سمیه امیری؛ عباس احمدی سعدی
دوره 11، شماره 1 ، خرداد 1401، ، صفحه 119-132
چکیده
هر مکتب اخلاقی بنا بر اصول موضوعۀ مقبولش، بایدها ونبایدهای اخلاقی متفاوتی ارائه میدهد. از نظر کانت، علم، معرفتى است که واجد قضایاى تألیفى پیشینى و لذا کلی و ضروری است. هر معرفتى که عارى از آنها باشد، شایسته اطلاق نام علم نیست. اخلاق نیز به عنوان یک علم، واجد احکام تألیفى پیشینى است. «باید»های اخلاقی هیچ گاه از تجربه ناشى نمىشود؛ ...
بیشتر
هر مکتب اخلاقی بنا بر اصول موضوعۀ مقبولش، بایدها ونبایدهای اخلاقی متفاوتی ارائه میدهد. از نظر کانت، علم، معرفتى است که واجد قضایاى تألیفى پیشینى و لذا کلی و ضروری است. هر معرفتى که عارى از آنها باشد، شایسته اطلاق نام علم نیست. اخلاق نیز به عنوان یک علم، واجد احکام تألیفى پیشینى است. «باید»های اخلاقی هیچ گاه از تجربه ناشى نمىشود؛ یعنى از «هست» نمىتوان «باید» را استنتاج کرد. او این اصول را ناشی از صورت های ذهنی و قواعدى عقلی میداند. برخلاف وی، متفکر معاصر مسلمان حائری یزدی همه بایستهها را به هستیها ارجاع داده و آنها را به عنوان وجوب بالغیر تفسیر میکند. در بحث انقسام عقل به نظری و عملی نیز، کانت منشأ اخلاق را عقل عملی یعنی مابعدالطبیعهای غیر تجربی و حقیقی دانسته که متعلق خود را به گونه ای واقعیت میبخشد؛ اما به باور حائری یزدی تنها یک قوه عقل نظری وجود دارد که گاهی در خارج منتهی به عمل شده و به نام عقل عملی موسوم می گردد. در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از روش تحلیل و مقایسه طرحی از مبانی فلسفی این دو فیلسوف که سبب تفاوت در دیدگاه آنها شده است، مورد بررسی قرار گیرد.
فاضل بوستان؛ محمد شکری؛ علی مرادخانی
دوره 9، شماره 1 ، مرداد 1399، ، صفحه 41-56
چکیده
کانت در دین در محدودۀ عقل تنها، این نظریه را ارائه میدهد که طبیعت انسان اساساً واجد یک شرّ بنیادین است. استدلال کانت برای شرّ بنیادین، عمدتاً از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی میل ذاتی انسان نسبت به شرّ و دیگری ادعای فراگیر بودن شرارت بنیادین. کانت با نفی نظریۀ گناه نخستین، اصرار مـیورزد کـه شـرّ بنیادین مشخّصه ناگزیر طبیعت انسان ...
بیشتر
کانت در دین در محدودۀ عقل تنها، این نظریه را ارائه میدهد که طبیعت انسان اساساً واجد یک شرّ بنیادین است. استدلال کانت برای شرّ بنیادین، عمدتاً از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی میل ذاتی انسان نسبت به شرّ و دیگری ادعای فراگیر بودن شرارت بنیادین. کانت با نفی نظریۀ گناه نخستین، اصرار مـیورزد کـه شـرّ بنیادین مشخّصه ناگزیر طبیعت انسان است، ولی مسئولیّت اخلاقی آن بر عهدۀ ماست. چرا که مـا آزادانـه آن را انتخاب و از آن پیروی میکنیم. کانت ادعا میکند که استعداد یا میل ذاتی در یک عامل منطقی و محدود یک اصل یا عملی ذهنی است که به سمت شرّ گرایش دارد. شرّ بنیادین، هم میل ذاتی و هم کنش اخلاقی است؛ یک وضعیّت متناقض که باعث شده است مفسّران آن را ناسازگار با سایر نظریات اخلاقی کانت دانسته وآن را رد کنند. هدف این مقاله، نقدی بر مفهوم شرّ بنیادین از منظر کانت و ارتباط آن با اختیار و مسئولیّت اخلاقی است؛ زیرا نسبت دادن شرّ بنیادین به آزادی فردی، آغاز موضع استقلال اخلاق است.
مهدی عباس زاده
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1395، ، صفحه 87-108
چکیده
برهان وجودی یا وجودشناختی به دستهای از استدلالهای عقلی بر اثبات وجود خدا در فلسفة غرب اطلاق شده است که در آنها کوشش میشود از خود مفهوم خدا یا واجبالوجود در ذهن انسان، و نه از ویژگیهای مخلوقات خارجی، مستقیماً وجود خارجی خدا نتیجه گرفته شود. طرح برهان وجودی به معنای دقیق کلمه، با آنسلم در قرون وسطای مسیحی آغاز شد. این برهان ...
بیشتر
برهان وجودی یا وجودشناختی به دستهای از استدلالهای عقلی بر اثبات وجود خدا در فلسفة غرب اطلاق شده است که در آنها کوشش میشود از خود مفهوم خدا یا واجبالوجود در ذهن انسان، و نه از ویژگیهای مخلوقات خارجی، مستقیماً وجود خارجی خدا نتیجه گرفته شود. طرح برهان وجودی به معنای دقیق کلمه، با آنسلم در قرون وسطای مسیحی آغاز شد. این برهان با تقریراتی از سوی برخی از متفکرین غربی همراه بوده است. همچنین متفکران غربیِ دیگری این برهان را به چالش کشیدهاند. در جهان اسلام نیز نقض و ابرامهایی در باب برهان وجودی انجام شده است. در نوشتار حاضر، دو تقریر دکارت از برهان وجودی مطرح خواهد شد. کانت بر دو تقریر این برهان، سه نقد وارد ساخته است. آیتالله جوادی آملی ضمن نقد و رد نقدهای سهگانة کانت، مهمترین نقد را بر برهان وجودی وارد کرده و نهایتاً آن را مغالطه دانسته و رد کرده است. بهنظر میرسد تقریر اولِ برهان وجودی، قابل رد است، بااینحال میتوان با اتکا به نظریة معقولات ثانیه و نظریة نفسالأمر در فلسفة اسلامی به نحوی از تقریر دوم این برهان دفاع کرد.
حسین کلباسی اشتری
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 79-98
چکیده
چهارچوب نظری فلسفة نقادی کانت ریشه در تحولات قرن هجدهم و دورة موسوم به روشنگری و منورالفکری اروپا دارد؛ رهیافتهای دینپژوهی، از جمله باور به خداوند یا علت اولی، نزد او نیز متأثر از همان فضاست. پرسش از اعتبار و دامنة شمول معرفت مابعدالطبیعی و مهمتر از آن مبادی تکوین چنین معرفتی از دغدغههای معرفتشناختی کانت است که درست ...
بیشتر
چهارچوب نظری فلسفة نقادی کانت ریشه در تحولات قرن هجدهم و دورة موسوم به روشنگری و منورالفکری اروپا دارد؛ رهیافتهای دینپژوهی، از جمله باور به خداوند یا علت اولی، نزد او نیز متأثر از همان فضاست. پرسش از اعتبار و دامنة شمول معرفت مابعدالطبیعی و مهمتر از آن مبادی تکوین چنین معرفتی از دغدغههای معرفتشناختی کانت است که درست زمانی مطرح میشود که سخن و پرسش از «امکان مابعدالطبیعه» به میان میآید؛ یعنی تأمل و چندوچون دربارة مبادی نظری چنین دانشی که، تا زمان کانت، از پیشینهای بس دراز برخوردار است. هنگامیکه کانت از واژة علم و تجربه سخن میگوید، درواقع، به قلمرو عینی معرفت بشر نظر دارد؛ یعنی آنچه در حیطة حساسیت و فاهمه انعکاس مییابد و لذا، آنچه فراتر از این قلمرو تصور شود، نه بهلحاظ نفسالامری، بلکه بهلحاظ معرفت پدیداری، نامعتبر تلقی میشود. اینجا نیز همان پرسش در باب «امکان ریاضیات محض» و «امکان طبیعیات محض» تکرار میشود. جستارهای کانت در این دو قلمرو بدین نتیجه منجر میشود که هرچند مبادی نظری علم نزد فاعل شناساست، اما فرایند فعالیت ذهن قابل اطلاق به تجربه، درواقع عینیتیافته، خواهد بود و معضل شکاف میان متعلق و متعلق ادراک برطرف خواهد شد. جهتگیری فلسفة نقادی در پرسش از مبادی و مبانی نظری دانش به قلمرو اخلاق و دین نیز کشیده میشود. باز شدن دو عرصة اخیر بر روی پژوهش استعلایی، درواقع، پاسخی را برای مسائل حلناشدة متعلقات مابعدالطبیعه، اعتقاد به هستی خداوند، بقای نفس، و وجود اختیار در آدمی فراهم میسازد. در نگاه کانت، عرصة عقل عملی در تقابل با عقل نظری نیست، بلکه مکمَل و متمَم آن است، زیرا استمرار و فعالیت ذهن و ورود آن در عرصة نامتناهی و امور نامشروط، که به نظر کانت تمایل طبیعی عقل است، جزء لاینفک ساحتهای معرفتی بشر است. اگر علم ناظر به متعلقات تجربه و امور انضمامی است و امکان ریاضیات و طبیعیات محض محرز و حتی یقینی و معتبر است، درعوض، اخلاق و دین نیز که ساحتهای انکارناپذیر انساناند، ناظر به متعلقات عقل و بهویژه، وجود خداوند و بقای نفساند. هنگامیکه کانت در امکان فعل اخلاقی و شرایط آن تأمل میکند، همبستهبودن فعل اخلاقی با اعتقاد به بقای نفس و وجود خداوند را درمییابد و البته، همچنان مسئلة عدم عینیت این متعلقات و حیث نفسالامری آنها مورد تأکید اوست.