ویلیام وینرایت بر این باور است که تجربة عرفانی همان ساختار تجربة حسی را دارد و بر این اساس در صدد است از طریق شباهت تجربة عرفانی با تجربة حسی و تکیه بر اصل زودباوری، اعتبار شناختی این تجربه را به اثبات برساند. این نوع استدلالآوری با تقریرهای دیگری در کار فیلسوفانی همچون سویینبرن و آلستون نیز دیده میشود. اما بهنظر میرسد با ...
بیشتر
ویلیام وینرایت بر این باور است که تجربة عرفانی همان ساختار تجربة حسی را دارد و بر این اساس در صدد است از طریق شباهت تجربة عرفانی با تجربة حسی و تکیه بر اصل زودباوری، اعتبار شناختی این تجربه را به اثبات برساند. این نوع استدلالآوری با تقریرهای دیگری در کار فیلسوفانی همچون سویینبرن و آلستون نیز دیده میشود. اما بهنظر میرسد با استناد به شباهت این دو تجربه نمیتوان له شناختیبودن تجربة عرفانی استدلال کرد و با قاطعیت از شناختیبودن آن دفاع کرد. تجربة عرفانی و تجربة حسی ضمن داشتن شباهت، تفاوتهای قابل توجهای با یکدیگر دارند که کار مقایسه بین این دو را با مشکل مواجه میسازد. علاوه بر این با توجه به اینکه اصل زودباوری یک اصل یقینی در معرفتشناسی دینی محسوب نمیشود، استفاده از این اصل برای اثبات شناختیبودن تجربة عرفانی از نقاط ضعف این استدلال محسوب میشود.