت با نفی نظریۀ گناه نخستین، اصرار مـیورزد کـه شـرّ بنیادین مشخّصه ناگزیر طبیعت انسان است، ولی مسئولیّت اخلاقی آن بر عهدۀ ماست. چرا که مـا آزادانـه آن را انتخاب و از آن پیروی میکنیم. کانت ادعا میکند که استعداد یا میل ذاتی در یک عامل منطقی و محدود یک اصل یا عملی ذهنی است که به سمت شرّ گرایش دارد. شرّ بنیادین، هم میل ذاتی و هم کنش اخلاقی است؛ یک وضعیّت متناقض که باعث شده است مفسّران آن را ناسازگار با سایر نظریات اخلاقی کانت دانسته وآن را رد کنند. هدف این مقاله، نقدی بر مفهوم شرّ بنیادین از منظر کانت و ارتباط آن با اختیار و مسئولیّت اخلاقی است؛ زیرا نسبت دادن شرّ بنیادین به آزادی فردی، آغاز موضع استقلال اخلاق است.
روح الله بهی
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 47-76
چکیده
در این مقاله مسئله رابطه نفس و بدن را از رهگذر رهیافت وجودی صدرالمتألّهین بررسی میکنیم. صدرا در تبیین این رابطه گاه به یگانگی و گاه به دوگانگی حکم می کند؛ همچنین تبیین مشهور وی از منظری تحلیلی با چالشهایی روبروست. در تعلیل این دو مشکل میتوان گفت فیلسوف برای افاده حقایق وجودی لازم است دخل و تصرفهایی در چارچوبهای متعارف فلسفی ...
بیشتر
در این مقاله مسئله رابطه نفس و بدن را از رهگذر رهیافت وجودی صدرالمتألّهین بررسی میکنیم. صدرا در تبیین این رابطه گاه به یگانگی و گاه به دوگانگی حکم می کند؛ همچنین تبیین مشهور وی از منظری تحلیلی با چالشهایی روبروست. در تعلیل این دو مشکل میتوان گفت فیلسوف برای افاده حقایق وجودی لازم است دخل و تصرفهایی در چارچوبهای متعارف فلسفی صورت دهد اما هر کجا خود را به استلزامات منطقی این چهارچوبها مقید کند، نتیجهای غیر از پیامد رهیافت وجودی به دست خواهد آورد. در این نوشتار پس از توضیحی پیرامون رویکرد وجودی و مرور آراء فلاسفه در مسئله، تبیین مشهور صداریی را تقریر میکنیم. سپس با اشاره به چالشهای تبیین مشهور، تبیینی دیگر بر اساس رهیافت وجودی ملاصدرا ارائه کرده و مبتنی بر آن به این چالشها و توضیح پدیدههای تعیینکننده در مسئله میپردازیم. همچنین نشان میدهیم تصرفهایی که او از افقی وجودی در چارچوبهای متعارف صورت داده آنها را مهیّای ارائه معانی متعالی کرده و نشان میدهیم در صورت مواجهه مفهومی با عبارات مبین آنها، چه اشکالاتی پیش میآید.
محمد مهدی فلاح
چکیده
مسئلۀ علم و دین ازجمله مسائل اصلی درفلسفۀ دین بهحساب میآید.رخدادهای بهخصوص تاریخی بسترهایی هستندبرای به محک گذاشتن الگوهایی که برای تبیین نسبت علم و دین درفلسفۀ دین مطرح شدهاند.ازجملۀ این رخدادهای تاریخی که جامعۀ بشری امروزباآن دست به گریبان است میتوان به بحران کرونا اشاره کرد. بهنظر میرسد الگوهایی که تاکنون برای تبیین ...
بیشتر
مسئلۀ علم و دین ازجمله مسائل اصلی درفلسفۀ دین بهحساب میآید.رخدادهای بهخصوص تاریخی بسترهایی هستندبرای به محک گذاشتن الگوهایی که برای تبیین نسبت علم و دین درفلسفۀ دین مطرح شدهاند.ازجملۀ این رخدادهای تاریخی که جامعۀ بشری امروزباآن دست به گریبان است میتوان به بحران کرونا اشاره کرد. بهنظر میرسد الگوهایی که تاکنون برای تبیین نسبت بین علم و دین مطرح شدهاندهمگی بهواسطۀ نظری بودن توان بررسی واقعیت انضمامی علم و دین رادرارتباطبابحران کرونادرایران ندارند؛واقعیتی که به میزان زیادی بیش ازآنکه تابع تحلیلهای مفهومی باشد، تابع مؤلفههای اجتماعی است. مدعای این مقاله آن است که پیرامون این رخداد تاریخی، دیدگاهی که قائل به تعارض میان علم و دین است قابل اطلاق به وضعیت جاری درایران نیست، ولی واقعیت انضمامی حکایت ازبروزتعارضهایی درمواجهۀ جامعۀ دینی باتوصیههای علمی دارد.دلیل این اختلاف تضاد بین تحلیل مفهومی و واقعیت انضمامی است. بهنظرمیرسدبادرنظرگرفتن مقولهای به نام«دین عامیانه»میتوان این اختلاف رادرککرد.دراین مقاله بابهکارگرفتن مقولۀ «دین عامیانه»،که خصوصاً درمطالعات اجتماعی دین و ازمنظر پدیدارشناسانهقابل تصوراست، تلاش میشود تاتبیینی ازتعارض پیش آمده درارتباط بابحران کرونادرایران ارائه گردد.بدینمنظور بابررسی ناکارآمدی دیدگاههای موجوددرارتباط بانسبت بین علم و دین درادبیات این حوزه، گفته میشود که بادرنظرگرفتن مقولۀ«دین عامیانه»میتوان تبیینی ازمسئلۀ علم و دین بهدست دادکه مشخصاً درایران پیرامون بحران کروناقابل استعمال باشد.
حسین اجتهادیان
چکیده
مکانیک کوانتم گرچه نظریهای برای توضیح پدیدههای فیزیکی بود ولی فیزیکدانان را با پدیدههایی مواجه کرد که باورهای رایج متافیزیکی آنها را به چالش میکشید. لذا تفسیرهای مختلفی از مکانیک کوانتم ارائه شد که ناشی از برداشتهای فلسفی متفاوت از مکانیک کوانتم بود. در میان این تفاسیر، تفسیر دیوید بوهم با توجه به ویژگیهای خاصی که دارد ...
بیشتر
مکانیک کوانتم گرچه نظریهای برای توضیح پدیدههای فیزیکی بود ولی فیزیکدانان را با پدیدههایی مواجه کرد که باورهای رایج متافیزیکی آنها را به چالش میکشید. لذا تفسیرهای مختلفی از مکانیک کوانتم ارائه شد که ناشی از برداشتهای فلسفی متفاوت از مکانیک کوانتم بود. در میان این تفاسیر، تفسیر دیوید بوهم با توجه به ویژگیهای خاصی که دارد برای اهداف الهیاتی ظرفیتهای قابل توجهی دارد. در این مقاله ظرفیتهای فلسفی و الهیاتی این تفسیر را در تلفیق با دیدگاههای هستیشناسانة ملاصدرا برای تبیین فعل الهی بررسی خواهیم کرد. در این مقاله نشان خواهیم داد تصویری که فلسفة صدرا از نحوة فاعلیت الهی ارائه میکند میتواند بستر مناسبی برای درک پیامدهای فلسفی و الهیاتی مکانیک کوانتم فراهم کند. علاوه بر این نشان خواهیم داد که تفسیر بوهم از مکانیک کوانتم قرابتهای مهمی با فلسفة صدرا دارد و تلفیق این دو میتواند درک جدیدی از فاعلیت الهی در اختیار ما قرار دهد. هدف نهایی این مقاله آن است که این تلفیق را به صورت یک مدل پیشنهادی ارائه کند.
مصطفی عابدی؛ محمد اصغری؛ عیسی موسی زاده
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 77-96
چکیده
در عقلگرایی جدید که با دکارت شروع میشود، معرفت فراتر از عقل جایی ندارد و هر آنچه با عقل شناختنی نباشد، در حوزه معرفت جای نمیگیرد. از آنجا که دکارت ایمان را از سنخ معرفت نمی-شمارد، میان عقل و دین تفاوتی ماهوی میگذارد و آن دو را به دو معنای کاملاً مختلفی تفسیر مینماید؛ به این معنا که ایمان را از تبار باور شمرده و آن را با اعتماد ...
بیشتر
در عقلگرایی جدید که با دکارت شروع میشود، معرفت فراتر از عقل جایی ندارد و هر آنچه با عقل شناختنی نباشد، در حوزه معرفت جای نمیگیرد. از آنجا که دکارت ایمان را از سنخ معرفت نمی-شمارد، میان عقل و دین تفاوتی ماهوی میگذارد و آن دو را به دو معنای کاملاً مختلفی تفسیر مینماید؛ به این معنا که ایمان را از تبار باور شمرده و آن را با اعتماد و اطمینان برابر میداند. ایمان برخلاف معرفت و عقلانیت که بهتدریج و برپایه تلاش آدمی بهدست میآید، دفعتاً رخ میدهد و وحی الهی نه بهتدریج و تدرُّج بلکه در ضمن تغییری دفعی ما را به مقام اعتقادی مصون از خطا برمیکشد. دکارت در باب ارتباط روش ریاضی با مقولات دینی نیز معتقد است که اساساً روش ریاضی در حوزۀ ایمان کاربردی نداشته و به حوزه معرفت عقلانی محدود است. وی در داوری میان دین و عقل، به سود دین حکم میکند و الهیات را به مثابۀ علم غیرممکن میشمارد.
آیسودا هاشم پور؛ عبدالعلی شکر
چکیده
رویکرد حضرت علی (ع) در نهج البلاغه به آموزۀ عدل الهی و تفهیم آن بر اساس اسلوب منطقی و التفات به مواد و قالب استدلالهای ایشان در تبیین این موضوع، مورد عنایت عدلپژوهان واقع نشده است. در کلام حضرت (ع) عدل تکوینی، بر محور توازن در عالم هستی استوار است که به اعتقاد ایشان علاوه بر غنای از تشریح، میتواند بهعنوان مقدمهای بارز ...
بیشتر
رویکرد حضرت علی (ع) در نهج البلاغه به آموزۀ عدل الهی و تفهیم آن بر اساس اسلوب منطقی و التفات به مواد و قالب استدلالهای ایشان در تبیین این موضوع، مورد عنایت عدلپژوهان واقع نشده است. در کلام حضرت (ع) عدل تکوینی، بر محور توازن در عالم هستی استوار است که به اعتقاد ایشان علاوه بر غنای از تشریح، میتواند بهعنوان مقدمهای بارز در براهین وجودی استفاده شود. التفات حضرت به مسئلۀ عدل تشریعی نیز با تلویحی بر بعثت انبیاء و عدالت در تکالیف الهی قابل توضیح است. تناسب جزا و پاداش الهی با اعمال بشری و عدم تبعیض در این امر، در صورت تساوی استحقاقات نیز دو امری است که در پرتو آن، تبیین منطقی عدل جزایی میسر میشود. نوشتار حاضر با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی علاوه بر ترسیم نمایی از رویکرد حضرت به مقولۀ عدل الهی در سه ساحت تکوین، تشریع و جزا، به عرضۀ صور و مواد استدلاهای ایشان نیز پرداخته است. نتایج این جستار حاکی از آن است که بیانات حضرت در این باب، مستدل، مبرهن و واجد ساختار و قالب متعارف منطقی بوده و به اعتقاد نگارنده در گشایش ابواب نوین در حیطۀ نهجالباغهپژوهی کارآمد است.
سیدمحمدعلی دیباجی؛ عیسی محمدی نیا
چکیده
خداباوری گشوده، رویکردی نوین در عرصة الهیات و فلسفة دین بهشمار میرود که با نظرات و دیدگاههای خود نظرات اندیشمندان معاصر را به خود جلب کرده است. ادعای اصلی حامیان این رویکرد این است که بسیاری از آموزههای رایج کلام مسیحی در باب ذات و صفات خداوند مطابق با کتاب مقدس نیستند و از همین رو ناسازگاریهایی را با علم جدید در اندیشههای ...
بیشتر
خداباوری گشوده، رویکردی نوین در عرصة الهیات و فلسفة دین بهشمار میرود که با نظرات و دیدگاههای خود نظرات اندیشمندان معاصر را به خود جلب کرده است. ادعای اصلی حامیان این رویکرد این است که بسیاری از آموزههای رایج کلام مسیحی در باب ذات و صفات خداوند مطابق با کتاب مقدس نیستند و از همین رو ناسازگاریهایی را با علم جدید در اندیشههای دینی بهوجود آورده است. یکی از این ناسازگاریها، در مسئلة تعارض میان علم پیشین الهی و اختیار انسان نمود پیدا میکند. خداباوران گشوده ضمن بازتعریف برخی صفات خداوند ازجمله علم مطلق خداوند، سعی در حل این تعارض سنتی و جنجالی کردهاند. آنها همچنین برای حل این مسئله، رابطة خداوند با جهان را نیز بهگونهای جدید تفسیر کردهاند. در این مقاله تلاش میشود تا روش حل تعارض میان علم پیشین خداوند و اختیار انسان توسط الهیدانان گشوده با تکیهبر فلسفة صدرایی مورد واکاوی و نقد قرار گیرد.
مسعود فیاضی
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 97-113
چکیده
امیلیو بتی هرمنوتیست ایتالیایی عینیتگرای نوروششناختی قرن بیستم است. او که از مخالفان هرمنوتیک فلسفی گادامر است تلاش کرده با ادامه دادن راه شلایرماخر و اصلاح نظریه فهم متن او نظریه هرمنوتیکی جدیدی ارائه دهد که در فهم مراد مولف کارآمدتر باشد. او معتقد است؛ راه رسیدن به مراد مولف بازسازی قصد او از طریق بازسازی اندیشههایش است. به ...
بیشتر
امیلیو بتی هرمنوتیست ایتالیایی عینیتگرای نوروششناختی قرن بیستم است. او که از مخالفان هرمنوتیک فلسفی گادامر است تلاش کرده با ادامه دادن راه شلایرماخر و اصلاح نظریه فهم متن او نظریه هرمنوتیکی جدیدی ارائه دهد که در فهم مراد مولف کارآمدتر باشد. او معتقد است؛ راه رسیدن به مراد مولف بازسازی قصد او از طریق بازسازی اندیشههایش است. به این منظور وی به دالهای معنادار متن که توسط مولف به کاررفتهاند و همین طور جنبههای روانشناختی او و شرایط زیستیاش اهمیت زیادی میدهد. با این حال، وی به دلیل تبعیت از کانت در ساختارهای ذهن قائل به نقش ویژه ذهنیتهای مفسر در تفسیر است. همین نیز سبب شده او عینیتگرای نسبی باشد و نه مطلق. او با توجه به این مشکل برای جلوگیری از ذهنگرایی مخرب در کنار توجه به محوریت مولف در تفسیر، با ضرب چهار قانون و همچنین با بر شمردن اضلاعی برای تفسیر همچون فیلولوژی، تفسیر تاریخی، تفسیر جامعهشناختی (مبتنی بر آراء ماکس وبر)، تفسیر بازتولیدی و تفسیر هنجاری تلاش کرده حدودی را برای نقش مفسر در رسیدن به مراد مولف معین نماید. با این حال به نظر میرسد او با قواعد و اضلاع مزبور نتوانسته به این چالش غلبه کند و عملا هم مولفمحور باقی بماند و در عین حال نقش ویژهای نیز به مفسر بدهد. این مقاله این چالش، راهکار او و نقدهای وارد بر راهکارهای او را بیان میکند.
محمد محمد رضایی؛ سیده زینب مهربان پور
چکیده
هر انسانی که اندک شناختی از خود و اطراف خود پیدا کند با این پرسش روبهرو میشود که آیا مرگ پایان وجود و همۀ امیال و آرزوهای ماست؟ و اگر اینطور نیست، زندگی یا زندگیهای بعدی ما چگونه خواهند بود؟ این پرسش قدمتی به اندازۀ زندگی بشر داشته و اعتقاد به جاودانگی در تفسیر انسان از زندگی و معناداری یا بیمعنا بودن آن نقش مهمی ایفا میکند. ...
بیشتر
هر انسانی که اندک شناختی از خود و اطراف خود پیدا کند با این پرسش روبهرو میشود که آیا مرگ پایان وجود و همۀ امیال و آرزوهای ماست؟ و اگر اینطور نیست، زندگی یا زندگیهای بعدی ما چگونه خواهند بود؟ این پرسش قدمتی به اندازۀ زندگی بشر داشته و اعتقاد به جاودانگی در تفسیر انسان از زندگی و معناداری یا بیمعنا بودن آن نقش مهمی ایفا میکند. امّا برخی فیلسوفان شبهاتی را در باب معنادار بودن جاودانگی انسان مطرح کردهاند. مقالۀ حاضر با روشی تحلیلیـتوصیفی به نقد و بررسی نسبت جاودانگی و معنای زندگی از دیدگاه برنارد ویلیامز پرداخته است. برنارد ویلیامز از منظر فلسفۀ اخلاق و با رویکردی عملگرایانه استدلال میکند که چون یک زندگی جاودانه، نامطلوب است، تمنّا و طلب جاودانگی نیز معقول و موجّه نیست. ازاینرو ویلیامز نهتنها جاودانگی را برای معناداری زندگی غیرضروری میداند، بلکه از نظر وی، جاودانگی برای معنای زندگی مضرّ نیز هست و مرگ، درواقع آن چیزی است که به زندگی معنا میبخشد. نقدهای مختلفی که بر این دیدگاه وارد شده به نفی ناسازگاری جاودانگی و معنای زندگی پرداخته و نشان میدهد ادلّۀ برنارد ویلیامز در ردّ هر نوع از جاودانگی صحیح و معتبر نبوده و از اتقان لازم برخوردار نیست.
فاطمه رأفتی؛ محمد سعیدی مهر
چکیده
نظریة عدمی شر نظریة عامی در باب ماهیت شرور است که بر طبق آن همة شرور سرشتی عدمی (یا به تعبیر دیگر، سلبی) دارند. در سدههای میانه فیلسوفـالهیدانان مسیحی برجستهای همچون سنت آگوستین و توماس آکوئینی طرفدار این نظریه بودهاند. این نظریه پس از قرنها کمتوجهی اخیراً در میان فیلسوفان دین معاصر مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله ...
بیشتر
نظریة عدمی شر نظریة عامی در باب ماهیت شرور است که بر طبق آن همة شرور سرشتی عدمی (یا به تعبیر دیگر، سلبی) دارند. در سدههای میانه فیلسوفـالهیدانان مسیحی برجستهای همچون سنت آگوستین و توماس آکوئینی طرفدار این نظریه بودهاند. این نظریه پس از قرنها کمتوجهی اخیراً در میان فیلسوفان دین معاصر مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله پس از مروری کوتاه بر پیشینه تاریخی این نظریه در دیدگاه آگوستین و آکوئینی، تفسیری از نظریة عدمی در فلسفة دین معاصر ارائه خواهیم داد. سپس برخی ادله له این نظریه را مطرح میکنیم و نشان خواهیم داد که این ادله چندان قابل قبول نیستند. در ادامه، ادلة مخالفان نظریة عدمی را طرح و بررسی میکنیم. تکیه این ادله بر طرح دو نمونه نقض برای نظریة عدمی است: درد و شرور اخلاقی. در هر دو مورد، ابتدا مهمترین دیدگاههای طرفین نزاع طرح و بررسی میشوند و در ادامه استدلال میشود که ضعف اساسی در ادبیات معاصر این بحث کمتوجهی به دیدگاههای مرتبط در شاخههای دیگر فلسفة معاصر بهخصوص دو حوزة فلسفة ذهن و فلسفة اخلاق است. بهنظر میرسد تعیین تکلیف دربارة نظریة عدمی شر به عنوان یک نظریة مطرح در حوزة فلسفة دین بدون روشنکردن مبانی این بحث در دو حوزة فلسفة ذهن و فلسفة اخلاق ممکن نیست.
اسماعیل علیخانی
دوره 10، شماره 1 ، شهریور 1400، ، صفحه 115-136
چکیده
یکی از تغییرات اجتماعی بنیادین دنیای مدرن، کمرنگ شدن دینداری و خداباوری است. عوامل متعددی در این پسرفتن دریای ایمان سهیم هستند. یک عامل مهم این رخداد، خانواده است؛ که معمولا توجه اندکی را به خود جلب کرده است. شواهد و مستندات آماری و جامعهشناختی این ایده را به اثبات میرساند که جریان بیدینی و خداناباوری به این عامل مهم نیز گره ...
بیشتر
یکی از تغییرات اجتماعی بنیادین دنیای مدرن، کمرنگ شدن دینداری و خداباوری است. عوامل متعددی در این پسرفتن دریای ایمان سهیم هستند. یک عامل مهم این رخداد، خانواده است؛ که معمولا توجه اندکی را به خود جلب کرده است. شواهد و مستندات آماری و جامعهشناختی این ایده را به اثبات میرساند که جریان بیدینی و خداناباوری به این عامل مهم نیز گره خورده است. این نوشتار با شیوة توصیفی _ تحلیلی به بررسی این پرسش پرداخته است که اگر خانواده تا این حد مهم است و افول آن به افول خداباوری منجر میشود، چرا چنین است. این پژوهش با بررسی احتمالات مختلف و گمانهزنیهای متفاوت، از طریق دادههای آماری و جامعهشناختی، به این نتیجه دست یافته است که عدم تأهل، ازدواجها یا روابط غیررسمی و خارج از محدودة پذیرفتهشدة ادیان توحیدی، زندگی بدون فرزند، آزاد شدن از قید و بند خانواده، الحاد نظری یا عملی والدین، فقدان پدر در خانه و تضاد تربیت دینی والدین نقش گستردهای در رویگرادانی همة اعضای خانواده، بهویژه فرزندان از خدا و دین دارد.
سید جواد میری
چکیده
این مقاله این مسئله را مورد بازیابی و بررسی قرار داده که مبنای بحث شریعتی در گفتمان خویش، از تشیّع چیست. دو مفهوم تشیّع علوی و تشیّع صفوی در نگاه شریعتی باید در قالب دیالکتیک نهضت و نظام، مفهومسازی شود. او مفاهیم تشیّع علوی و تشیّع صفوی را معادل یا در قالب بحث جامعهشناختیِ تبدیل حرکت به سازمان، مفهومسازی میکند و از اینروی میگوید ...
بیشتر
این مقاله این مسئله را مورد بازیابی و بررسی قرار داده که مبنای بحث شریعتی در گفتمان خویش، از تشیّع چیست. دو مفهوم تشیّع علوی و تشیّع صفوی در نگاه شریعتی باید در قالب دیالکتیک نهضت و نظام، مفهومسازی شود. او مفاهیم تشیّع علوی و تشیّع صفوی را معادل یا در قالب بحث جامعهشناختیِ تبدیل حرکت به سازمان، مفهومسازی میکند و از اینروی میگوید تشیّع دارای دو دورۀ کاملاً منفک و جدا از هم است؛ یکی دورۀ از قرن اول، که خود، تعبیری از اسلام حرکت است در برابر اسلام نظام (تسنّن) تا اوایل صفویه، دورۀ نهضت و حرکت شیعه است و دیگری از دورۀ صفویه تا امروز که دورۀ تبدیل شدن شیعۀ حرکت به شیعۀ نظام است. او معتقد است میتوان قانون تبدیل حرکت به نظام که در جامعهشناسی یک قاعدۀ شناخته شده است را بر سیر تطوّرات تشیّع سوار کرد و از آن برای فهم انحطاط جامعۀ ایران بهره برد. به سخن دیگر، انحطاط جامعۀ ایرانی در قالب تحولات فرمیک تشیّع، موضوعی است که شریعتی آن را طرح میکند و بهزعم خویش با برساختن مفهوم تشیّع علوی و بازگشت به تشیّع علوی میتوان راههای عبور از انحطاط را بهمثابه یک نقشه راه ترسیم کرد. روش مطالعه در این مقاله، روش تجزیه و تحلیل متون است.
محمد نجاتی؛ فاروق طولی؛ محسن محمودی؛ سید عباس تقوی
چکیده
بیماری کرونا و پیامدهای آن را میتوان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد. یکی از مهمترین پیامدهای فلسفی این بیماری در حوزۀ درد و رنجهای ناشی از آن است. دردها را میتوان هرگونه آزار و آلامی دانست که جسم انسان را آزار میدهد و رنجها نیز آزار و آلامی هستند که ابعاد غیر جسمی انسان را تحتتأثیر قرار میدهند. رنجها، گاهی ذاتی زندگی ...
بیشتر
بیماری کرونا و پیامدهای آن را میتوان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد. یکی از مهمترین پیامدهای فلسفی این بیماری در حوزۀ درد و رنجهای ناشی از آن است. دردها را میتوان هرگونه آزار و آلامی دانست که جسم انسان را آزار میدهد و رنجها نیز آزار و آلامی هستند که ابعاد غیر جسمی انسان را تحتتأثیر قرار میدهند. رنجها، گاهی ذاتی زندگی انسان و ناشی از وجود انسان در این جهان هستند ـ رنجهای وجودی ـ که به دو قسم رنجهای روانشناختی و رنجهای فلسفی تفکیک میشوند. اگر شخص در مواجهه با رنجهای ذاتی خویش از ارائه پاسخ کارآمد ناتوان باشد آنگاه رنجهای نوع دوم یعنی رنجهای ماهوی بروز خواهند کرد.
روش تحقیق: پژوهش حاضر توصیفی است. با توصیف و تحلیل بنیادین محتوا، سعی در ارائۀ تبیین و تحلیلی نظاممند و منسجم از رابطۀ تأثیر و تأثر بین همهگیری کووید 19 و برخی درد و رنجهای ناشی از آن پرداخته است.
یافتهها: یافتههای مقالۀ حاضر نشان میدهد بیماری کرونا انواعی از دردهای خفیف و شدید و مزمن و غیرمزمن را در مبتلایان خود ایجاد کرده است. این بیماری در بسیاری از افراد مبتلا و حتی غیرمبتلا؛ اقسامی از رنجهای روانشناختی و فلسفی را باعث شده است. کووید 19 علاوهبر این، در برخی افراد دیگر نیز رنجهای ثانویه و ماهوی را نیز به وجود آورده است.
نتیجهگیری: همهگیری کووید 19 در دورۀ معاصر احتمالاً موجبات تغییرات رادیکالی خواهد شد. لزوم بازنگری در نگاه به روشهای علوم و افراط در علوم با روشهای تجربی (ساینتیسم) و همچنین جایگاه انسان در این جهان و درمقابل خداوند (اومانیسم) مهمترین این تغییرات محسوب میشوند.
سیده راضیه یوسف زاده؛ عبدالله نصری
چکیده
در نوشتار حاضر، دیدگاه استاد مطهری، فیلسوف و متکلّم مسلمان ایرانی و کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی در باب «ایمان» را مورد بررسی قرار داده و تلاش میکنیم به اهمّ نکاتی که در این دو دیدگاه، قابل مطالعۀ تطبیقی هستند، بپردازیم. بدین منظور، ابتدا با روش توصیفی، اسنادی به گردآوری و تحلیل دیدگاه هریک از دو اندیشمند در ...
بیشتر
در نوشتار حاضر، دیدگاه استاد مطهری، فیلسوف و متکلّم مسلمان ایرانی و کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی در باب «ایمان» را مورد بررسی قرار داده و تلاش میکنیم به اهمّ نکاتی که در این دو دیدگاه، قابل مطالعۀ تطبیقی هستند، بپردازیم. بدین منظور، ابتدا با روش توصیفی، اسنادی به گردآوری و تحلیل دیدگاه هریک از دو اندیشمند در باب مقولۀ ایمان پرداختیم و در این راستا تلاش کردیم در مطالعهای تطبیقی، آراء ایشان را در ذیل محورهای متناظر گرد آوریم. درنهایت، نقاط اشتراک و افتراق را برشمردیم. هر دو متفکر بر ضرورت ایمان تأکید میکنند. ایمان استاد مطهری، ایمان وحیانیِ مشتمل بر دو رکن «شناخت» و «تسلیم» است. عقل در کسب این ایمان از جایگاه ویژهای برخوردار است. مطهری، عمل را داخل در مفهوم ایمان نمیداند، امّا به لحاظ وجودی، به رابطۀ وثیقی میان این دو قائل است.ایمان، دارای مراتب بوده و حدّ اعلای آن،یقین است. ایمان یاسپرس، ایمان فلسفی است، چراکه او وحی مورد قبول ادیان را انکار میکند. ایمان از نظر یاسپرس، جزئی و تاریخی و از سنخ تجربۀ وجودی است. ایمان فلسفی گرچه غیرعقلانی نیست امّا فاقد یقین و قطعیت است. عبادات، مناسک و نیایشهای زبانی، در ایمان فلسفی، هیچ جایی ندارند.
زینب یوسفی؛ محمد علی اخگر؛ عباس احمدی سعدی
چکیده
در این نوشتار، مسألهی کثرت و تنوع دینی در آراء جوادی آملی و پاسخ او به پرسشهای اصلی ذیل این مسأله مورد بررسی قرار میگیرد. هدف این پژوهش این است که با روش توصیفی – تحلیلی به گونهشناسی دیدگاه جوادی آملی در خصوص مسألهی تعدد ادیان پرداخته و اندراج پاسخهای او به سه پرسش اصلی مسالهی تعدد ادیان یعنی پرسش حقانیت، پرسش نجات و پرسش ...
بیشتر
در این نوشتار، مسألهی کثرت و تنوع دینی در آراء جوادی آملی و پاسخ او به پرسشهای اصلی ذیل این مسأله مورد بررسی قرار میگیرد. هدف این پژوهش این است که با روش توصیفی – تحلیلی به گونهشناسی دیدگاه جوادی آملی در خصوص مسألهی تعدد ادیان پرداخته و اندراج پاسخهای او به سه پرسش اصلی مسالهی تعدد ادیان یعنی پرسش حقانیت، پرسش نجات و پرسش تعامل پیروان ادیان، ذیل یکی از نظریات اصلی این مسأله معین گردد. در راستای دستیابی به این هدف، دیدگاه جوادی آملی در خصوص پرسش حقانیت بر اساس وحدت دین و فطرت، نقد نسبیت در فاعل و واقعیت و مسألهی صراط مورد واکاوی قرار گرفته و نشان داده میشود که جوادی آملی بیشتر موضعی انحصارگرایانه نسبت به حقانیت ادیان دارد. جوادی آملی در پاسخ به پرسش نجات با طرح مسائلی همچون هدایت و معذوریت، نگرشی شمولگرایانه را در پیش میگیرد. در پاسخ به نحوهی تعامل با پیروان سایر ادیان نیز، ایشان معتقد به همزیستی مسالمتآمیزِ متکی بر معیار و ملاک هستند همزیستیای که عملا متکی بر نگرش شمولگرایانه به تعدد و کثرت دینی قابل تحقق است.
مسعود طوسی سعیدی
چکیده
بررسی اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی، بخشی از مباحث فلسفۀ دین معاصر را به خود اختصاص داده است. در این مقاله، نخست به سابقۀ تاریخی این مباحث اشاره میشود و پس از آن، ازطریق اشاره به چالش تبیینهای علمی از تجارب دینی و عرفانی، لزوم چرخش عقلگرایانه ـ هستیشناسانه به منظور بررسی اعتبار معرفتشناختی ادراکات عرفانی نشان داده میشود. ...
بیشتر
بررسی اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی، بخشی از مباحث فلسفۀ دین معاصر را به خود اختصاص داده است. در این مقاله، نخست به سابقۀ تاریخی این مباحث اشاره میشود و پس از آن، ازطریق اشاره به چالش تبیینهای علمی از تجارب دینی و عرفانی، لزوم چرخش عقلگرایانه ـ هستیشناسانه به منظور بررسی اعتبار معرفتشناختی ادراکات عرفانی نشان داده میشود. درادامه، طی سه بخش، دیدگاههای علّامه طباطبایی در سه حوزۀ «جایگاه درک عرفانی در معرفتشناسی دینی»، «هستیشناسی ادراک و اعتبار» و «معیار اعتبار درک عرفانی و سیر انفسی» تقریر میشود. درنهایت، بر مبنای دیدگاههای علّامه طباطبایی در این سه حوزه، دفاع عقلگرایانه ـ هستیشناسانۀ وی از اعتبار معرفتشناختی درک عرفانی از طریق سیر انفسی، صورتبندی میشود.
امیر راستین طرقی؛ وحیده فخار نوغانی
چکیده
سخن گفتن از زندگی پس از مرگ برای انسان زمانی خردپذیر است که انسانِ پس از مرگ با فرد دنیایی وحدت شخصی و اینهمانی وجود داشته باشند. از سوی دیگر، چون هویت انسان در دنیا همراه با حیثیتی جسمانی است(یا بر اساس دیدگاههای مادهگرایانه، اساساً هویتی جسمانی است)، تبیین استمرار حیات پس از مرگ و رستاخیز انسان، در گرو حضور بعد جسمانی او و به ...
بیشتر
سخن گفتن از زندگی پس از مرگ برای انسان زمانی خردپذیر است که انسانِ پس از مرگ با فرد دنیایی وحدت شخصی و اینهمانی وجود داشته باشند. از سوی دیگر، چون هویت انسان در دنیا همراه با حیثیتی جسمانی است(یا بر اساس دیدگاههای مادهگرایانه، اساساً هویتی جسمانی است)، تبیین استمرار حیات پس از مرگ و رستاخیز انسان، در گرو حضور بعد جسمانی او و به عبارتی وامدار تبیین نوعی رستاخیز جسمانی است. آموزههای ادیان الهی نیز بر چنین رستاخیزی تأکید دارند. نوشتار حاضر، بر اساس روش گزارشی-تحلیلی، ضمن مروری بر مهمترین روایتهای الهیدانان مسیحی از تبیین اینهمانی شخصی انسان در جهان پسین و نقدهای فیلسوفان دین بر این دیدگاهها، بر آن است تا بر اساس خوانشی ویژه از برخی مبانی حکمت متعالیه و سخنان صدرالمتألهین، به معرفی و تببین نظریهای متفاوت از اینهمانی شخصی بپردازد. به نظر میرسد نظریه پیوستار وجودی و اینهمانی شخصی انسان بر مبنای اشتداد وجودی بدن، ضمن مصونیت از عمده اشکالات مربوط به سایر مدلها، از ظرفیتها و مزایای بیشتری نیز برخوردار است.
طیبه شاددل؛ منصور ایمانپور؛ حسین اترک
چکیده
سرمدیت بهمعنای «حیات نامحدود مستمر فرازمانی» در الهیات فلسفی کلاسیک، یکی از اوصافی است که خداوند به آن متصف میشود؛ لکن برخی فیلسوفان به دلیل عدم انسجامی که در آن بهنظر میرسد، از این تعبیر فاصله گرفتهاند و قید «فرازمانی» را نامعقول دانستهاند. سوئینبرن نیز از این قید اجتناب کرده و معتقد است اگر سرمدیت ...
بیشتر
سرمدیت بهمعنای «حیات نامحدود مستمر فرازمانی» در الهیات فلسفی کلاسیک، یکی از اوصافی است که خداوند به آن متصف میشود؛ لکن برخی فیلسوفان به دلیل عدم انسجامی که در آن بهنظر میرسد، از این تعبیر فاصله گرفتهاند و قید «فرازمانی» را نامعقول دانستهاند. سوئینبرن نیز از این قید اجتناب کرده و معتقد است اگر سرمدیت خداوند بهنحو فرازمانی تعبیر شود، مستلزم تالیهای فاسدی نظیر عدم امکان ارتباط خداوند با زمان، ناسازگاری با متن مقدس، همزمانی پدیدههای زمانیِ متقدم و متأخر، ناسازگاری با مقولههای دینی مانند عفو و بخشش، مجازات و پاداش میشود. سوئینبرن جهت انسجام خداباوری کلاسیک، از سرمدیت فرازمانی به سرمدیت زمانمند گذر میکند. با بررسی دلایل وی، میتوان گفت: نخست آنکه سوئینبرن بیش از حدّ به ظاهر متن مقدس توجه کرده و بهعنوان متنگرا، ظاهر شده است. درباب ارتباط خداوند فرازمان با زمان نیز میتوان راهحلهایی دیگری مانند؛ جعلِ وجود زمانمند (رویکرد صدرایی) اندیشید. درباب همزمانی پدیدههای زمانی مختلف نیز میتوان گفت پدیدههای زمانی، حقیقتشان بهنحو بسیط نزد خداوند حاضر است، نه وجود فیزیکیشان؛ لذا حضور آنها نزد خداوند منجر به همزمانی پدیدههای متفاوت نمیشود. همچنین نقدهای سوئینبرن بر استدلالهای طرفداران فرازمانیبودن خداوند موجه بهنظر نمیرسد. درنتیجه، باید گفت سرمدیت زمانمند سوئینبرن، تقریر موجّهی جهت تبیین سرمدیت خداوند بهنظر نمیرسد.