این مقاله در پی شرح و بررسی درسگفتار هیدگر تحت عنوان اینهمانی و تفاوت دربارة فلسفة هگل است. در این بررسی کوشیده شده است تا درک و فهم هیدگر دربارة مؤلفههای اصلی تفکر هگل در باب «مسئلة اینهمانی و تفاوت»، اصل اینهمانی، و تقوم وجودشناختی ـ الهیاتی متافیزیک نزد هگل، و نسبت بین متافیزیک دورة جدید و نیستانگاری حاصل از آن بیان ...
بیشتر
این مقاله در پی شرح و بررسی درسگفتار هیدگر تحت عنوان اینهمانی و تفاوت دربارة فلسفة هگل است. در این بررسی کوشیده شده است تا درک و فهم هیدگر دربارة مؤلفههای اصلی تفکر هگل در باب «مسئلة اینهمانی و تفاوت»، اصل اینهمانی، و تقوم وجودشناختی ـ الهیاتی متافیزیک نزد هگل، و نسبت بین متافیزیک دورة جدید و نیستانگاری حاصل از آن بیان شود. از نظر هیدگر، متافیزیک هگل، انتو ـ تئوـ لوژیک یا به عبارتی وجودشناختی ـ الهیاتی است و اصل اینهمانی در تفکر او مطلقاً به صورت روح ظاهر میشود و نیستانگاری دورة جدید نیز حاصل این نحوة نگرش او در باب متافیزیک است؛ اما هیدگر خود درصدد است که مسئلة اینهمانی و تفاوت را با تفکر موسوم به حدوث حل و فصل کند. در پایان نتیجه گرفته میشود که الگوی هیدگر در باب اینهمانی و تفاوت نیز نمیتواند تمامی تعارضات مربوطه را کاملاً برطرف کند. البته تفکر او در باب ظهور «تام و خالص وجود» نویدبخش ظهور افقی است که حق یا هستی به وجه لابشرط خود تجلی میکند که یگانه راه نجات ما از فروبستگی ساحت قدس است.
آکوئیناس، در طریقة سوم خود، از امکان و وجوب دریچهای به سوی اثبات وجود خدا میگشاید. بعضی از فیلسوفان، استدلال او را طبیعی ـ مابعدالطبیعی تفسیر کردهاند و بعضی دیگر، طبیعی. با این وصف، بهسادگی نمیتوان استدلال او را با برهان صدیقین ابنسینا یکی دانست. این مقاله بر آن است که پس از ارائة گزارشی از برهان صدیقین سینوی و تقریرهای ...
بیشتر
آکوئیناس، در طریقة سوم خود، از امکان و وجوب دریچهای به سوی اثبات وجود خدا میگشاید. بعضی از فیلسوفان، استدلال او را طبیعی ـ مابعدالطبیعی تفسیر کردهاند و بعضی دیگر، طبیعی. با این وصف، بهسادگی نمیتوان استدلال او را با برهان صدیقین ابنسینا یکی دانست. این مقاله بر آن است که پس از ارائة گزارشی از برهان صدیقین سینوی و تقریرهای گوناگون برهان امکان و وجوب تومیستی، تفاوتهای این دو برهان را بهخصوص از لحاظ ابتنای آنها بر اصل امتناع تسلسل آشکار سازد. بهنظر میرسد در تحلیل و ریشهیابی تفاوت یادشده، باید سراغ نظر این دو فیلسوف دربارة خدا و رابطة او با طبیعت رفت؛ ابنسینا چون در پی اثبات واجبالوجود بالذات است و بس، برای اثبات مدعای خود، به بیش از این نیاز ندارد که با تکیهبر امکان ماهوی، تسلسل در علل فاعلی را ابطال و درنتیجه، وجود خدا را اثبات کند، در حالی که در تقریرهای طبیعی ـ مابعدالطبیعی از برهان امکان و وجوب تومیستی، هدف اثبات واجبالوجودی است که عالم طبیعت را از کتم عدم خلق کرده است. به همین دلیل این نوع تقریرها نمیتوانند صرفاً با تکیهبر امکان ماهوی، برای طبیعت حادث، آفریدگار ازلی اثبات کنند. همچنین با گریز به طریقة دوم آکوئیناس و مقایسة استدلال او بر امتناع تسلسل با برهان وسط و طرف ابنسینا، روشن میشود که حتی اگر استدلال آکوئیناس برگرفته از برهان ابنسینا باشد، اقتباسی ناقص از آن است