ORIGINAL_ARTICLE
نظریۀ کاربردی معنا و تأثیر آن در معرفتشناسی دینی
در فلسفۀ زبان از نظریات معناداری سخن بهمیان میآید. یکی از مهمترین نظریات در این حیطه نظریۀ «کاربردی» است. براساس نظریۀ کاربردی، معنای یک لفظ چیزی جز کاربرد آن لفظ در زبان نیست. در این نظریه، زبان خصوصی وجود ندارد و معناداری بهمثابة امری اجتماعی در یک جامعۀ زبانی تحقق پیدا میکند. در هریک از جامعههای زبانی با توجه به زمینههای مختلف، قواعدی نانوشته وجود دارد که افراد آن جامعه ناخودآگاه از آنها پیروی میکنند و ازاینطریق کلمات به صورتهای گوناگون معنا مییابند. یک لفظ در زمینههای مختلف معانی گوناگونی دارد که این معانی بدون اینکه وجه اشتراک ذاتی همگانی داشته باشند در یک طیف قرار میگیرند. نظریۀ کاربردی معنا در دو حیطه بسیار اثرگذار است. نخست، در حیطۀ استدلالآوری دربارة باورهای دینی و دوم، تکثرگرایی در باورهای دینی است. باتوجه به تمایز زمینة گفتوگوی علمی و زمینۀ گفتوگوی دینی سخنگفتن از اثبات خداوند اشتباه است؛ زیرا از نظر یک خداگرا خداوند یک اسم خاصِ دارای مصداق یگانه است و نه یک لفظ دال بر معنایی کلی که وجود مصداق برای آن نیازمند اثبات باشد. طرفداران نظریۀ «کثرتگرایی دینی» همچون هیک و هیم با تمسک به نظریۀ کاربردی معنا، معانی متفاوت خداوند را، در ادیان و مذاهب مختلف، متعارض نمیدانند.
https://journal.philor.org/article_246632_31802d08b7f02605ddf7016164cd0c49.pdf
2012-09-05
1
15
نظریۀ کاربردی معنا
معرفتشناسی دینی
ایمانگرایی
کثرتگرایی
ویتگنشتاین
هیک
رضا
اکبری
rezaa.akbari@gmail.com
1
استاد دانشگاه امام صادق (ع)
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
بررسی انتقادی نظریة «نحوة معیشت» ویتگنشتاین و عمق نفوذ آن در تفکر دینی
معناداری زبان دین در نزد ویتگنشتاین، یعنی شرکت در یک حیات و داشتن صورت زندگی. بدون «صورت حیات» و شراکت در نحوهای از این صور، زبان و گزارههای دینی برای فرد معنای خاصی ندارند و فرد نمیتواند آنها را درک کند. ادراک و داوری یک باور دینی، تنها در پرتو صورت حیات برای فرد امکانپذیر است. آنچنانکه کای نیلسون در مقالة معروفش «ایمانگرایی ویتگنشتاینی» (1967) شرح میدهد، اگر به صورت حیات بهمثابة یک کل نگریسته شود، انتقادی به آن وارد نخواهد بود؛ زیرا صورت حیات همان است که باید باشد و معیار خاص خود را دارد. به عبارت دیگر، صورت حیات در شکل کلی معیار خاص خود را برای خردپذیری/ خردگریزی و فهمپذیری/ فهمگریزی دارد.ویتگنشتاین نظریة «جریان زندگی» را با هدف محدودکردن ایمان در چهارچوب فردی و پیوند برقرارکردن میان ایمان با نحوة زندگی و نحوة معیشت مطرح کرده است. چراکه ایمان و دین نزد او با نحوة زیستن پیوند خوردهاند. مراد ویتگنشتاین از صورت حیات همان کنشها، اعمال، تجربهها، فرهنگ، و بهعبارتی تمام زمینههاست. یک فرد تا در صورت خاصی از زندگی (ایمان دینی) شرکت نکند یا با آن همدلی نداشته باشد، زبان و کلمات برای او معنای محصلی نخواهند داشت و فرد نمیتواند آنها را درک و فهم کند. بههرمیزانی که شرکت در یک زندگی و صورت حیات بیشتر باشد، آدمی واجد صورت نیرومندتری دربارة آن حیات میشود و درنتیجه، صاحب باور عمیقتر و ژرفتری خواهد شد که همان «عمق نفوذ» است.در نوشتار حاضر نشان میدهیم نظریة جریان زندگی از سه ایراد اساسی رنج میبرد؛ شخصی یا ذوقیبودن، فراسنجهبودن زبانی، و خردگریزبودن.
https://journal.philor.org/article_246639_d4b25d52fbf7e8092994bb96c858cfe2.pdf
2012-09-05
17
50
ویتگنشتاین
جریان زندگی
معناداری
زبان دین
سنجة زبانی
معقولیت
قاسم
پورحسن
1
استادیار گروه فلسفه، دانشگاه علامه طباطبایی
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
رابطة عقل و ایمان از منظر ملاصدرا و کرکگور (تبیین مفاهیم ایمان و عقل از دیدگاه ملاصدرا و کرکگور)
تبیین رابطة عقل و ایمان یکی از مهمترین دغدغههای کرکگور و ملاصدراست. مهمترین ویژگی ایمان نزد کرکگور ماهیت ضد عقلی یا پارادوکسیکالبودن آن است. در این تفکر، فرد هرگز نمیتواند با تفکر عقلانی و توسل به شواهد تاریخی به ایمان دست یابد. حیات ایمانی نزد کرکگور، اساساً، همان حیات در درون مسیحیت است و همین ایمان مسیحی است که آن را در برابر تمام منازعات نظری حفظ میکند.از طرف دیگر ملاصدرا معتقد است که ایمان گرچه امری مربوط به قلب است، منحصر به معرفت کشفی نیست؛ بلکه معرفت خدا با دلیل و برهان، یعنی اعتقادی که از طریق عقل نظری حاصل شود، میتواند ایمان قلبی محسوب شود. بهعبارت دیگر، تمامی کوشش وی بر این متمرکز است که میان عقل و ایمان یا عرفان و برهان آشتی برقرار کند.
https://journal.philor.org/article_246640_e5d2e303b7c3074717c8a69763abe738.pdf
2012-09-05
51
77
ایمان
عقل
پارادوکس مطلق
خطر
شور
مهدی
خادمی
khademi.mm@gmail.com
1
دکترای فلسفه از دانشگاه علامه طباطبایی، عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
دین و خدا در فلسفۀ نقادی کانت
چهارچوب نظری فلسفة نقادی کانت ریشه در تحولات قرن هجدهم و دورة موسوم به روشنگری و منورالفکری اروپا دارد؛ رهیافتهای دینپژوهی، از جمله باور به خداوند یا علت اولی، نزد او نیز متأثر از همان فضاست. پرسش از اعتبار و دامنة شمول معرفت مابعدالطبیعی و مهمتر از آن مبادی تکوین چنین معرفتی از دغدغههای معرفتشناختی کانت است که درست زمانی مطرح میشود که سخن و پرسش از «امکان مابعدالطبیعه» به میان میآید؛ یعنی تأمل و چندوچون دربارة مبادی نظری چنین دانشی که، تا زمان کانت، از پیشینهای بس دراز برخوردار است. هنگامیکه کانت از واژة علم و تجربه سخن میگوید، درواقع، به قلمرو عینی معرفت بشر نظر دارد؛ یعنی آنچه در حیطة حساسیت و فاهمه انعکاس مییابد و لذا، آنچه فراتر از این قلمرو تصور شود، نه بهلحاظ نفسالامری، بلکه بهلحاظ معرفت پدیداری، نامعتبر تلقی میشود. اینجا نیز همان پرسش در باب «امکان ریاضیات محض» و «امکان طبیعیات محض» تکرار میشود. جستارهای کانت در این دو قلمرو بدین نتیجه منجر میشود که هرچند مبادی نظری علم نزد فاعل شناساست، اما فرایند فعالیت ذهن قابل اطلاق به تجربه، درواقع عینیتیافته، خواهد بود و معضل شکاف میان متعلق و متعلق ادراک برطرف خواهد شد. جهتگیری فلسفة نقادی در پرسش از مبادی و مبانی نظری دانش به قلمرو اخلاق و دین نیز کشیده میشود. باز شدن دو عرصة اخیر بر روی پژوهش استعلایی، درواقع، پاسخی را برای مسائل حلناشدة متعلقات مابعدالطبیعه، اعتقاد به هستی خداوند، بقای نفس، و وجود اختیار در آدمی فراهم میسازد. در نگاه کانت، عرصة عقل عملی در تقابل با عقل نظری نیست، بلکه مکمَل و متمَم آن است، زیرا استمرار و فعالیت ذهن و ورود آن در عرصة نامتناهی و امور نامشروط، که به نظر کانت تمایل طبیعی عقل است، جزء لاینفک ساحتهای معرفتی بشر است. اگر علم ناظر به متعلقات تجربه و امور انضمامی است و امکان ریاضیات و طبیعیات محض محرز و حتی یقینی و معتبر است، درعوض، اخلاق و دین نیز که ساحتهای انکارناپذیر انساناند، ناظر به متعلقات عقل و بهویژه، وجود خداوند و بقای نفساند. هنگامیکه کانت در امکان فعل اخلاقی و شرایط آن تأمل میکند، همبستهبودن فعل اخلاقی با اعتقاد به بقای نفس و وجود خداوند را درمییابد و البته، همچنان مسئلة عدم عینیت این متعلقات و حیث نفسالامری آنها مورد تأکید اوست.
https://journal.philor.org/article_246641_711e503531f5a3a987c865b97c666f2f.pdf
2012-09-05
79
98
خدا
کانت
امکان مابعدالطبیعه
اخلاق
دین
اختیار آدمی
حسین
کلباسی اشتری
1
استاد فلسفه، دانشگاه علامه طباطبایی
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
بررسی آرای پویمن دربارۀ مبانی معرفتشناختی اندیشۀ کرکگور
ایمان شورمندانه، مطلوب هر نگاه دینی است. در نگاه کرکگور این شورمندی در گرو پارادوکس است و فقط با اعتقاد و عمل به «امر محال» بهدست میآید. ازهمینروست که رویکرد آفاقی زدایندۀ هرگونه شورمندی است و صرفاً، با رویکرد انفسی است که میتوان ایمانی شورمندانه داشت. مبانی اندیشۀ کرکگور دراینمورد، از سویی، یک دیدگاه «غیرقیاسگروانه» به مقولۀ معرفت است و ازدیگرسو، نگاهی ارادهگروانه. به این دیدگاه کرکگور، که به «برهان شورمندی» معروف شده، نقدهایی وارد است. ازجملة ناقدان این دیدگاه لویی پویمن است که بر مبنای نظریهاش دربارۀ معرفتشناسی دینی، سه نقد بر آن وارد کرده است. در ابتدای این مقاله، به نگاه ویژهای که لویی پویمن به فلسفۀ کرکگور دارد اشارۀ مختصری خواهیم داشت و در گام بعدی، تقریری منطقی از نظریۀ معرفتشناسی دینیِ پویمن ارائه خواهیم کرد. چنانچه خواهیم دید، درخصوص ارتباط عقل و ایمان، باور پویمن یک نظریۀ «قیاسگروانۀ ضعیف» درمقابل دو نظریۀ «غیر قیاسگروی» و «قیاسگروی قوی» است و از لحاظ چهارچوب عقلانی، مبتنیبر موضع «منظرگروی انعطافپذیر» درمقابل دو موضع «غیر منظرگروی» و «منظرگروی انعطافناپذیر» است. در گام نهایی، با نقدهای پویمن بر برهان شورمندی آشنا میشویم و خواهیم دید که نگاه کرکگور در این برهان با نقدهای جدی معرفتشناختی مواجه است.
https://journal.philor.org/article_246642_64e2839fcb7714d672c691869c84da05.pdf
2012-09-05
99
118
کرکگور
لویی پویمن
شورمندی
معرفتشناسی
ایمانگروی
حسین
محمودی
1
دانشجوی دکتری فلسفۀ دین، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
انسانآرزوها و خدا بهمثابة فراسوی هستی: رو بهرویی فلسفة «خدابنیاد» و «دیگریبنیاد» با «ذهنبنیادی»
این مقاله به بررسی این پرسش پرداخته است که آیا خدابنیادی، موضوع نقد مدرنیته، میتواند با طرح پرسش «امکان اخلاقی خدا؟» به موضعی برای نقد مدرنیته تبدیل شود و با بهچالشکشیدن «انسانآرزوها» ـ تعبیر میشل فوکو از سوژة مدرن ـ از طریق تفسیر معنوی هستی، آرزوهایی انسانی برای او بخواهد؟ مقالة حاضر، برای پرتوافکندن بر این پرسش، ضمن فراهمآوردن بحثی کوتاه پیرامون محل اصلی نزاع بین فلسفههای سوژه و فلسفههای قرن بیستم، از چهار منزلگاه عبور کرده است. نخست، به سه نقاد رادیکال، «خدای قوی مردمان ضعیف»، مارکس، فروید، و نیچه پرداخته است تا همزبان با ریکور نتیجه بگیرد که بیعبور از نقد آنان نمیتوان خداباوری را در دنیای مدرن حفظ کرد. سپس، به دیالکتیک ویژة روشنگری آدورنو، یعنی «هرکس به خدا معتقد است، نمیتواند به خدا معتقد باشد»، پرداخته است تا نشان دهد او از مفهوم یهودی نام خدا، که در آن نیازهای انسانی میتوانند درک شوند، بهمثابة الگویی فلسفی استفاده میکند و ازاینروست که امکانی که با نام الهی ارائه میشود بهدست هرکسی که اعتقاد ندارد هم میتواند حفظ شود. مقاله، سپس، به فلسفة «دیگریبنیاد» لویناس کوچ کرده است تا نشان دهد که او گرچه مفهوم مدرن ذهن بنیادی را بهنقد میکشد، ولی بهجای اینکه یک مفهوم جدید از ذهن بنیادی تدارک ببیند، تلاش میکند شرایط امکان اخلاقی سوژه را ازطریق حضور اخلاقی خدا توضیح دهد. ایدة اصلی او این است که نشان دهد چگونه ما ازطریق واکنش و توجه به دیگری و جذبکردن مسئولیت انکارناپذیری که مقدم بر ذهنیت ماست وجود پیدا میکنیم و ازهمینروست که لویناس خدا را «دیگریهستی» مینامد. آخرین بخش مقاله، به هابرماس پرداخته و نشان داده است که در گرایشات مذهبی نسل اول فرانکفورت، چهار عنصر اصلی حضور دارد: احیاگر ـ یادآور، اتوپیایی، مکاشفهای، و رهاییبخش. این جنبهها کموبیش در نسل دوم فرانکفورت و در نظریات برجستهترین نمایندة آن، هابرماس، نیز حضور دارد. مباحث همة قسمتهای مقاله پشتوانة این نتیجه قرار گرفتهاند که امروزه پساز قریببه سه قرن تجربة سوژة شناسا و به خلوت خانهها رفتن نام خدا، اگر بخواهیم به زبان هراکلیتوس سخن بگوییم، نه سوژه همان سوژة مدعی است و نه نام خدا همچنان در چنگ نگاهبانانش اسیر است. پس، ضرورت دارد که رابطة ناتاریخی و مکانیکی سوژه و نام خدا را از دو شکل سپریشدة سنتی و مدرن آن عبور دهیم تا شرایط امکان تأسیس نظریهای دیگر فراهم شود.
https://journal.philor.org/article_246643_8c3e98922c02aa89dac6eb2e5ea78f1d.pdf
2012-09-05
119
134
ذهن بنیادی
آموزگاران شبهه
دیالکتیک روشنگری
دیگریهستی
فراسوی ماهیت
رهاییبخشی
حسین
مصباحیان
1
استادیار گروه فلسفه، دانشگاه تهران
AUTHOR
ORIGINAL_ARTICLE
نگاه تاریخی به دین در فلسفة هگل
آنچه فلسفة دین هگل نامیده میشود حاصل نگاه فلسفی وی به دین است. در نظام فلسفی هگل، هنر، دین، و فلسفه در بخش روح مطلق قرار دارد. هنر نمود حسی، دین نمود تمثّلی، و فلسفه صورت عقلی (مفهوم) امر مطلق است. این سه مقوله در نسبتی دیالکتیکی با یکدیگر قرار دارند. دین آنتیتزِ (وضع مقابل) هنر، و فلسفه سنتز (وضع مجامع) هنر و دین است. مهمترین تحولی که بهوسیلة هگل، دربارة دین، در تاریخ تفکر پدید آمد پیدایش نگاه تاریخی به دین بود. هگل دین را در سیر تطور روح در تاریخ، در نسبت با تمامی مقولات و در کنار سایر عناصر سازندة فرهنگ میبیند. وی در درسگفتارهایی دربارة فلسفة دین، بهنحو جزئیتر ادیان بزرگ تاریخی را براساس طرح گستردة خود تحلیل میکند. هگل در تفسیر تاریخی خود از ادیان ابتدا از ادیان شرق آسیا، به منزلة ادیان طبیعی، شروع میکند و پساز بررسی ادیان ایرانی، شرق میانه، یونانی، و یهودی، که آنها را ادیان روحانی مینامد، به دین مسیحیت میرسد و آن را دین مطلق و منزل مینامد.
https://journal.philor.org/article_246644_0f19bc55a7fdbde8fbeb1c4511129a8e.pdf
2012-09-05
135
153
دین
فلسفة دین
هگل
مسیحیت
نگاه تاریخی
علی اصغر
مصلح
1
دانشیار گروه فلسفة دانشگاه علامه طباطبایی
AUTHOR