مفهوم «بیمعنا» در تراکتاتوس و سایر آثار منسوب به دورة اول فکری ویتگنشتاین، همچون یادداشتها و سخنرانی دربارة اخلاق، مفهومی محوری است که تفاسیر مختلفی از آن ارائه شده است. تفسیر سنتی (یا متافیزیکی) یکی از باسابقهترین تفاسیر این مفهوم است که پیتر هکر، الیزابت آنسکوم، هانسـیوهان گلاک ارائه کردهاند؛ بر اساس این تفسیر، ...
بیشتر
مفهوم «بیمعنا» در تراکتاتوس و سایر آثار منسوب به دورة اول فکری ویتگنشتاین، همچون یادداشتها و سخنرانی دربارة اخلاق، مفهومی محوری است که تفاسیر مختلفی از آن ارائه شده است. تفسیر سنتی (یا متافیزیکی) یکی از باسابقهترین تفاسیر این مفهوم است که پیتر هکر، الیزابت آنسکوم، هانسـیوهان گلاک ارائه کردهاند؛ بر اساس این تفسیر، ویتگنشتاین به دستهای از حقایق «بیانناپذیر» قائل است. بر اساس این تفسیر و بر مبنای این نوع از حقایق، خوانشی از ویتگنشتاین شکل گرفته که او را در امتداد سنت الهیات سلبی قرار میدهد. در این مقاله، ابتدا این تفسیر سنتی از فلسفة ویتگنشتاین اول تبیین میگردد، سپس به ارتباطی که برخی شارحان بین ویتگنشتاین اول و سنت الهیات سلبی برقرار کردهاند، پرداخته میشود و در پایان، ضمن بیان چند ملاحظة انتقادی، روشن میگردد که علیرغم وجود برخی شباهتهای اولیه، فلسفة متقدم ویتگنشتاین نهتنها سنخیتی با الهیات سلبی ندارد بلکه میتواند کاملاً در برابر آن قرار گیرد.
در فلسفۀ زبان از نظریات معناداری سخن بهمیان میآید. یکی از مهمترین نظریات در این حیطه نظریۀ «کاربردی» است. براساس نظریۀ کاربردی، معنای یک لفظ چیزی جز کاربرد آن لفظ در زبان نیست. در این نظریه، زبان خصوصی وجود ندارد و معناداری بهمثابة امری اجتماعی در یک جامعۀ زبانی تحقق پیدا میکند. در هریک از جامعههای زبانی با توجه به زمینههای ...
بیشتر
در فلسفۀ زبان از نظریات معناداری سخن بهمیان میآید. یکی از مهمترین نظریات در این حیطه نظریۀ «کاربردی» است. براساس نظریۀ کاربردی، معنای یک لفظ چیزی جز کاربرد آن لفظ در زبان نیست. در این نظریه، زبان خصوصی وجود ندارد و معناداری بهمثابة امری اجتماعی در یک جامعۀ زبانی تحقق پیدا میکند. در هریک از جامعههای زبانی با توجه به زمینههای مختلف، قواعدی نانوشته وجود دارد که افراد آن جامعه ناخودآگاه از آنها پیروی میکنند و ازاینطریق کلمات به صورتهای گوناگون معنا مییابند. یک لفظ در زمینههای مختلف معانی گوناگونی دارد که این معانی بدون اینکه وجه اشتراک ذاتی همگانی داشته باشند در یک طیف قرار میگیرند. نظریۀ کاربردی معنا در دو حیطه بسیار اثرگذار است. نخست، در حیطۀ استدلالآوری دربارة باورهای دینی و دوم، تکثرگرایی در باورهای دینی است. باتوجه به تمایز زمینة گفتوگوی علمی و زمینۀ گفتوگوی دینی سخنگفتن از اثبات خداوند اشتباه است؛ زیرا از نظر یک خداگرا خداوند یک اسم خاصِ دارای مصداق یگانه است و نه یک لفظ دال بر معنایی کلی که وجود مصداق برای آن نیازمند اثبات باشد. طرفداران نظریۀ «کثرتگرایی دینی» همچون هیک و هیم با تمسک به نظریۀ کاربردی معنا، معانی متفاوت خداوند را، در ادیان و مذاهب مختلف، متعارض نمیدانند.