%0 Journal Article %T انسان‌آرزوها و خدا به‌مثابة فراسوی هستی: رو به‌رویی فلسفة «خدابنیاد» و «دیگری‌بنیاد» با «ذهن‌بنیادی» %J جستارهای فلسفه دین %I انجمن علمی فلسفه دین ایران %Z 238-07X %A مصباحیان, حسین %D 2012 %\ 09/05/2012 %V 1 %N 1 %P 119-134 %! انسان‌آرزوها و خدا به‌مثابة فراسوی هستی: رو به‌رویی فلسفة «خدابنیاد» و «دیگری‌بنیاد» با «ذهن‌بنیادی» %K ذهن بنیادی %K آموزگاران شبهه %K دیالکتیک روشن‌گری %K دیگری‌هستی %K فراسوی ماهیت %K رهایی‌بخشی %R %X این مقاله به بررسی این پرسش پرداخته است که آیا خدابنیادی، موضوع نقد مدرنیته، می‌تواند با طرح پرسش «امکان اخلاقی خدا؟» به موضعی برای نقد مدرنیته تبدیل شود و با به‌چالش‌کشیدن «انسان‌آرزوها» ـ تعبیر میشل فوکو از سوژة مدرن ـ از طریق تفسیر معنوی هستی، آرزوهایی انسانی برای او بخواهد؟ مقالة حاضر، برای پرتوافکندن بر این پرسش، ضمن فراهم‌آوردن بحثی کوتاه پیرامون محل اصلی نزاع بین فلسفه‌های سوژه و فلسفه‌های قرن بیستم، از چهار منزل‌گاه عبور کرده است. نخست، به سه نقاد رادیکال، «خدای قوی مردمان ضعیف»، مارکس، فروید، و نیچه پرداخته است تا هم‌زبان با ریکور نتیجه بگیرد که بی‌عبور از نقد آنان نمی‌توان خداباوری را در دنیای مدرن حفظ کرد. سپس، به دیالکتیک ویژة روشن‌گری آدورنو، یعنی «هرکس به خدا معتقد است، نمی‌تواند به خدا معتقد باشد»، پرداخته است تا نشان دهد او از مفهوم یهودی نام خدا، که در آن نیازهای انسانی می‌توانند درک شوند، به‌‌مثابة الگویی فلسفی استفاده می‌کند و از‌این‌روست که امکانی که با نام الهی ارائه می‌شود به‌دست هرکسی که اعتقاد ندارد هم می‌تواند حفظ ‌شود. مقاله، سپس، به فلسفة «دیگری‌بنیاد» لویناس کوچ کرده است تا نشان دهد که او گرچه مفهوم مدرن ذهن بنیادی را به‌نقد می‌کشد، ولی به‌جای این‌که یک مفهوم جدید از ذهن بنیادی تدارک ببیند، تلاش می‌کند شرایط امکان اخلاقی سوژه را ازطریق حضور اخلاقی خدا توضیح دهد. ایدة اصلی او این است که نشان دهد چگونه ما ازطریق واکنش و توجه ‌به دیگری و جذب‌کردن مسئولیت انکارناپذیری که مقدم بر ذهنیت ماست وجود پیدا می‌کنیم و ازهمین‌روست که لویناس خدا را «دیگری‌هستی» می‌نامد. آخرین بخش مقاله، به هابرماس پرداخته و نشان داده است که در گرایشات مذهبی نسل اول فرانکفورت، چهار عنصر اصلی حضور دارد: احیاگر ـ یادآور، اتوپیایی، مکاشفه‌ای، و رهایی‌بخش. این جنبه‌ها کم‌وبیش در نسل دوم فرانکفورت و در نظریات برجسته‌ترین نمایندة آن، هابرماس، نیز حضور دارد. مباحث همة قسمت‌های مقاله پشتوانة این نتیجه قرار گرفته‌اند که امروزه پس‌از قریب‌به سه قرن تجربة سوژة شناسا و به خلوت خانه‌ها رفتن نام خدا، اگر بخواهیم به زبان هراکلیتوس سخن بگوییم، نه سوژه همان سوژة مدعی است و نه نام خدا هم‌چنان در چنگ نگاهبانانش اسیر است. پس، ضرورت دارد که رابطة ناتاریخی و مکانیکی سوژه و نام خدا را از دو شکل سپری‌شدة سنتی و مدرن آن عبور دهیم تا شرایط امکان تأسیس نظریه‌ای دیگر فراهم شود. %U https://journal.philor.org/article_246643_8c3e98922c02aa89dac6eb2e5ea78f1d.pdf